در کوچههای خاکی کابل، صدای چرخ گاریهایی که بقایای نان خشک را جمع میکنند، با صدای نفسگیر کودکی که از گرسنگی به گریه افتاده، درهم میآمیزد. صحنهای که روزی نشانه فقر چند خانواده بود، امروز تصویر عمومی یک کشور است.
در کشوری که دههها جنگ، فقر و بیثباتی را پشت سر گذاشته، حالا گرسنگی و بحران روانی در هم تنیدهاند. میلیونها خانواده افغانستان زیر حاکمیت طالبان با فقر شدید، سوءتغذیه و ناامیدی دستوپنجه نرم میکنند؛ وضعیتی که برنامه جهانی غذا آن را یکی از وخیمترین بحرانهای انسانی در جهان خوانده است.
برنامه جهانی غذا (WFP) در تازهترین گزارشش هشدار داده که گرسنگی و سوءتغذیه در افغانستان به مرحله بحرانی رسیده است. این نهاد تخمین زده تا پایان سال جاری، بیش از ۳.۵ میلیون کودک افغانستانی دچار سوءتغذیه خواهند شد آماری تکاندهنده که افغانستان را در میان ۱۵ کشور با بالاترین نرخ سوءتغذیه کودکان قرار داده است.
اما در پس این آمارها، داستانهایی نهفته است که کمتر شنیده میشود؛ داستان مادرانی که شبها با شکم خالی به خواب میروند تا فرزندانشان چیزی برای خوردن داشته باشند، و پدرانی که از شرم ناتوانی در تأمین نان، دیگر به خانه برنمیگردند.
اقتصاد فلج و کمکهای فراموششده
دههها جنگ و ویرانی، خشکسالیهای پیاپی و فروپاشی اقتصادی پس از بازگشت طالبان، اقتصاد افغانستان را به زانو درآورده است. با توقف کمکهای بینالمللی و انسداد داراییهای بانکی، میلیونها نفر از کار و درآمد محروم شدهاند.
سازمانهای امدادی میگویند کمبود بودجه، توان پاسخگویی به نیازها را بهشدت محدود کرده است. برنامه جهانی غذا به صراحت گفته است که تنها بخشی از نیازمندان را میتواند حمایت کند. بهاینترتیب، میلیونها خانواده از کمکها محروم ماندهاند و برای بقا به فروش وسایل خانه، فرستادن کودکان به کار یا ازدواج اجباری دختران پناه بردهاند.
زنان؛ قربانیان مضاعف فقر و محدودیت
در افغانستان امروز، زنان بیش از هر گروه دیگری زیر بار فشار روانی و اقتصادی قرار دارند. طالبان در دو سال گذشته، آنان را از کار، تحصیل و حضور در اجتماع منع کرده است. این انزوا، نهتنها آزادی و استقلال مالیشان را گرفته، بلکه احساس ارزشمندی و امید را نیز در آنان خاموش کرده است.
گزارشی را دیدم که در آن یکی از زنان خانهنشین در هرات میگوید: «پیش از طالبان در یک نهاد آموزشی کار میکردم. حالا روزها را در خانه میگذرانم، بیهدف، بیدرآمد و پر از اضطراب. شبها نمیتوانم بخوابم، فقط فکر میکنم که آینده فرزندانم چه میشود.»
روان زخمی جامعه
در حالیکه سفرهها تهیتر میشوند، روان مردم نیز زیر بار فشار اقتصادی و بیامیدی فرسوده است. کارشناسان سلامت روان هشدار دادهاند که میزان افسردگی، اضطراب و احساس بیمعنایی در جامعه بهشدت افزایش یافته است.
یک رواندرمانگر در کابل میگوید: «مراجعان من فقط از گرسنگی شکایت ندارند. بسیاری از آنها از حس بیارزشی، ترس و خستگی از زندگی صحبت میکنند. انگار دیگر هیچچیز معنا ندارد.»
با نبود زیرساختهای خدمات روانی در کشور، این بحران در سکوت ادامه دارد. طبق برآورد سازمان بهداشت جهانی، کمتر از ۱۰ درصد مردم افغانستان به خدمات ابتدایی سلامت روان دسترسی دارند.
کودکان؛ آیندهای که از بین میرود
در گوشه دیگر این تراژدی، کودکان افغانستان ایستادهاند؛ کوچکترین قربانیان بزرگترین بحران. سوءتغذیه مزمن باعث میشود رشد ذهنی و جسمی آنها دچار اختلال شود. کودکانی که امروز با شکم گرسنه به خواب میروند، در آینده با مشکلات یادگیری، ضعف ایمنی بدن و اختلالات روانی روبهرو خواهند شد.
سازمان ملل هشدار داده که اگر اقدام فوری صورت نگیرد، افغانستان با «نسلی از کودکان ناتوان و از نظر روانی آسیبدیده» روبهرو خواهد شد، نسلی که توان بازسازی کشور را نخواهد داشت.
فرجام کلام
بحران کنونی افغانستان دیگر فقط فقر مادی نیست؛ فروپاشی آرام روان یک ملت است. وقتی گرسنگی در جان آدمها ریشه میدواند، امید میمیرد. در کشوری که نان و نجات هر دو کمیاب شدهاند، مردم نهتنها از زندهبودن، بلکه از معنای زندگی نیز تهی میشوند.
اگر جامعه جهانی برای نجات این مردم دست به اقدام فوری نزند، افغانستان فقط با بحران غذا روبهرو نخواهد بود، بلکه با سقوط روانی یک ملت مواجه خواهد شد، سقوطی که بازگرداندنش شاید سالها زمان ببرد.