عشق نا فرجام(بی‌گل و بی‌برگ)

دسته: غیر رسمی
نویسنده: شیون شرق
۱۴۰۳/۰۷/۱۷
۱۰:۳۱ ق٫ظ
بازدید: 6

پایگاه خبری تحلیلی روایت : بی‌گل و بی‌برگ از داستان‌های کوتاه ره‌نورد زریاب است‌که در آن پی بردن به پوچی دنیا و زندگی، رهایی‌بخش نفس و روح از درد و هوس است.آن‌چه پیداست که نرسیدن به مطلوب و معشوق، پوچی و پی بردن به زندگی که جز پوچی بیش نیست، آغاز و انجام «بی‌گل و بی‌برگ» است.

بی‌گل و بی‌برگ از داستان‌های کوتاه ره‌نورد زریاب است‌که در آن پی بردن به پوچی دنیا و زندگی، رهایی‌بخش نفس و روح از درد و هوس است.

آن‌چه پیداست که نرسیدن به مطلوب و معشوق، پوچی و پی بردن به زندگی که جز پوچی بیش نیست، آغاز و انجام «بی‌گل و بی‌برگ» است.

زرمینه(پرسناژ داستان) که برای هوس و سختی رسیدن به آن می‌اندیشد، خسته و مانده می‌شود، اما وقتی پی به پوچی دنیا و زندگی می‌برد، هوس و آرزویی خسته‌اش نمی‌کند و بی‌خیال همه چه می‌شود. با این وجود، تنها دلی که دوست‌اش دارد و بدلش نشسته، سبب رنج‌اش می‌شود. دانستن مرگ خود که عنقریب می‌رسد، به رنجش افزونی می‌دهد.

به قول صادق هدایت: ساده گرفتن زندگی، مرگ را راحت می‌کند. دانستن پوچی دنیا و بی‌خیال بودن در برابر آن، نوع ساده دانستن زندگی است. هنگامی‌که به چیزی دل‌خوش نباشی، مرگ و تصور آن سخت نیست، ساده است. زرمینه پوچی دنیا را درک کرده، به چیزی دل‌خوش نمی‌کند و از مرگ‌ خود هم باخبر است؛ تنها فکری ازارش می‌دهد، قلب پاکی که دارد سبب ریختن اشک‌اش می‌شود و لحظه‌های ناقراری را روی راهش می‌آورد… این فکر کردن به پسرک است‌که دوست‌اش دارد و سال پیش برایش ابراز علاقه کرده است و فکرکردن به «دوست عزیز» برایش سخت تمام می‌شود… تنها یک‌بار برای او نامه می‌نویسد و از عبارت«دوست عزیز» کار می‌گیرد.

پسرک دل‌باخته‌ای اوست. دوست‌اش دارد و اوهم پسرک را دوست دارد، اما باخبربودن از مرگش سبب شده برایش چیزی نگوید و امیدش ندهد. پایان داستان با آه، ناله و پی بردن به پوچی دنیا بسته می‌شود. داستان اصالت آغاز را نگه‌داشته است.

همچنین بخوانید: او در آیینه

در داستان تنها پی بردن به پوچی دنیا و زندگی نجات‌دهنده از شر و سختی زندگی است. این رمزورازی است‌که نصیب زرمینه در پایان می‌شود. عشق، دل‌باختگی، بااصالت ماندن، امید واهی ندادن و حفظ کردن شرف نقطه‌های عطفی است.

خلاصه‌ی داستان
یک پسر دل‌باخته‌ای زرمینه است، همیشه او را بدرقه می‌کند و تا نزدیک مکتب از پشت‌اش می‌رود. ماه‌ها چنین می‌کند و یک روز به سختی برای او ابراز علاقه می‌کند، اما باواکنش منفی دختر روبرو می‌شود. خواهرک خورد زرمینه رابط است، پسر بیش‌تر توسط او از زرمینه خبر می‌شود و او نامه‌بر است. زرمینه پسر را دوست‌دارد اما تا اخیر چیزی نمی‌گوید؛ زیرا پزشکان گفته‌اند سرطان دارد و بزودی می‌میرد. او را همیشه فکر کردن به خوش‌بختی و خنده‌ی دیگران و رنج خودش، ازار می‌دهد، اما وقتی به پوچی دنیا و مردن همه پی می‌برد، بی‌خیال همه چه می‌شود. پسان‌ها می‌میرد و یک نامه برای پسر می‌نویسد و در آن از دوست‌داشتن‌اش برای او می‌گوید.

چه خوب است قصه بخوانیم.

نویسنده: شیون شرق