مقدمه
در مقالهی که اخیراً راجع به مشکلات کشورها و ساختارهای سیاسی در جهان خواندم، به نکتهی مهمی برخوردم و آن اینکه جدال قومیت در تمامی کشورهای جهان بهاستثنای چند کشور محدود وجود دارد. در آن مقاله گفتهشده بود که مسئلهای قومیت مسئلهای است که تقریباً در همه کشورهای دنیا بهجز کشورهایی مثل جاپان، فنلند و نیپال که کشورهایی یکدست و خالص هستند، وجود دارد؛ غیرازاین سه کشور، مابقی کشورها همه بهنوعی با تنشهای قومی در قالب، نژاد و رنگ و فرهنگ و آداب، مواجه هستند. البته همین چند کشور محدود هم به خاطر موج مهاجرتهای اخیر، از خلوص درآمدهاند و مثل گذشته نیستند. یعنی در شرایط حال، همه کشورها با این مساله (گرایشها و معضلات قومی) رودررو هستند و تنها تفاوت کشورها، در نحوهی مدیریت این تنشها و همچنین در روابط درونی گروههای قومی با همدیگر است، وگرنه عواملی مانند ساختارهای سیاسی یا میزان توسعهیافتگی در این میان بیتأثیر است. به همین دلیل از امریکا و هند که بهعنوان جوامع پیشرفته دمکراتیک یاد میشود تا انگلستان و کانادا و اسپانیا و فرانسه، تا پاکستان و عراق و ترکیه و درنهایت افغانستان درگیر تنشهای قومی هستند. لذا این موضوعی است جهانی و همه کشورهای دنیا دارند در مورد آن فکر میکنند.
هرچند که در قرن بیستم و بهخصوص در دههی شصت میلادی، صاحبنظران توسعه اجتماعی، تصورشان بر این بود که توسعه باعث از بین رفتن بحران قومیت در کشورها خواهد شد. یعنی گرایشها قومی را مخصوص به جوامع سنتی میدانستند. اما با روند گسترش توسعه در دنیا معلوم شد که نهتنها توسعه نمیتواند مانع از گرایشها قومی شود، بلکه خود توسعه یکی از عوامل گسترش گرایشها قومی و بحرانیتر شدن روابط درون جوامع است.
افغانستان یکی از کشورهای است که در آن مسئلهی قومیت و گرایشهای قومی، بسیار داغ است. افغانستان مشکلاش از آنجا نسبت به دیگر جوامع حادتر است که بهعنوان کشور کثیرالقومی که در آن، همهی اقوام باید حق مشارکت سیاسی و تعیین سرنوشت خود را مانند دیگر کشورهای کثیرالقومی داشته باشند، اما متأسفانه در چند صدسال اخیر، سیستم تمرکزگرایی قدرت از یکسو سبب محرومیت اقوام مختلف از قدرت شده است؛ از سوی هم این مسئله بهصورت مستقیم یا هم غیرمستقیم باعث دهها جنگ و بحران در افغانستان شده است. بنابراین، نیاز عبور از بحران چند صدساله و جنگهای دهه اخیر، نیاز به ساختار همهشمول مبتنی بر حقوق تمامی مردمان کشور دارد.
البته در همین مقدمه باید یادآور شد که بسیاری از کارشناسان حوزهی حقوق بینالملل، جامعهشناسی و همچنین تاریخ، موثرترین شیوه برای حل معضلات اجتماعی مبتنی بر گرایشها قومی را در جوامعی که نژاد و قومیت در آن برجسته است، ساختاری سیاسی غیرمتمرکز مبتنی بر اراده مردم میدانند.
بااینحال در جهان کنونی (پستمدرن)، دولتهای کنونی بر اساس تعریف سنتی، به دو سه دستهی تمرکزگرا و فدرال و ناحیهای تقسیم میشوند. در حکومتهای بسیط و سنترالیستی (تمرکزگرا)، دولت مرکزی کلیه مدیریتهای محلی را تحت نظارت خود دارد و میزان قدرت آنها را تعیین میکند. الگوی فدرال در کشورهای کثیرالملل جهان معمول است و گذار بهسوی آن میتواند دموکراسی، وحدت داخلی، عدالت و توسعه را به ارمغان بیاورد.
برای ورود به بحث «فدرالیسم» که محور این سلسله نوشتهها از این قلم تشکیل میدهد و از آن (فدرالیسم) بهعنوان یکی از مطلوبترین سیستمهای سیاسی برای اداره کشورهای چند قومی در جهان نامبرده میشود، تلاش میکنیم که در چند نوشته به این موضوع بهصورت اختصاصی بپردازیم. تا باشد که از یکسو ترس و واهمهی آنان که از گفتن این کلمه هراس دارند از بین برود و از سوی هم ضمن تبیین اساسی این موضوع، مزایا و معایب احتمالی این مسئله بیان شده و بار دیگر یکسوژهی نسبتاً سرنوشتساز را در جامعه طرح کرد و به بررسی بگیریم.
واژه فدرالیسم:
ریشهی واژهی فدرالیسم، کلمه لاتینی «foedus» است. این واژه به معنای «پیمان» آمده است. در برخی منابع دیگر از معنای این واژه بهصورت «اجتماع» (League)، «معاهده دو گروه یا بیشتر» (Treaty)، «پیمان» (Compact)، «همپیمانی» (Alliance)، «قرارداد بستن» (contract) یا «انعقاد قرارداد» (Marrige contract) سخن به میان آمده است. گمان میرود واژهی لاتینی (foedus) با واژهی (fides) از یک ریشه باشند.
در دایرهالمعارف علوم اجتماعی نیز با اشاره به واژهی (federation)، چهار معنا استخراج شده است:
۱) همپیمانی (Alliance)
۲) اجتماع (League)
۳) کنفدراسیون (Confederation)
۴ ) اتحاد (Union)
همچنانکه دیده شد واژهی فدرالیسم، دارای معانی متفاوتی است. به شیوهای که زمینههای ابهام را پدید میآورد.
«ور» (Whear) نویسندهی کتاب «حکومت فدرالی» (corernment federd) میگوید: واژهی «حکومت فدرالی» در حالات و معانی گوناگون مورداستفاده پژوهشگران سیاسی قرارگرفته و بهندرت میتوان، معنایی روشن و مشخص برای آن یافت.
تعریف فدرالیسم:
همانطوری که در تعریف واژه فدرالیسم گفته شد، این واژه (فدرالیسم) از ریشه لاتین فُئِدوسْ (به لاتین foedus) یا foederation به معنای همسویی اتحاد یاهمسازی، یا توافق و یا پیمان گرفته شده است و معنی آنکه گروهی از واحدهای اداری چون ایالتها، ولایات، شهرستانها/ ولسوالیها به یکدیگر متعهد شدهاند و یک دولت متعهد مرکزی را بهمنظور نظارت بر امور و تقسیم قدرت ایجاد میکنند.
فدرالیسم از نگاه علوم سیاسی و در فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی، عبارت از تمرکززدایی در کشور و به رسمیت شناختن خودمختاری ایالاتمتحده بهاستثنای نظیر روابط خارجی، ضرب سکه، اعلانجنگ که در اختیار مرکز است، تعریف شده است. بر اساس این تعریف، با نظام و از طریق برقراری این ساختار آن میتوان به کشمکشهای جامعه چند قومی پایان داد (فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی، ص ۵۸۴، پرویز بابایی، ۱۳۹۰).
درواقع اصطلاح فدرالیسم برای شناسایی یک سیستم حکومتی به کار میرود که در آن حق حاکمیت، بر طبق قانون اساسی میان یک حکومت مرکزی و واحدهای سیاسی تشکیلدهندهی آن (مانند ایالتها یا استانها) تقسیم شده است. فدرالیسم سیستمی است که بر مبنای قواعد دموکراسی پیریزی شده و نهادها و سازمانهایی که در آنها قدرت ادارهی کشور، بین حکومتهای ملی و ایالتی یا استانی تقسیم میشود و آنچه اغلب فدراسیون نامیده میشود را ایجاد میکنند و طرفدارانِ آن را «فدرالیست» مینامند. ازاینرو، همکاری و اتحاد گروهها و واحدهای گوناگون در راستای تشکیل واحدهای بزرگتر برای تأمین اهداف مشترک را «فدرالیسم» گویند
تعریف قبولشدهی فدرالیسم در زبان فارسی، همانطور که در کتاب (فرهنگنامه فارسی واژگان و اعلام)، آمده تعریف متعارف فوق است؛ یعنی سیستم فدرال، دارای حکومت متشکل از دولتهای خودگردان و دولت مرکزی منتخب مردم همه آن ایالتها میباشد (فرهنگنامه فارسی واژگان و اعلام، جلد سوم ص ۱۹۸۰ غلامحسین صدری افشار، ۱۳۸۸)
البته فدرالیسم در شکل کلاسیک آن، نوعی تمرکزگرایی سیاسی محسوب میشود که از به هم پیوستن واحدها یا کشورهای مجزا و مستقل برای تشکیل یک واحد سیاسی یا کشور جدید پدیدار میشود. یعنی کشورهای دارای ساختار فدرال، عموماً طی شکلگیری ابتدایی و بنیانگذاری با اتحاد میان دولتها یا واحدهای مستقل چون آلمان و ایالاتمتحده امریکا طی شکلگیری مجدد، مثلاً پس از جنگ یا فروپاشی مانند: سودان، اریتریا و غیره شکل گرفتهاند.
محمدرضا خوبروی پاک، در کتاب (فدرالیسم در جهان سوم) که در آن به کشورهای دارای ساختار فدرال در کشورهای امارات متحده عربی، هند، پاکستان و… پرداخته، در تحلیل جالب از فدرالیسم میگوید که بالا بردن سطح حقوق ولایات/ ایالتها در حقیقت فدرالیسم محسوب نمیشود، بلکه فدرالیسم جهت آسانسازی شکلگیری کشوری و ساختار متوازن و متعادل اجتماعی برای پایداری و جلوگیری از تجزیه کشورها ایجاد میشود.
دکتر «محمد همهوندی» استاد روابط بینالملل در مقالهی تحت عنوان (مقایسه نظامهای فدرالی) میگوید: دولت فدرالی، از چند کیان قانونی متفاوت به وجود میآید که هر یک دارای سیستمی قانونی ویژه و مستقل است و همه تابع قانون فدرالی هستند. دولت فدرال، یک نظام حقوقی و سیاسی مختلط است».
بههرحال، در جمعبندی تعریف فدرالیسم از نگاه اساتید روابط بینالملل میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اتحاد چند ولایت یا ایالتهای مستقل برای تشکیل کشوری مشترک که در آن ایالتها، در سیاست داخلی آزاد و در سیاست خارجی تابع دولتی مرکزی باشند/ هستند، عبارت از فدرالیسم است. یعنی برای تشکیل دولت متحد مرکزی، هر نظام فدرالی یک «پارلمان فدرالی» است که نمایندگان تمام حریمها در آن گرد هم میآیند. «پارلمان فدرال»، پارلمان تصمیمسازی و تصمیمگیری در مورد «سیاست خارجی» و «دفاع» است. چگونگی انتخاب نمایندگان به لحاظ کمی (تعداد) و کیفی (چگونگی) توسط «قانون اساسی فدراسیون» مشخص میشود.
قانون اساسی فدراسیون (دول فدرال) به دلیل جامعیت، بهندرت دستخوش دگرگونی میشود. بهعنوانمثال، در مدت «تدوین قانون اساسی آمریکا» این قانون حداقل ۲۲ و حداکثر ۲۴ بار اصلاح شده است. در ایالاتمتحده آمریکا تغییر یا اصلاح قانون اساسی مستلزم پیشنهاد کنگره، تصویب ۳/۲ اعضای پارلمان و موافقت ۴/۳ ایالات است.
گروهی از حقوقدانان معتقدند که عامل این تمایز «درجهی قدرت» نیست بلکه چگونگی به کار بردن قدرت و استقرار، عامل تمایز «دولت فدرال» و «دولت متحد» است.
هرچه که باشد اما دولت فدرالی مانند امریکا که از ۵۰ ایالت تشکیل شده، بیش از ۲۵۰ سال است که به حیات سیاسی خود و با توزیع افقی قدرت ادامه میدهد. همینطور دولتهای فدرال دیگر در جهان که تقریباً اکثریت مطلق این دولتها و کشورها نمونههای نسبتاً موفقی نظر به سایر مدلهای حکومتداری در جهان هستند.
…در نوشته بعدی تاریخچه و مدلهای حکومت فدرال را به بررسی میگیریم.