بیشتر از یک و نیم سال از سقوط نظام جمهوری در افغانستان میگذرد؛ نظامی که سنگتهدابش در کنفرانس بن گذاشته شد و تا ۱۵ اگوست سال ۲۰۲۱ ادامه یافت. یکی از مشکلاتی که نظام جمهوری در افغانستان با آن دست و پنجه نرم میکرد، فقر تیوریک تفکر جمهوریخواهی در کشور بود. تا پیش از آغاز مذاکرات دوحه میان آمریکا و طالبان، سران جمهوری اسلامی افغانستان خیلی شعار جمهوریت نمیدادند. اما وقتی این مذاکرات آغاز شد، سران حکومت پیشین موضوع تقابل جمهوریت و امارت را مطرح کردند و لاف جمهوریخواهی زدند و شعار «جمهوریت» سر دادند. با اینهمه اما دستِکم هیچ کدام آنها حاضر نشدند یک مقالهای در باره تفکر جمهوریخواهی نوشته و توضیح دهند که نظام جمهوری چیست.
من در اینجا میخواهم کتاب «جمهوریخواهی» اثر مائوریتسیو ویرولی، نویسنده ایتالیایی، و ترجمه حسن افشار را معرفی کنم. ترجمه فارسی این کتاب توسط انتشارات معتبر «نشر مرکز» در سال ۱۳۹۴ در تهران منتشر شده است. این اثر، مشتمل بر دیپاچة مترجم، پیشگفتار نویسنده، شش بخش اصلی، کتابشناسی و پینوشت میباشد. هدف نویسنده در این کتاب، توضیح جریان فکری به نام «جمهوریخواهی نوین» است. او میکوشد در این کتاب، ریشههای این جریان را در گذشته و تفاوتهایش با لیبرالیسم، دموکراسی و جمعگرایی را توضیح داده و در پایان نتیجهگیری میکند که دنیای امروزی برای احیای تعهد و فضیلت مدنی در میان شهروندان، جلوگیری از نفوذ عوامفریبان و گریز از رخوت و سستی که امروزه دامنگیر دموکراسیها است، به این نوع جمهوریخواهی نیاز دارد.
من برای آشنایی مختصر با این کتاب، در اینجا خلاصهای از مباحث آن را ذکر کنم.
جمهوریخواهی نوین
جمهوریخواهی نوین از نظر نویسنده، عبارت از جریانی در فلسفة سیاسی است که در اواخر قرن بیستم در دانشگاههای آمریکا و بریتانیا پدیدار گشته است. ریشهی این جریان و منابع تعذیه فکری آن را سنت جمهوریخواهی در ایتالیای بین قرن چهاردهم و اوایل قرن شانزدهم تشکیل میدهد. اندیشه سیاسی «جمهوریخواهی» به باور نویسنده، یکی از بزرگترین خدمات ایتالیا به مدرنیته است و در این جغرافیا بود که نه تنها جمهوریهای مشهورتری مانند فلورانس، ونیز، سیینا، جنوا و لوکا، بلکه حتا «جمهوریهای فراموششده» تشکیل شد. او میگوید که اگرچه جمهوریهای ایتالیایی سدههای میانه عاری از بیعدالتی نبودند، اما چند اندیشهی مهم را به دنیای جدید انتقال دادند که عبارتند از: ۱) سهیمسازی جمعیت کثیری از شهروندان در اداره دولت و قدرت عالیه؛ ۲) بازخواست از صاحبان قدرت؛ ۳) حس کرامت و حقوق مدنی؛ ۴) توجیه قانون اساسی دموکراتیک؛ ۵) اندیشه جمهوری مستقل؛ اولویت یافتن شهر بر حکمران.
به باور او سنت جمهوریخواهی ایتالیایی، پس از سقوط جمهوری فلورانس در ۱۵۳۰، وارد یک مرحلهای پیچیده شد و جای خود را به امیرنشین و سلطهای خارجی داد.
جمهوریخواهی نوین چیست؟
نویسنده کتاب وقتی در بارة جمهوریخواهی صحبت میکند، آن را مترادف آرای نیکولا ماکیاولی خوانده و میگوید که آن عبارت از «نظریهای در بارة آزادی سیاسی است که مشارکت شهروندان در شور عالی را، تنها در صورتی که از مرزهای دقیقا تعریفشدهای فراتر نرود، برای دفاع از آزادی ضروری میداند.»
این نظریه آزادی، نه نظریه آزادی لیبرالیستی است و نه آزادی دموکراتیک.
نظریه آزادی لیبرالیستی، نظریهای است که بنژامن کنستان در کتاب گفتار در بارة آزادی متقدمان در قیاس با آزادی متجددان و آیزایا برلین در دو مفهوم آزادی میآورد.
آیزایا برلین، آزادی لیبرالیستی را عبارت از آزادی منفی میداند. آزادی منفی، یعنی آزادی از مداخله یا ممانعت اراده خودکامانهی دیگران. آزادی جمهوریخواهانه اما عدم آزادی را تنها در مداخله دیگران تعریف نمیکند، بلکه در امکان مدام مداخله نیز میبیند. مثلا اگر اربابی، در کارهای برده خود مداخله نکند، او آزادی منفی دارد، اما از سلطه و ترس مداخله آزاد نیست. آزادی جمهوریخواهانه به تعبیر اسکینر، یعنی آزادی از مداخله و امکان مداخله. یعنی، نبودن سلطه و وابستگی. او میگوید فلیپ پیتیت، برای مداخله حتا آن قدر اهمیت در نفی آزادی قایل نمیشود، بلکه آزادی جمهوریخواهانه را عبارت از عدم سلطه میداند. به باور فلیپ پیتیت، مداخله قانون در آزادیهای فردی نه تنها منافی جمهوری نیست، بلکه گسترشدهندهی آزادی است. او آزادی و نفی سلطه را عبارت از حاکمیت قانون میداند.
نظریه آزادی جمهوریخواهانه، با نظریة آزادی دموکراتیک نیز منافات دارد. نظریه آزادی دموکراتیک عبارت است از «قدرت تاسیس هنجارها برای خود و پیروی از هیچ هنجاری مگر آنهایی که برای خود تعیین میکنیم.» اما نظریه جمهوریخواهانه نمیگوید که آزادی عبارت از پیروی از قانونی است که خود ما وضع کردهایم، بلکه میگوید عمل بر اساس قانون، وقتی آزادانه است که آن قانون خودکامانه نیست؛ یعنی آزادی واقعی عبارت از تضمین برابری در برابر قانون. در نظریه آزادی دموکراتیک، مشارکت همگانی یک هدف است، اما در جمهوریخواهی یک وسیله برای پیشبرد آزادی و خیر عمومیو
جمهوریخواهی و ملیگرایی
همچنان نویسنده در این کتاب میان جمهوریخواهی و ملیگرایی تفاوت قایل میشود.
به او باور او تفاوت این دو از این قراراند:
- جمهوریخواهان معتقدند که نهادهای سیاسی جمهوری و شیوهی زندگی مبتنی بر آنها عالیترین ارزشاند. در مقابل، ملیگرایان اولویت را به هویت فرهنگی و قومی و مذهبی میدهند.
- جمهوریخواهان، عشق به کشور را یک احساس مصنوعی میدانند که پیوسته نیاز به تغذیه و تقویت توسط نهادهای سیاسی دارد. اما ملیگرایان، میهندوستی را یک احساس طبیعی میدانند و معتقدند که برای حفاظت آن، باید از آلودگی فرهنگی و قومی جلوگیری کرد.
این کتاب، همچنان مباحث بسیار عالی در بارة فضیلت مدنی، میهندوستی، و اینکه آیا سکولاریسم، فضیلت مدنی را تقویت میکند یا مذهب، دارد. من خواندن این کتاب را برای همه دوستان مفید میدانم.