وضعیت با درگیری اجتماعی-قومی دیگری پیچیدهتر شد: در کشاکش غلزاییها و وزیریها، اولی دعوای واپس گرفتن اراضی خود در شاهجوی را داشت. «این زمینها در زمان امیر عبدالرحمان به وزیریها به پاس خدمات ضدغلزایی شان بخشیده شده بود.»
در جریان انقلاب ۱۹۲۹، وزیریهایی که به عوض حمایت از حبیبالله، پشتیبان امانالله شده بودند، بار دوم زمینهای خود را از دست دادند. نادر کوشید اختلاف ریشهدار آنان را با بازگرداندن زمینها به وزیریها حل کند. سپس، از ناچاری تصمیمش را به سود غلزاییها تغییر داد؛ ولی با تخصیص اراضی در قندهار، غرور وزیریها تا حدی احیا شد.
بُعد دیگر قضیه، رقابت تاریخی غلزایی-درانی بر رهبری دولت بود. به دلیل تنش در مناطق مورد مناقشه، دولت نیروی بزرگ نظامی را همراه با “کمیسیون مخصوص صلح” به غزنی و مقر فرستاد. رئیس کمیسیون، شیرآغا مجددی سیاستمدار قدرتمند افغانستان و پیشوای روحانی بسیاری از غلزاییها بود. او در خفا مریدان خود را به حرکت در مسیر تحقق ادعاهای بلندپروازانه ترغیب میکرد.
امانیها مذاکرات مستقیم با غلزاییها و شیرآغا را آغاز کردند، اما به نتیجه نرسیدند. شیرآغا مفکورۀ ائتلاف را یکسره رد نکرد و ارتباطات خود با امانیها را از طریق عبدالعزیز – وزیر حربیۀ سابق – به میزان حداقل نگهداشت.
تمام مقدمهای قیام در دستان حلقات بالایی کوهدامن به رهبری حاکم محمد یوسف خان متمرکز بود. یک تن از مقامات رسمی که روز ۲۰ جولای ۱۹۳۰ از کوهدامن میگذشت، غیرعادی بودن اوضاع را دریافت و آن را به وزیر حربیه اطلاع داد. وقتی وزیر خواهان معلومات مزید شد، حاکم نیرنگباز به وی اطمینان خاطر داد و درخواست یکی دو کندک پیاده را پیش کشید. وزیر حربیه اندکی زیادتر از یک کندک (چهارصد سپاه از غند ارگ و غند پولیس) تحت فرماندهی جنرال عبدالوکیل خان را به کوهدامن فرستاد و زمان رسیدن شان به ساحه را نیز با حاکم در میان گذاشت.
وزیر نمیدانست که روز ۲۱جولای، عمرا خان داوودزی به گارنیزیون دولتی در کلکان حمله کرده و همه سربازان و افسرانش را کشته است. دسیسهگران در پرتو همین یورش مجال یافتند تا در شمال قلعۀ مراد[بیگ] کمین گیرند و قوای تقویتی کابل را تارومار کنند. چنین پیروزی، شورشیان را به پلان حملات بعدی بر رهایشگاه نادر در پغمان دلگرم کرد.
واکنش دولت دیرهنگام، ولی تدریجاً مؤثر بود. شاه به کاخ برگشت و قبایل پشتون را به بسیج شدن فراخواند. حق تاراج به نام “چور” – چپاول تمام اموال شورشیان – به عنوان “مکافات وفاداری و حمایت” شان اعلام شد.
واکنش شتابان بود: ساعت یک بعد از ظهر ۲۲ جولای اولین گروه مسلح قبیلوی از گردیز به کابل رسید. با این حال، اوضاع در طول هفته بحرانی ماند. حاکمیت کابل صرف توانست هزار تن از وزیریها و وردکیهای تازه استخدام شده را به باغ بالا بفرستند. بخشی از گارنیزیون محافظت کوتل خیرخانه و مسدود کردن راه کابل را به دوش داشت.
فردای آن روز، هاشم خان صدراعظم، برادر نادر، از قبایل مشرقی خواهان کمک شد. محمدگل خان وزیر داخله با توجه به کین کهن اهالی مشرقی در برابر نادر شاه، ریشخندزنان گفت: “این خطای عظیم بهترین شیوۀ تیشه زدن به ریشۀ خود و باختن تاج و تخت است”.
وخامت اوضاع در کابل با فرمان قوماندان عبدالرحمان که امر بسته شدن بازار را داده بود، فزونی گرفت. دستور او از سوی شورای وزیران “جنایت” نام گرفت زیرا مایۀ افزایش ترس همگانی باشندگان پایتخت شده بود.
اقدامهای سرکوبگرانه با بازداشت اعضای شورای ملی، میرزا جیلانی خان و حاجی محمد خان وکیل قندهار دنباله داشت. اینجا رهبران کابل چشم به راه رسیدن نیروهای کمکی قبایل بودند و آنجا شورشیان، همه مردمان شمالی را “جلب خدمت” کردند، اما تنها به جذب باشندگان کوهدامن و چاریکار موفق شدند. با وجود خودداری مردم کوهستان، ریزه کوهستان، پنجشیر، غوربند و تگاب از پیوستن به شورش، تعداد شرکتکنندگان به ۲۵۰۰۰ رسید. از آن میان، ۸۰۰۰ تن مسلح بودند.
روز جمعه ۲۵ جولای در چاریکار خطبه به نام “پادشاه حاکم” ناشناخته خوانده شد، نه به نام نادر. دلیلش، اختلاف نظر رهبران شورش بر مقام زعامت دولت در جریان قیام بود: اول، محمد اعظمخان رئیس تاجیکها ادعای رهبری کرد، زیرا پیروانش بر منطقه تسلط داشتند. در نهایت، تصمیم گرفته شد که این موضوع پس از تصرف کابل حل و فصل شود.
پنج روز بعد، نیروهای دولتی برخوردار از حمایت داوطلبانۀ قبایل پشتون حملات تعرضی را آغاز کردند و سرایخواجه، کلکان و استالف را واپس گرفتند. در دو روز پایان جولای و آغاز اگست، شورشیان به زانو درآمدند و آخرین بقایای شان به هر سو گریختند. طرفداران محمد اعظم خان به قندز و بدخشان رفتند و پیروان عمراخان از سفیدکوه به سمت ولایت مشرقی راه افتادند.
عمراخان در راه به قتل رسید و خانۀ محمد اعظمخان در نزدیکی جبلالسراج تاراج و ویران شد.
روز دوم اگست، دولت از هزارهها خواست که تمام راهها را ببندند تا بازماندگان شورشی در محاصره قرار گیرند و از قیام دست بکشند. همان روز، نادر از قبر امیر عبدالرحمان خان دیدن کرد و پس از دعا، به اطرافیان خود گفت: “مردی که اینجا دفن شده، یگانه حاکم دانای کشور بود. تنها او میدانست که سیاست داخلی افغانستان را چگونه اداره و رهبری کند”.