در مورد نامهای «فارسی» و «دری» برای زبان مادری ما، اخیراً بحثهایی حاشیهای مطرح شده و چالشهایی در میان این دو نام و کسانی که قائل به آنها هستند ایجاد شده است. به باور من بعضی دوستان ما واقف نشدهاند که کانون اصلی بحث کجاست. تصور کردهاند که اینجا چالشی در بین دو نام «فارسی» و «دری» در میان است.
بعضی دوستان، مرا که قریب به بیست سال است به این موضوع پرداختهام، یک طرف این چالش پنداشتهاند و با این باور که من در مقام نظر از نام «دری» پرهیز دارم و در عمل به شکل دیگری رفتار کردهام، در پی این هستند که تناقضی در این میان نشان دهند. از این روی در کارنامهٔ من به سراغ ارتباط با «دری» گشتهاند و اگر من با نشریهای یا رسانهای که نام «دری» داشته است همکاری داشتهام، آن را تناقض پنداشتهاند یا خلاف ادعای من تصور کردهاند.
من در یادداشت قبلی هم این را نوشتم که ما نباید درگیر دوقطبی «فارسی» یا «دری» بشویم. بحث اصلی ما این نیست که یکی از این دو نام را باید کنار گذاشت. بحث اصلی این است که این یک زبان است و ما باید حق داشته باشیم که برای نام آن تصمیم بگیریم و با اختیار آن را به کار بریم. جدال ما در بین همزبانان نباید باشد، بلکه با کسانی باشد که میان اهالی یک زبان افتراق ایجاد میکنند.
موضوع دیگری که باید به آن عنایت داشت، این است که اگر نام «دری» برای یک نشریه یا رسانه به کار رفته است، باید ببینیم که این نام به منظور جدایی زبان به کار رفته است یا نه؟ یعنی اگر ما مجلهٔ «در دری» داریم، آیا این به این معنی بوده است که دری زبانی جز فارسی است؟ در اینجا بیش از خود نام، رویکرد بیشتر اهمیت دارد. نام یک نشریه ممکن است یک وجه ادبی و تاریخی داشته باشد. ما در ایران مجلهای داریم به نام «بخارا» که به همت آقای علی دهباشی منتشر میشود. میشود آقای دهباشی را متهم ساخت که به کشور ازبکستان گرایش داشته است و چرا نامی از شهرهای تاجیکستان یا افغانستان یا ایران را نیاورده است؟ این یک نام نمادین است و برگرفته از نقش فرهنگی بخارا. بسیاری از این نامها حالت نمادین و ادبی دارند. نام مجلهٔ «در دری» بر اساس شعری از ناصرخسرو انتخاب شده است. ممکن است ما به تناسبی، مثلاً نشریهای داشته باشیم به نام «قند پارسی». ممکن است ما نشریهای داشته باشیم به نام «خراسان» یا «آریانا». اینها ناقض همدیگر نیستند، چون بالاخره نام یک نشریه از روی همین اعلام تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی انتخاب میشوند. به همین صورت رادیویی به نام «رادیو دری» وجود دارد همچنان که میتوانست نام آن چیزی دیگر باشد.
مسئلهٔ دیگر این است که طبیعتاً باید شرایط زمانی را هم در نظر بگیریم. اکنون ۴۵ سال از تأسیس رادیو دری میگذرد. این بحثهای زبانی در اواخر دههٔ هفتاد اوج گرفت ولی در سال ۱۳۵۹ که رادیو دری تأسیس شده است، دستاندرکاران آن شاید این تصور را نداشتهاند. ولی به هر حال در مورد نامها میتوان دیدگاههای مختلف داشت و هیچ بحثی هم نیست. مهم این است که رویکردها چیست. رادیو دری هم اکنون یک برنامهٔ ادبی دارد به نام «قند پارسی» و حدود پنج سال است که این برنامه به صورت هفتهوار در حال پخش است. حالا کسی میتواند بگوید چرا «رادیو دری» برنامهٔ «قند پارسی» دارد؟ این امری طبیعی است و نشان میدهد که هر دو نام اعتبار و ارزش و یگانگی دارند. چرا ما باید از یکی از نامها فراری باشیم و نام «دری» را حتی برای یک نشریه یا رسانه هم تحمل نکنیم؟
من به رفتار بیبیسی هم از این جهت انتقاد ندارم که چرا نام «دری» را به میان آورده است. از این جهت انتقاد دارم که چرا چنین وانمود کرده است که «دری» و «فارسی» دو زبان مستقل است و دو صفحهٔ موازی با دو نام ایجاد کرده است. آن چالش را هم به همین دلیل مطرح کردم که این را یک رفتار جداییطلبانه میبینم. اگر هر کسی دیگر با هر عنوانی، این رویه را در پیش گیرد که یک زبان را دو زبان وانمود کند، ما نسبت به آن نقد داریم، با هر نامی که باشد. کانون بحث ما یگانگی زبان است و این که هر دو نام برای این زبان درست است و ما مختاریم که هر کدام را به کار ببریم.
در پایان عرض کنم که به نظر من به حاشیه کشاندن بحث و ایجاد تقابل میان «دری» و «فارسی» و نیز جرمانگاری در مورد کاربرد این نام برای نشریات، مؤسسات و رسانهها کار شایستهای نبود، آن هم از سوی اهالی ادب و دانش. من شخصاً قائلم که نام «فارسی» نام کهن این زبان در کشور ما بوده و ما خوب است که آن را زنده بسازیم و به کار ببریم، ولی در عین حال به نام «دری» هم مباهات میکنم و هیچوقت حضور این نام در کارنامهٔ خود را نه پنهان میکنم، نه از آن پرهیزی دارم. در پایان چند بیت از شعرهایم را که در آنها نامهای «فارسی» و «دری» آمده است، نقل میکنم تا دوستانی که در پی پیدا کردن تناقضهای رفتاری و گفتاری هستند، دریابند که از دیدگاه من هیچ تضاد و تناقضی بین این دو نام وجود ندارد. اینها از شعرهای متعددی است که من در این دو سه دههٔ اخیر سرودهام و جالب است که در اولین نمونه از این شعرها، نام «فارسی» و «دری» در یک غزل آمده است:
اینبار در طلیعهٔ نوروز فارسی
بر شرق یک بهار خوشایند بگذرد
شاعر شکار لعبت شعر دری شود
یک چند از غم زن و فرزند بگذرد
***
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ «دری» بیاور و بگذار در کمان
***
دُر دری و لعل بدخشان از آن توست
آن را ببر به مردم عالم نثار کن
***
در این وطن مغولان فارسیزبان گشتند
و شاهنامۀ والا شروع شد از صفر
***
وطن فارسی نه آن قریه است که به تاراج این و آن برود
روزگاری در این وطن حتی مغولان فارسیزبان شدهاند