اخباری که از غزه میرسد، تصویر تیرهای از رنج انسانهایی بیپناه را به نمایش میگذارد؛ کودکانی که با شکمهای خالی به خواب میروند، زنانی که در جستوجوی لقمهای نان از جان خود میگذرند، و مردانی که ناتوان از سیر کردن خانواده، تنها نظارهگر خاموش مرگ تدریجی عزیزانشان هستند.
گرسنگی، این شکنجهی خاموش، دیگر یک واژهی ادبی نیست؛ واقعیتی است که با استخوان و جان مردم غزه آمیخته شده است. جنایتکارانی که نام کشور بر خود نهادهاند، راه غذا را بستهاند و امید را محاصره کردهاند. اگر این محاصره بهزودی پایان نیابد، آنچه در پیش است نه یک تراژدی فردی، بلکه یک نسلکشی آرام و جمعی خواهد بود.
برنامه جهانی غذا هشدار داده است که یکسوم جمعیت غزه برای روزها بدون غذا میمانند. دفتر رسانهای دولتی غزه نیز اعلام کرده که تاکنون ۱۲۷ تن از مردم، از جمله ۸۳ کودک، بر اثر گرسنگی جان باختهاند. و این فقط آغاز ماجراست.
در افغانستان، ضربالمثلی هست که میگوید: «قبر گرسنه را تا حالا کسی ندیده» — اما اگر این مسیر ادامه یابد، گورهای دستهجمعی گرسنگان در غزه واقعیتی عینی خواهد شد.
سکوت دو میلیاردی
شبی با دوستی سخن از این جنایات میگفتیم؛ پرسش او تلخ بود اما واقعی: «اگر مسلمانان جهان حدود دو میلیارد نفرند — یعنی حدود یکچهارم جمعیت کره زمین — پس چرا هیچ کاری نمیکنند؟ چرا از برادران و خواهرانشان در غزه دفاع نمیکنند؟»
پرسشی سنگین که پاسخ آن، ما را به دل تاریک تاریخ معاصر میبرد.
فروپاشی امت، در سایه ملیگرای
آنچه امروز در غزه میگذرد، نهتنها یک فاجعه انسانی، بلکه نشاندهنده مرگ تدریجی «امت مسلمه» است. مفهومی که قرآن کریم بر آن تأکید کرده و مسلمانان را یک «امت واحده» معرفی کرده است؛ جامعهای فراتر از مرزها، رنگها و نژادها، که با ریسمان ایمان به هم پیوستهاند.
اما این مفهوم، سالهاست که جای خود را به ایدئولوژی ملیگرایی داده است؛ تفکری که مردم را نه با باورهای مشترک دینی، بلکه بر اساس مرزهای جغرافیایی و وفاداری به یک ملت یا دولت خاص دستهبندی میکند.
با فروپاشی امپراتوری عثمانی، جهان اسلام تکهتکه شد. کشورهای جدیدی بر اساس ملیت و زبان شکل گرفتند، و امت واحد، به ملتهای متفرق بدل شد. از آن پس، همبستگی دینی جای خود را به غرور ملی داد، و تعلق خاطر به اسلام، در هیاهوی پرچمها و سرودهای ملی گم شد.
امروز، مسلمانان غزه نهتنها در برابر اسرائیل تنها ماندهاند، بلکه در میان امت خویش نیز بیپشتوانهاند. زیرا مسلمانان دیگر خود را یک «امت» نمیدانند، بلکه شهروندان دولتهای ملیاند، با اولویتهایی جداگانه، دغدغههایی متفاوت، و مرزهایی که وحدت دینی را فراموش کردهاند.
راهی به سوی همبستگی
حال، پرسش این است: راه نجات چیست؟ آیا بازگشت به خلافت اسلامی، همانگونه که برخی جنبشها مانند حزب تحریر پیشنهاد میکنند، میتواند راهحل باشد؟
پاسخ، در دنیای امروز، «نه» است. خلافت بهعنوان یک ساختار سیاسی تاریخی، نه ممکن است و نه مطلوب. جهان مدرن با چالشهای جدیدی روبهروست که نیازمند راهحلهای نوین است.
اما یک راه وجود دارد: تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی؛ نهادی همچون اتحادیه اروپا یا پیمان ناتو، که نه تنها همکاریهای اقتصادی و سیاسی را سامان دهد، بلکه نیروی نظامی مشترکی برای دفاع از مظلومان فراهم کند.
تنها در سایه چنین اتحادیهای است که میتوان بار دیگر حس همبستگی میان مسلمانان را احیا کرد. وگرنه، دو میلیارد مسلمان، هرچند پرشمار، بدون انسجام، بیاثر خواهند ماند — همچون قطرههایی پراکنده که هرگز به دریایی تبدیل نخواهند شد.