از نخستین تلاشها برای ایجاد حکومت مرکزی در اواخر قرن نوزدهم تا سقوط جمهوریت در ۲۰۲۱، تاریخ سیاسی افغانستان نشاندهنده یک الگوی مزمن بیثباتی قدرت است. در این سرزمین، حکومتها نه به ارث میرسند و نه بر اساس سازوکارهای نهادی دوام میآورند؛ بلکه بارها و بارها در گرداب سقوط و فروپاشی گرفتار شدهاند.
مطالعات تاریخپژوهان برجسته مانند Rubin (2002, 2013) و Barfield (2010) و همچنین گزارشهای تحلیلی بانک جهانی (۲۰۱۹) و سازمان ملل متحد (UNAMA, 2020) نشان میدهد که افغانستان در مقایسه با بسیاری از کشورهای جنگزده و حتی همسایگانش، نرخ تغییر حکومت و فروپاشی دولتها بهطور غیرعادی بالاست.
ریشه این وضعیت را باید در ترکیب پیچیدهای از عوامل داخلی و خارجی جستجو کرد: وابستگی قدرت به شخصیت رهبر، ضعف نهادهای بوروکراتیک، مداخلات خارجی، رقابت قومی و قبیلهای و جایگاه ژئوپلیتیک حساس افغانستان. این مقاله با مرور بیش از یک قرن تاریخ سیاسی، از امیر عبدالرحمان خان تا اشرف غنی، تلاش میکند «طلسم فروپاشی» را تحلیل کند و نشان دهد آیا این پدیده اجتنابناپذیر است یا میتوان آن را مهار کرد.
ریشههای تاریخی بیثباتی سیاسی
افغانستان در یکصد سال گذشته، تقریباً هیچگاه یک دولت مرکزی باثبات را تجربه نکرده است. حتی در دورههای آرامش نسبی، ثبات بیشتر نتیجه اقتدار شخصی رهبر یا تعادل موقت بین نیروهای محلی بوده است تا ساختار نهادی مستحکم.
امیر عبدالرحمان خان (۱۸۸۰–۱۹۰۱): حکومتی مقتدر با سرکوب شورشها و ایجاد مرزهای رسمی شکل گرفت، اما این اقتدار متکی بر شخصیت فردی امیر و ائتلافهای موقت با قبایل بود. با تغییر شرایط یا مرگ رهبر، نیروهای گریز از مرکز بار دیگر فعال شدند (Barfield, 2010, p. 102).
دولتهای دهههای بعد نیز همواره با مدل «پیمان موقت» عمل کردهاند؛ یعنی تبادل منابع و وعدههای امنیتی با نخبگان محلی و قبایل که شکننده و موقتی است (Barfield, 2010).
موقعیت ژئوپلیتیک افغانستان از قرن نوزدهم تاکنون آن را به میدان رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل کرده است. از «بازی بزرگ» بریتانیا و روسیه تزاری تا جنگ سرد و حضور آمریکا و شوروی، مداخلات خارجی در ایجاد و تداوم دولتها نقش مستقیم داشتهاند (Rubin, 2002).
ترکیب وابستگی به رهبر، مداخله خارجی و نبود چارچوب ملی برای مدیریت تنوع قومی و قبیلهای، الگوی تکرارشونده فروپاشی را ایجاد کرده است. هر حکومت جدید در ابتدا با امید و حمایت خارجی شکل میگیرد، اما ظرف چند سال زیر فشار داخلی و خارجی از هم میپاشد.
نمونههای تاریخی چرخه فروپاشی
۱. سقوط امانالله خان (۱۹۲۹):
امانالله خان پس از جنگ استقلال، اصلاحات مدرنگرایانهای در نظام آموزشی و حقوق زنان آغاز کرد. اما فقدان پایگاه اجتماعی گسترده و تضاد با نهادهای مذهبی و قبیلهای، موجب شورشهای محلی و سقوط سریع دولت شد (Barfield, 2010; Rubin, 2013).
۲. سقوط سلطنت ظاهرشاه (۱۹۷۳):
ظاهرشاه با ثبات نسبی چهار دهه حکومت کرد، اما شبکههای وفاداری سنتی و عدم اصلاحات اساسی، زمینه کودتای محمد داوود خان را فراهم کرد. این نشان میدهد که ثبات ظاهری بدون نهادسازی پایدار شکننده است.
۳. سقوط دولت جمهوری داوود خان (۱۹۷۸):
تمرکز قدرت و سرکوب جناحهای چپ، موجب کودتای ثور و ورود افغانستان به جنگ داخلی و مداخلات خارجی شد (Rubin, 2002).
۴. سقوط دولت دکتر نجیبالله (۱۹۹۲):
با خروج شوروی، دولت نجیبالله تلاش کرد دولت فراگیر ایجاد کند، اما فشار مجاهدین و قطع کمکهای خارجی، مقاومت او را کاهش داد و ساختار جمهوری خلق فروپاشید.
۵. سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان (۲۰۲۱):
با وجود نهادسازی و پیشرفتهای توسعهای، فساد گسترده، شکافهای قومی و وابستگی شدید به کمکهای خارجی باعث شد خروج نیروهای خارجی، سقوط سریع دولت را رقم بزند (UNAMA, 2021; World Bank, 2021).
تحلیل مشترک: در همه موارد سه عامل اصلی تکرار شده است:
وابستگی حکومت به رهبر یا حمایت خارجی
نبود پیوند قوی با جامعه محلی
مداخلات قدرتهای خارجی
مقایسه با کشورهای دارای ثبات سیاسی
۱. ساختار نهادهای سیاسی و بوروکراتیک:
ایران و ترکیه با وجود فشارهای سیاسی، نهادهای اجرایی و قضایی مستقل دارند. افغانستان فاقد چنین نهادهایی بوده و دولتها متکی بر شخصیت رهبر یا حمایت موقت محلی بودهاند (World Bank, 2019).
۲. مدیریت تنوع قومی و قبیلهای:
کشورهای تاجیکستان و ازبکستان چارچوب قانونی برای مدیریت اختلافات ایجاد کردهاند؛ افغانستان با ساختار پیچیده قبیلهای، نتوانسته هویت ملی فراگیر شکل دهد.
۳. نقش مداخلات خارجی:
کشورهای ثباتیافته استقلال نسبی از نفوذ خارجی دارند؛ افغانستان مداخلات مستمر خارجی موجب تضعیف دولت مرکزی و تشدید بحرانهای داخلی شده است (Rubin, 2013).
۴. سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی:
در جوامع پایدار، اعتماد بین مردم و نهادها باعث دوام سیاستهای بلندمدت میشود. در افغانستان، فساد، جنگ و مداخلات خارجی اعتماد عمومی را کاهش داده است (World Bank, 2019).
۵. اقتصاد و توسعه زیرساختها:
وابستگی شدید به کمک خارجی و فساد گسترده در افغانستان، دولتها را ناتوان کرده و نارضایتی اجتماعی را افزایش داده است.
تحلیل عوامل داخلی و خارجی
عوامل داخلی:
ضعف نهادهای دولتی و بوروکراسی ناکارآمد
رقابت قومی و قبیلهای
فساد گسترده و کاهش مشروعیت
عوامل خارجی:
مداخلات مستقیم و غیرمستقیم قدرتهای بزرگ
حمایتهای مشروط و موقت
رقابت ژئوپلیتیک منطقهای
تعامل این عوامل: چرخهای بسته از فروپاشی ایجاد میکند: حتی دولتهای با مشروعیت نسبی مجبورند انرژی خود را صرف مدیریت بحرانها و جلب حمایت خارجی کنند (Rubin, 2002; Barfield, 2010).
راهکارها و درسهای عملی
۱. تقویت نهادهای دولتی و نهادمند کردن قدرت
ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و امنیتی مستقل
برنامهریزی بلندمدت و قانونمداری
۲. مدیریت تنوع قومی و قبیلهای با چارچوب قانونی
نهادهای نمایندگی قومی با قدرت واقعی
سیاستهای توزیع منابع عادلانه
۳. کاهش وابستگی به مداخلات خارجی
تمرکز بر تقویت ظرفیت داخلی
مدیریت مستقلانه روابط بینالمللی
۴. مبارزه با فساد و افزایش مشروعیت
شفافیت و پاسخگویی
تقویت سرمایه اجتماعی (Rubin, 2013)
۵. توسعه اقتصادی و خدمات عمومی متوازن
ارائه خدمات در مناطق دورافتاده
ایجاد فرصتهای شغلی و اقتصاد مقاوم
نتیجهگیری نهایی
سقوط پیدرپی حکومتها در افغانستان نتیجه تعامل پیچیده عوامل داخلی و خارجی است. وابستگی به رهبر، ضعف نهادها، شکافهای قومی، فساد و مداخلات خارجی، چرخه بیثباتی را ایجاد کردهاند.
تحلیل مقایسهای با کشورهای همسایه نشان میدهد که نهادهای مستقل، مدیریت قانونی تنوع قومی، کاهش وابستگی خارجی، مبارزه با فساد و توسعه متوازن اقتصادی کلید دوام حکومتها هستند.
«طلسم فروپاشی» افغانستان، یک سرنوشت اجتنابناپذیر نیست؛ بلکه چالشی ساختاری و تاریخی است که با برنامهریزی بلندمدت، اصلاح عوامل داخلی و مدیریت مستقلانه روابط خارجی میتوان آن را مهار کرد.