تاریخ معاصر افغانستان، روایتی است از یک گذار دردناک از فرهنگ مقاومت و ایثار به فرهنگ معامله و مصلحت. این سفر تحلیلی، حرکت از جغرافیای نمادین کوههای پنجشیر به سوی فضای متضاد برجهای کابل را بررسی میکند؛ مسیری که در آن آرمانهای بزرگ، قربانی بازیهای سیاسی و معاملات قدرت شد. این مقاله با بررسی این گذار، به واکاوی علل داخلی و خارجی این تحول عمیق میپردازد.
سرزمین افغانستان صحنه تقابل دو جهان بینی متضاد بوده است: از یک سو، جهان بینی مقاومت و پایمردی که در دل کوهها و درهها ریشه داشت، و از سوی دیگر، جهان بینی معامله و سیاستورزی که در برجهای شهرنشین و کاخهای قدرت متجلی شد. این تقابل، محور اصلی تحولات چند دهه اخیر این کشور را تشکیل میدهد.
۱-عصر مقاومت: اخلاق ایثار و فرهنگ جهادی
دوره مقاومت، دورۀ تکیه بر ارزشهای جمعی، ایثار و دفاع از تمامیت ارضی بود. در این دوره، «خاکریز» تنها یک سنگر نظامی نبود، بلکه یک دژ فرهنگی و اخلاقی بود که جامعه را در برابر تهاجم خارجی و بحرانهای داخلی حفظ میکرد. روحیه مقاومت، که در مبارزه ضد استعماری و سپس در مقابله با اشغال خارجی تبلور یافت، به بخشی از هویت ملی تبدیل شد. این دوره، نمادهایی بزرگ و قهرمانانی اسطورهای آفرید که الهامبخش ملت بودند.
۰۲-عصر معامله: گذار به سیاستزدگی و فردگرایی
با تغییر شرایط بینالمللی و داخلی، جامعه افغانستان شاهد گذار تدریجی از فرهنگ مقاومت به فرهنگ معامله بود. در این دوره جدید، مفاهیمی چون مصلحت، سود شخصی و حفظ قدرت، جایگزین آرمانهای جمعی و ارزشهای ایثاری شد. این تحول را میتوان در قالب دوگونه معامله تحلیل کرد:
معامله داخلی:
تبدیل شدن سیاست به بازاری برای مبادله قدرت، پست و امتیاز؛ جایی اصول اخلاقی و منافع ملی قربانی توافقهای پشت پرده و زدوبندهای قومی و سیاسی شد.
معامله خارجی:
وابستگی روزافزون به بازیگران بینالمللی و منطقه ای و تصمیمگیری بر اساس خواست و اراده خارجی به جای منافع ملی.
۳-برجهای کابل: نماد تجدد ظاهری و گسست از ریشهها
ظهور «برجهای کابل» به عنوان نماد افغانستان جدید، نشاندهنده یک گسست عمیق بود. این برجها اگرچه نماد توسعه و تجدد بودند، اما در عمل به سمبول فاصله طبقاتی، ثروت بادآورده و فساد ساختاری تبدیل شدند. آنها تجسم عینی حرکت از جامعهای با هویت مقاومتی به جامعهای مصرفگرا و متکی به کمک های خارجی بودند. این فضا، به بستری برای دوری از ارزشهای اصیل و ترویج فرهنگ معامله تبدیل شد.
۴- تراژدی فروپاشی: وقتی معامله جای مقاومت را میگیرد.
نتیجه نهایی این گذار، ضعف بنیانهای ملی و سست شدن اراده جمعی بود. هنگامی که فرهنگ معامله بر فرهنگ مقاومت چیره شد، جامعه در مواجهه با بحرانهای بزرگ، فاقد تابآوری و انسجام لازم شد. وابستگی به معاملهگران خارجی و فقدان وفاق داخلی، مسیر را برای بازگشت بحران و سقوط دوباره هموار کرد. فروپاشی سریع ساختار سیاسی در سال ۱۴۰۰، نشاندهنده عمق این آسیب و نتیجه اجتنابناپذیر جایگزینی معامله با مقاومت بود.
نتیجهگیری:
گذار از کوههای پنجشیر به برجهای کابل، تنها یک جابجایی جغرافیایی نیست، بلکه تحولی فرهنگی و ارزشی است. این گذار، نشان میدهد که چگونه یک جامعه میتواند در اثر دوری از ارزشهای بنیادین خود و درغلتیدن به دام معاملهگری سیاسی، به نقطه سقوط و انفعال برسد. درس بزرگ این تجربه تلخ آن است که بقای ملتها در گرو حفظ روحیه مقاومت، استقلال رأی و پایبندی به منافع ملی است، نه تن دادن به معامله و وابستگی. آینده افغانستان تنها در صورتی میتواند متفاوت باشد که این ملت از این گذار تاریخی درس بگیرد و بار دیگر بر اساس اتحاد و مقاومت راستین، سرنوشت خود را رقم بزند.