بیگمان که وجود مکتبها و آموزشگاههای خصوصی در کنار آموزشگاههای دولتی غنیمت بزرگی است. در هر چیزی، تعدد بیشتر، دسترسی را آسانتر میسازد. بنیانگذاری مکتبهای خصوصی در روستاهای دوردست، معضل ناهمسانی راهها و در شهرها، تراکم جمعیت را به خوبی حل کرده و راهگشا بوده است.
به هر دلیلی متأسفانه این نهادها در افغانستان و به ویژه در پایتخت، خالی از آسیبها و چالشهای تقریباً جدی هم نبوده است که در ذیل به پارهی از آنها پرداخته میشود.
بحث و بررسی فراگیر پیرامون مزایا، آسیبها و راهکارهای این گستره، تخصص و مجال درخور میخواهد؛ اما به عنوان یک آدمی که تجربهی تدریس در مکتبهای خصوصی را داشتهام، یاددهانی چند نکته را از باب روایت و پیشنهاد، بیسود و ثمر نمیپندارم.
۱. قرارداد منصفانه حق یک آموزگار است
رسم است که در هر کار دوجانبه، پیمان و معاهدهیی امضا میشود.
در مکتبهای خصوصی هم این مسأله مطرح است و در آغاز سال تعلیمی، قراردادی بین معلمان و ادارهی مکتب به امضا میرسد.
اما مواد و محتوای پیماننامهی مکتبهای خصوصی به شدت یکسویه به نفع نهاد و تقریباً غیر منصفانه است. به اندازهی وظایف جانبی و غیر ضروری در قالب قرارداد به دوش آموزگار نهاده میشود که تدریس، کاملاً تحتالشعاع قرار گرفته و بیاهمیت جلوه میکند. حق فسخ بی قید و شرط قرارداد برای اداره محفوظ است و یک نوع بیسرنوشتی غیر ملموس به آموزگاران تحمیل میشود. با اینهمه، برخی از مکتبها، همین قرارداد یکسویه را هم امروز و فردا کرده به امضا نرسانده و زمینهی اخراج نابهنگام کارمندان را در دم دست نگهمیدارند.
۲. پرداخت به موقع معاش، یک مسؤولیت است
پایهی معاشی که در مکتبهای خصوصی برای معلمان در نظر گرفته میشود، بسیار اندک و نابسنده است. متأسفانه دختران بیسرنوشت و مظلومی که فارغ صنف دوازدهم هستند، به عنوان نیروی کار کمارزش و به عنوان اهرم فشار بر معلمانی که لیسانس و ماستری دارند استفاده میشوند. بارها شنیده شده است که کارآموزان فارغ از صنف دوازدهم با معاش اندک کار میکنند و با این مقولهی تکراری قناعت اجباری لیسانسهها و ماستران به معاش اندک حاصل میگردد. هدف، طرد فارغالتحصیلان صنف دوازدهم از بدنهی آموزش و پرورش نیست؛ بل باید روند توانمندسازی و پرداخت معاش کافی به آنها هم فراهم گردد.
به هرحال همین معاش اندک و نابسنده هم بیشتر اوقات به موقع پرداخت نمیشود. بیشتر ادارهها تاریخ مشخص برای پرداخت معاش نداشته و بعضیها هم به تاریخ تعیین شده پابندی لازم را ندارند.
۳. مرخصی و عدم حضور موجه، حق یک آموزگار است
در مکتبهای خصوصی با معلمان به چشم کارمند محترم نگریسته نمیشود. برخوردها به گونهیی است که گویا معلم، خریداری شده است. در لایحهی وزارت معارف و مشخصتر در متن قراردادِ منظور از جانب حوزههای تعلیمی، برای هر معلم، ماهانه یک تا دو روز حق غیبت داده شده است؛ اما در بیشتر مکتبهای خصوصی این حق برای معلم به رسمیت شناخته نشده و در صورت غیر حاضری کسر معاش میشوند. در حالی که سرپرستی از جلسههای درسی در غیاب استاد، رسماً به دوش سرمعلم یا همکار اداری است.
۴. تحمیل کارهای نامربوط بر آموزگار، ستم است
درست و شایسته این است که گرانیگاه وظیفهی هر معلم، تدریس با کیفیت و تمامساحتی باشد؛ اما چنان که پیشتر هم اشاره شد، گاهی وظایف جانبی به حدی تراکم پیدا میکند که معلم را از تدریس اصولی باز میدارد. فعالیتهای بیرویهی فرهنگی_تبلیغاتی؛ انحراف مسیر اصلی درس به هدف نمرهآوری در آزمونهای بیرون از مکتب؛ برگزاری برنامههای تبلیغاتی_رقابتی نالازم و … تمام از مصداقهای به حاشیه رفتن درس و مصروفیت ناعادلانهی معلمان بوده میتوانند.
فراتر از برنامههای از این دست، نمرهدهی اجباری به شاگردان غیر حضوری؛ امضای جدولها و فورمههای عقبمانده از سالهای پیش؛ دستکاری سلیقهیی نمرهی دانشآموزان و تعیین تکلیف در کامیابی و ناکامی شاگردان از دیگر چالشهایست که گریبانگیر معلمان در بعضی از مکتبهای خصوصی است.
۵. اعلان بستهای واهی، باعث سرگردانی معلمان میشود
همهساله چند هفته مانده به شروع سال تعلیمی، بستهای خالی از سوی نهادهای آموزشی به رقابت گذاشته میشود. اما تجربیات زیادی نشان داده است که تمام بستهای اعلان شده، واقعی نبوده و فقط جنبهی تبلیغاتی دارد. نگارنده شخصاً در شروع سال تعلیمی ۱۴۰۳ خورشیدی با این مشکل برخوردهام. در مکتبی رفته فرم استخدام خانهپری کردم، در راه بازگشت کسی مرا مطلع ساخت که بست منظور از سال قبل، توافق شده است. این مسأله به شدت باعث سرخوردگی و اتلاف وقت معلمانی در جستجوی کار شده و اعتبار نهادهای خصوصی را خدشهدار میکند.
آنچه به سیاهه درآمده است، پارهیی از چالشها و مشکلاتی است که در بعضی از مکتبهای خصوصی جریان دارد. پیشنهاد و سفارش نگارنده به عنوان یک عضو معارف افغانستان به متولیان مکاتب خصوصی، رفع و برداشت زودهنگام این چالشها است.
تا زمانی که این مشکلات در مکتبها پابرجاست، زمینهی رشد روشمند دانشآموزان فراهم نمیشود. این چالشها، انگیزه و رغبت را در معلمان خشکانده و زمینهی کمکیفیت شدن درس و بحث در مکتبهای خصوصی را به میان میآورد.
در پایان، شایان ذکر است که این قاعده به هیچ صورت، عام نبوده و بدون شک، مدیران و کارفرمایان اصولمند و درستکردار هم زیاد میباشند که دانشآموزان، معلمان و جامعهی افغانستان مدیون و سپاسگزار شان هستند.