گروه طالبان در ادامه سیاست ستیز با فارسی اش، بار دیگر با صدور فرمانی جنجالبرانگیز، آتش فارسیستیزی سیستماتیک خود را تیزتر کرد. بر اساس دستورالعملی که روز شنبه ۲۱ سرطان (۱۲ جولای ۲۰۲۵) از سوی ریاست عمومی تفتیش وزارت امور داخله طالبان به امضای مفتی محمدسالم عبرت صادر شد، نامهنگاری رسمی در تمامی ادارات دولتی سراسر افغانستان، به استثنای سه ولایت بدخشان، بامیان و پنجشیر، صرفاً به زبان پشتو انجام شود. این حکم که کارمندان را ملزم به اجرای فوری (ظرف ۴۸ ساعت) میکند، نه تنها یک تصمیم اداری، بلکه حملهای مستقیم به یکی از ارکان اصلی هویت، تاریخ و وحدت ملی افغانستان محسوب میشود بلکه ستیز و دشمنی آشکار با زبان فارسی و گویندگان این زبان است.
۱. تحریف جغرافیای زبانی؛ افسانهسازی برای حذف
نخستین و فوریترین پیام این فرمان، تحریف عمدی و خطرناک واقعیتهای جمعیتی افغانستان است. استثنا کردن تنها سه ولایت (بدخشان، بامیان، پنجشیر) عملاً این تصور غلط و مغرضانه را رسمیت میبخشد که گویا فارسیزبانان تنها در این سه منطقه متمرکزند و در سایر ولایات یا وجود ندارند یا جمعیت ناچیزی هستند. این ادعا به شدت با آمارهای میدانی و جامعهشناسی زبانی در تضاد است. فارسی دری، زبان گفتگوی روزمره بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد جمعیت افغانستان است و در ولایات کلیدی و پرجمعیتی مانند کابل، هرات، بلخ (مزارشریف)، قندهار (جمعیت قابل توجه فارسیزبان)، دایکندی، غور، غزنی، پروان، سمنگان، سرپل، تخار و… میلیونها شهروند به این زبان تکلم میکنند. حذف فارسی از نامهنگاری در این مناطق، یعنی نادیده گرفتن حق و هویت اکثریت مردم و تحمیل زبانی بیگانه بر آنان. این اقدام، گام بلندی در راستای “پشتونیزه کردن” اجباری جغرافیای اداری و فرهنگی کشور است که البته مانند پروژه های قبلی شکست خواهد خورد.
۲. پروژه پشتونیزاسیون؛ نابودی هویت غیرپشتون به هر قیمت
فرمان اخیر طالبان حلقهای از زنجیره پروژه پشتونیزاسیون اجباری افغانستان است. استثنای سه ولایت نه امتیاز، بلکه تاکتیکی برای مشروعیت بخشیدن به حذف سیستماتیک فارسی است به چند دلیل:
-اول انکار چندصدایی: طالبان با تبدیل پشتو به “تنها زبان رسمی عملی”، تمامیت هویتی تاجیکها، هزارهها، ازبکها و سایر اقوام را نادیده میگیرند.
-دوم تاریخسازی جعلی: این اقدام در راستای روایتسازی “افغان=پشتون” است تا هویت تاریخیِ چندفرهنگی خراسان را با هویت قومیِ واحد جایگزین کند.
-سوم اقتدارگرایی زبانی: تحمیل پشتو به مناطق فارسیزبان (مانند هرات، بلخ، دایکندی) تلاشی برای شکستن مقاومت فرهنگی و تحقق “یک ملت، یک زبان” به سبک شوونیستی است.
چهارم تداوم سیاستهای شوونیستی: این اقدام تکرار همان طرحهایی است که پیشتر با تحمیل واژه “افغان” بر غیرپشتونها در تذکرهها آغاز شد؛ پروژهای که هدف نهاییاش پنجم محو نشانههای هویتی غیرپشتون در جغرافیای سیاسی افغانستان است.
۳. تهدید وحدت نیم بند ملی و تضعیف همزیستی
بدون شک فارسی دری در طول تاریخ افغانستان پل ارتباطی بین اقوام مختلف بوده است. جدا از ولایات کشور در شهرهای بزرگ چندقومیتی مانند کابل، مزارشریف و هرات، فارسی زبان مشترک بازار، اداره و تعاملات اجتماعی میان تاجیک، هزاره، ازبک، پشتون، ترکمن و دیگران بوده است. حذف عمدی این زبان مشترک از ساختار رسمی دولت، تیشهای است بر بنیانهای شکننده وحدت ملی. این سیاست نه تنها فارسیزبانان را خشمگین کرده/میکند، بلکه شکافهای قومی-زبانی را عمیقتر و همزیستی مسالمتآمیز را تضعیف مینماید. پیام طالبان روشن است: هویت “افغان” (در تعریف قوممحور و پشتونمحور آنها) برتر است و سایر هویتهای زبانی و فرهنگی باید تابع آن باشند یا حذف شوند. این رویکرد شوونیستی، آتش بیار معرکه تفرقه و نارضایتی در کشوری است که بیش از هر زمان دیگری به انسجام نیاز دارد.
۴. انکار تاریخ و هویت؛ طالبان در تقابل با میراث تمدنی افغانستان
فارسیستیزی طالبان تنها یک سیاست اداری نیست؛ انکار آشکار تاریخ و هویت تمدنی افغانستان است. چهرههای تابناک و هویتساز افغانستان در عرصه جهانی – مولانا جلالالدین بلخی، سنایی غزنوی، عبدالرحمن جامی، ناصر خسرو بلخی، رابعه بلخی – همگی شاعران و عالمان پارسیگو بودند. میراث ادبی، فلسفی و عرفانی این بزرگان، بنیان فرهنگی افغانستان را تشکیل میدهد. طالبان به زعم خود شان با طرد فارسی، تلاش می کنند تا عملاً این ریشههای تمدنی را بخشکانند؛ اما زهی خیال باطل! زیرا این زبان و فرهنگ و گویش در مسیر تاریخ از تهاجمات فرهنگی بدتر از طالبان به سلامت عبور کرده و تا امروز ادامه و حیات داشته است.
نکته دیگر اینکه تناقضی تلختر در حوزه دین و رویکرد گروه طالبان در قسمت زبان فارسی وجود دارد. مذهب حنفی که طالبان مدعی پیروی از آنند، تاریخی عمیقاً گرهخورده با زبان فارسی دارد. امام ابوحنیفه، بنیانگذار این مذهب، خود تبار کابلی داشت و فتوای جواز نماز به فارسی را صادر کرد. متون فقهی کلاسیک حنفی در شبه قاره و آسیای میانه به فارسی نوشته شدهاند. علمای بلخ تاریخی، فارسی را “زبان بهشت” میخواندند. طالبان با حمله به فارسی، نه تنها هویت ملی، بلکه بخشی از میراث مذهبی مورد ادعای خود را نیز انکار میکنند.
۵. ادامه سیاستهای شکستخورده؛ طبل توخالی پشتونیزاسیون
فارسیستیزی طالبان پدیدهای جدید نیست، بلکه ادامه سیاستهای شکستخورده و تفرقهافکنانهای است که سابقهای صدساله در افغانستان دارد. از تلاشهای “پشتونیزاسیون” اجباری در دوره امانالله خان و به ویژه از دوران محمدظاهر شاه و محمدداوود خان تا امروز، حذف یا تضعیف فارسی به بهانه ایجاد “هویت ملی” واحد (که در عمل هویت پشتون مسلط تعریف میشد) همواره حضور داشته است. نتیجه این سیاستها نه ایجاد وحدت، بلکه تعمیق شکافها، ایجاد رنجش قومی و بازماندن کشور از شکلگیری یک هویت ملی فراگیر و مبتنی بر تنوع بوده است. طالبان با تکرار این اشتباهات تاریخی، تنها بر آتش کینه و بیاعتمادی میدمند و ثبات بلندمدت افغانستان را قربانی تعصبات قومی-زبانی افراطی خود میکنند. واقعیت غیرقابل انکار این است که فارسی، زبان غالب ارتباطی و زبان مادری اکثریت مردم است و هیچ سیاست تحمیلی نمیتواند این واقعیت میدانی و اجتماعی را تغییر دهد، تنها میتواند آن را به حاشیه رانده و به عاملی برای تنش تبدیل کند.
آیندهای در محاق
حرف آخر و پایانی اینکه فرمان اخیر طالبان در منع نامهنگاری فارسی، صرفاً یک دستورالعمل اداری نیست؛ بیانیهای سیاسی و ایدئولوژیک در جهت حذف سیستماتیک یک رکن اصلی هویت افغانستان و نقض حقوق اکثریت شهروندان آن است. این اقدام، با تحریف جغرافیای جمعیتی، نقض حقوق شهروندی، تهدید وحدت ملی، انکار تاریخ و تمدن، و تکرار سیاستهای شکستخورده گذشته، افغانستان را در مسیری خطرناک قرار میدهد. سرنوشت فارسی در افغانستان، سرنوشت تنوع، تکثر و غنای فرهنگی این سرزمین کهن است. طالبان با این فرمان پلهای ارتباطی بین اقوام را تخریب و آیندهای از انسجام ملی را به محاق خواهند برد. مقاومت در برابر این سیاستهای ویرانگر، تنها دفاع از یک زبان نیست، بلکه دفاع از تاریخ مشترک، هویت چندوجهی، حق شهروندی و امکان آیندهای مسالمتآمیز برای تمام مردمان افغانستان است. آینده این سرزمین نه در حذف و تحمیل، که در به رسمیت شناختن و احترام به این تنوع غنی و تاریخی نهفته است.