خواندن سفرنامه ناصر خسرو چالشزا، هیجانآور و روشنیدهِ بسیاری از وقوعات تاریخی، روایت باستانی و رویدادهای فرهنگی-سیاسی و علمی میباشد که دستنوشتهی آن در موزه بریتانیا نگهداری میشود و به رویت آن تحقیقات زیادی از سوی محققین در مورد ناصر خسرو و آنچه سفرنامه ارائه میدهد، انجام شده. من دوبار این سفرنامه را در دو نسخه خواندهام و نسخههای دیگری را هم گاهی ورق گردانی کردهام. اما فکر میکنم کممغالطهتر از میان، اثر «محمدرضا توکلی صابری» باشد که بر پایه کهنترین نسخه موجود در کتابخانه لکهنو، حدود ۵۹۲ با جزئیات و تشریحات نوشته شده است.
کاشف جزر و مد، نیوتن یا ناصر خسرو:
از قابلتوجهترین و بحثبرانگیزترین قسمت سفرنامهی ناصر خسرو پاراگراف زیر عنوان(صفت مَد و جَزر «بصره» و جویهای آن)که زیاده از ۶۰۰ سال پیش از «ایزاک نیوتن» مسمی به کاشف جزر و مد، فزیکی علت جَزر و مَد را توصیح میدهد. به نکات قابل توجه متن سفرنامه تأمل داشته باشید:
«دریای عُمان را عادت است که در شبانهروزی دو بار مد برآورد، چنانکه مقدار ده گز آب ارتفاع گیرد و چون تمام ارتفاع گیرد به تدریج جَزر کند و فرونشستن گیرد تا دوازده گز. و این ده گز که ذکر میرود به بصره، بر عمودی با دید آید که آن را قایم کرده باشند، یا به دیواری. و اِلا اگر زمین هامون بود و نه بلندی بود، عظیم دور برود. و چنان است که دجله و فرات که نرم میروند چون دریا مد کند قرب چهل فرسنگ آب ایشان دوان کند، و چنان شود که پندارند بازگشته است و به بالا بر میبرود. اما با مواضع دیگر از کنارههای دریا به نسبت بلندی و هامونی زمین باشد. و هرکجا هامون باشد بسیار آب گیرد و هرجا بلند باشد کمتر بگیرد.
و این مَد و جَزر گویند تعلق به قمر دارد که هر وقت قمر به سمت رأس و رِجل باشد، و آن عاشر و رابع است. آب در غایت مد باشد. و چون قمر بر دو افق یعنی افق مشرق و مغرب باشد غایت جزر باشد. دیگر آنکه چون قمر در اجتماع و استقبال سمش باشد آب در زیادت باشد، یعنی مد در این اوقات بیشتر باشد و ارتفاع بیش گیرد، و چون در تربیعات باشد آب در نقصان باشد. یعنی به وقت مد غلوَش چندان نباشد و ارتفاع نگیرد که به وقت “اجتماع” و “استقبال” بود و جزرش از آن فروتر نشیند که به وقت اجتماع و استقبال مینشست. پس بدین دلایل میگویند که تعلق این مَد و جَزر از قمر است. والله تعالی اعلم.»
سفرنامه ناصرخسرو بر پایه کهنترین نسخه موجود در کتابخانه لکهنو، به کوشش محمد رضا توکلی صابری. صفحه ۳۳۸.
ن: یافت مفهوم بیشتر این دو واژه(اجتماع و استقبال)در این ارتباط با مراجعه به اصلاحات قدیم مبنی بر هیئت «بطلمیوسی» یعنی ساکن بودن زمین و چرخش خورشید و ماه به دور زمین)در نظر گرفته میشد. و اجتماع قمر با شمس یا مقارنهی ماه با آفتاب زمانی است که هردو در یک برج و به یک درجه و یک دقیقه جمع آیند، در اصطلاح ستارهشناسی امروزی که بر مبنای هیئت کوپرنیکی(چرخش ماه به دور زمین و چرخش هر دو به دور خورشید) میباشد. وقتی است که ماه بین زمین و خورشید در یک خط مستقیم قرار میگیرد و سطح ماه برای ناظری که از زمین به آن مینگرد کاملاً تاریک است(ماه نو)اما سطح نیمکرهی دیگر ماه که مقابل خورشید است، روشن مینماید. آنچه را ناصر خسرو تشریح و توضیح میدهد فرم سیستماتیک فزیکی در راستای زمینشناختی-نجومکاوی میباشد. به این معنی که ناصر خسرو یک سیارهشناس و زمینسناس و قانونگذار جَزر و مَد در دنیای ساینس-ریاضیات میباشد که ۶۰۰ سال پیش از «نیوتن» به درک این مسئله رسیده بوده است.
کابردی قدرت ذهن یا برداشت از یادشتها در نوشتن سفرنامه:
در پهلوی مسیر دور و درازی که ناصر خسرو از بلخِ خراسان-سرزمین عرب، مصر و روم باستان میپیماید، آنچه خواننده را به شگفت میآورد اینکه چگونه ناصر خسرو تمام چشمدیدهای خود به ویژه رنگ سنگها، شمار ستونها، شکل و نوع جنس-مقدار و وزن قندیلهای سقف بناها. اسامی سلاطينی که در مرمت و تعبیه آنها نقش داشتهاند، اسامی افرادی که در جریان سفر ملاقات میکند. نامها، مشخصات و جزئیات اماکن، چشمهساران، حوضها، دریاها، سواحل، جزیرهها- کشتیها، بقعه و گورستانهای که در مسیر به آنها بر میخورد و وجب وجب محلهای که طی میکند اعم از تعداد دروازهی شهرها و منارهها، اندازهگیری کرده و از جهات مختلف(شرق و غرب)آن و مسافت هر شهر و بیابانی را به وضوع انگشتنشان مینماید و طول-عرض هر دیواری را دقیق میسنجد. رنگ چشم، موی و جلد و پوست مردمانی را میبیند، میگوید. درختانی را که در هر کنار و جنگلی نظاره کرده است یکیکی نام برده و غیره اتفاقات سفرش را به خاطر نگهداشته تا در سفرنامه خود بنوسید.
تحقیقی که شده تمام بیانات و سنجشهای ناصر خسرو همانی است که گفته آمده، یعنی از آنچه روایت آورده با تحقیقات امروزی باستانشناسان یکسانی و مطابقت دارد.
سفرنامه روشمندانه و محققانه و موکاوانه نوشته شده و وانمود میسازد نویسنده در کنار اینکه سفر به مقصد خاصی تعین کرده بوده، نیت گردشگری و عزم باستانشناسانه نیز داشته(دنبال مقصدی رفتن، به مقصد دیگری)به هر نصیب هر آنچه و هرجایی را در موردش میشنیده، به دیدنش راهی شده و آبادات زیادی را ردیابی میکرده که بعید نیست همه نکات و مشخصات چشمدیدهایش را با نوع نگرش محققانه مینگاشته و تا حدی هم به خاطر میسپرده، اما اینکه بگوییم همهی مشخصهها و جزئیات آوردهشده در این سفرنامه، فرآوردههای به ذهنسپردهشدهی ناصر خسرو باشند، گمان غلویی به نظر میرسد. بیان همه جزئیات و ذرهنویسیهای این سفرنامه، بدون ورق یادداشتی از حین تفرج، برای ذهن آدمی گرانی میکند، آنهم سفری به این پرچالشی و دغدغهآمیز. اگر کُلیگویی و تنها نکات خاصی مد نظر میبود، قبولش آسانتر میشد! مگر متن سفرنامه ناصر خسرو چونان ملحقاتپردازی شده که حیرتبرانگیز است. جاجایی هم در متن مرورگر را در تأمل متردد میسازد، به تعبیری تا حدودی بیانگر این است که نویسنده بیهیچ یادداشت قبلی از چشمدیدها، پس از برگشت آنها را با یاری ذهنش روی ورق میریزد. به طور نمونه در قسمت زیر:
«به شهری رسیدم که آن را عَسقلان میگفتند بر لب دریا، شهری عظیم و بازار و جامع نیکو. و طاقی دیدم که آنجا بود کهنه، گفتند مسجدی بوده است. طاقی سنگین، عظیم بزرگ، چنانکه اگر کسی خواستی خراب کند فراوان خرج باید کرد تا آن خراب شود. ۱ و از آنجا برفتم در راه بسیار دیهها و شهرها دیدم که شرح آن مُطول میشود.» همان. صفحه ۲۳۸.
۱. این مسجد هزارساله در سال ۱۹۵۰ به دستور موشهدایان وزیر دفاع اسرائیل منهدم شد.
این متن از آن قسمت سفرنامه است که ناصر خسرو از «بیت المقدس» به مصر روم میرود ولی همین که مینوسید «شرح آن مطول میشود» غیر مستقيم ذهن خواننده را درگیر میکند که گویا همه آنچه در سفرنامه نوشته شده از قدرت حافظهی او بوده که بیهیچ یادداشتی جزئیات چشمدیدها را نگهداری میکرده است. نمونههای مترددکنندهی زیادی در این اثر وجود دارد مانند نکتهی زیر:
«و من چون حج بکردم باز به جانب مصر برفتم که کُتُب داشتم آنجا و نیت بازآمدن نداشتم.» همان. صفحه ۲۸۳.
ناصر خسرو وقتی حج را به بار نخست سپری میکند، از بازگشت به مصر یاد مینماید، یعنی میخواهد دومبار مصر برود اما آنچه جالب توجه است اینکه ناصر خسرو گفته: «کتب داشتم آنجا» کلمهی(کتب داشتم)چند تعبیر میتواند داشته باشد. نخست اینکه چون ناصر خسرو پیش از این هم به مصر روم رفته بود، امکان میرود کتابی در آنجا از کسی یا جایی تهیه کرده و همانجا گذاشته باشد که در برگشت، بردارد. دوی دیگر میتواند به مفهوم بيشترنوشتن(کتابت)جزئیات چشمدیدها از آبدات مصر باشد، به این مفهوم که مکانها و جایهای زیادی را زیر نظر داشته تا به آنها بپردازد و روبرداشت نماید.
خلاقیت ترسیمنمودن اماکن به گونهی است که گویی مهندس کارکشته و نهایت هنرمند ساختمانی دست به قلم برده و بناهای که به چشم دیده است با تمام کیف و ظرافتمندی به مخاطبانش(در نوشتار)به تصویر میکشد. از این رو گفته میتوان «حجت خراسان» نه تنها فيلسوف و حکیم نکتهسنج، شاعر، عارف، تاریخفهم، باستانشناس، زمینشناس، ریاضیدان و منجم بوده بلکه جهانگرد و توریست هدفمندی نیر بوده است.
ارزشمندی چنین نگاشتهها جدا از قدامت و قداست تاریخی، تصویری از یک زمان دیدهنشدهای به آینده میرساند. با آنکه عدهی اماکنی که سفرنامه روایت میکند اکثراً تغییر نام داده شده و یا هم نابود گرديدهاند و امروز نشانی از آنها نیست اما آبادانی که در متن سفرنامه مذکور صورت گرفته هرگز ویرانشدنی نیست. شاید در نبود این سفرنامه نامی از شهر «جار» که بندری در ساحل شرقی دریای سرغ-غرب مدینه و در ۱۰ کیلومتری شمال شهرک الریس قرار داشته، نمیشنیدیم، چون اثری از شهر «جار» در حوادث دوران، باقی نمانده است، آثاری از آن نیست اما تصویرش با روایات ناصر خسرو، قشنگ حافظگیر میشود. بیدلیل نیست دستنوشتهشدهی این اثر در موزیم بریتانیا نگهداری میگردد.
مواردی که در سفرنامه از سوی ناصر خسرو اشتباه گرفته میشود:
اینطور هم نیست که تمام برآوردهای گِردشده در این اثر، خالی از اشکال نباشد، مثلن اسمهای مشتقشدهی امکانی که ناصر خسرو در ریشهیابی بعض آنها دچار سوی ظن میشود. به بخشی از متن توجه کنید:
«و آنجا امیری بود که او را نصرالدوله گفتندی. عمرش زیادت از صدسال بود. پسران بسیار داشت، هر یکی را ولایتی داده بود و در این شهر (اَخلاط) بدین سبب نام آن شهر نهادهاند.» همان. صفحه ۱۴۹.
«خِلاط» به ارمنیԽլաթ و به ترکیAhlat شهری است(با فتحهی خ)و با آنکه در ارتباط مستقیماش با قوم «خالد» نزد مورخان اخلاف نظر است، عدهی این نام(خلاط)را وامشده از این نام(خالدها)قومی از دوران پادشاهی اورارتو، میدانند. پیش از آن در زبان عربی خلاط(به کسرهی خ)نامبرده میشد. این شهر در استان «بیتلیس» شرق ترکیه و در نزدیکی دریاچهی «وان» موفقیت دارد که در گذشته یکی از مراکز مهم ارامنه، کردها، و ترکها بود و به اساس اراضی و اهمیت تاریخی در دورههای مختلف مورد دستبرد ارمنی باگراتونی، رومیان شرقی(بیزانس)، سلاجقه، مغلها و عثمانیها قرار گرفته و اکنون بخاطر معماری باستانی-گورستانهای سلجوقیها و… میراث فرهنگی و تاریخی از شهرت زیادی برخوردار میباشد.
ناصر خسرو به اشتباه فکر میکند نام شهر خِلاط از واژهی عربی(خَلَطَ)به معنای مخلوط، مشتق شده است. نمونههای دیگری از این دست سوی ظنها در سفرنامه موجود میباشد.