قهارعاصی، یکی ازاین وارستهگان شعر مقاومت افغانستان بوده که رنگ مقاومت و پایداری در شعر او بیشتر محسوس است. زندهگی عبدالقهارعاصی مصادف با آشفته ترین روزگاران بدبختی های مردم افغانستان بود. ازاین جهت او با درد عمیقی به بازتاب نگرشهای ستمستیزانه برخاست و چنان جدی و پُرمایه، خامه بر نامه زد که در مدتی کم تر از دهسال عمر شاعریاش بخش قابل توجهی از ادبیات معاصر افغانستان را بهنام خود رقم زد.
شعرهای عاصی غالبن نظر به شرایط جاری کشور نمادین اند و درپشت نمادها مقاومت مردم در برابر نظام متجاوز، تصویرگری میشود. البته درآن روزگار در داخل کشور هنوز بحث شعر مقاومت، یک بحث تحریم شده بود. درآن روزگار سخن برتر را ادبیات رسمی دولتی میگفت (پرتونادری، ۱۳۹۶: ۱۵).
عاصی یکی از چهرههای تابان شعر مقاومت و از نمایندهگان ممتاز ادبیات پایداری افغانستان به شمار میآید. مقاومت در نگاه عاصی به عنوان یک نیاز برای ملتش مطرح بوده و در شعر او زندهگی به معنای حرکت به سوی بیدار و بهزیستی است. انگیزهدادن به مردم برای دفاع از وطن، بازتاب چهرههای پلشت و بد طینت و… از مهمترین جلوههای ادبیات پایداری در شعر او به شمار میرود.
آزادیخواهی و آرمان رسیدن به آزادی از مؤلفه های مهم در شعر مقاومت و از کلید واژههای اشعار قهارعاصی بهشمار میرود. مفهوم آزادی و ستایش این پدیده خوشنام درسرودههای عاصی، چنان بازتاب و بسامد گسترده دارد که او تنها در گزینۀ «دیوان عاشقانه باغ» هشتبار آنرا فریاد زده است. آزادی در شعر عاصی به مفهومی گمشده و در بند شدهیی میماند که تعریف و هویت خود را از دست داده باشد؛ اما فریادزدن عاصی برای آزادی، نشاندهندۀ مقاومت و پایداری شاعر در برابر کسانیست که آزادی را در بند کرده اند.
به تو میاندیشم آزادی
مثل قویی که به جفتش
مثل تشنه که به آب
به تو میاندیشم
قهارعاصی در شعرهایش، مقاومت و عشق را با هم آمیخته است. هرگاهی که از مقاومت میسراید، عشق نیز فضای شعرش را فرا میگیرد. در حقیقت شعر او آمیزهیی ازهمین دو ارزش و کیفیت است (فروغ، ۱۳۹۰ : ۱۲۲). ازهمینجا بود که عاصی به آزادی عشق می ورزید؛ او آزادی را چون بوی گل و باد بهار دوست داشت؛ کوکوی فاختهها و چهچه پرندهگانِ باغ، مفهوم آزادی را در ذهن شاعر تداعی میکند.
بوی گل زمزمه باد بهار آزادی
کوکوی فاخته ها همهمه ماهی ها
عشق من آیینه قامت یار آزادی
چهچه باغ و سرود لب خار آزادی
بوسه درد بر انگیز سحر از لب رود
کوره نور و چراغ شب تار آزادی
در شعر مقاومت وطن دوستی و مردمستایی، سابقهیی طولانی و درخشانی دارد؛ هرچند ستایش ملت و مردم در شعر شاعران مهاجرت بیشتر دیده میشود، اما این ویژهگی مقاومت در سرودههای شاعران زیر پرچم رژیم حاکم در، افغانستان بسامد فراوانی دارد.
قهارعاصی که «پیکر دردمند و روح بزرگش را پیوسته در گریزگه تنگ شهر» نجوا میکشید، آبروی شعر مقاومت ما در درون نظام بود؛ او شاید پرکارترین چهره ازاین دست نیز بود؛ عاصی آزادی را ستایش کرد؛ صدای برهنهپایانی را که برای حصول آزادی خون میدادند و جان به اوجها کشانید و در اینراه دمی سکون و آرامش اختیار نکرد( فایز ۱۳۸۴ : ۵۶). عاصی این روح سرکش و بزرگ مردمش را در شعری که چه قوم عیاری» عنوان دارد چنین می سراید:
به حد جمجمه حرف های آزادی
گریز گه تنگ است
وعشق حلقه داری ست
عصمتآلوده،
که مرگ بتهکن و خوشهچین ازش جاریست
چه قوم عیاری
قدم قدم غم شان عشق
به «تابهسنگ» دل این سلالۀ خورشید
خمیرۀ شکر و نور پخته میگردد.
چه قوم عیاری
ملت من عنوان یکی از سرودههای دیگر عاصی در دهۀ شصت – اوج ظلم و استبداد روس در افغانستان – است. عاصی دراین شعر، در یک رابطۀ ظرف و مظروف، کشور(ملت) خود را کشوری میداند که دستهای خود را برگرد آفتاب کمربند کرده و با مشتهای یقین دروازههای بستۀ قرن را میکوبد.
دراینجا، دست کمربندکردن به مفهوم پاسداری از سرزمین است. خورشید نماد کشور است و نماد حقیقت و آزادی. اگر به تاریخ نگاه کنیم، خورشید میتواند همان نام تاریخی خرسان بزرگ نیز باشد که افغانستان بخش عمدهیی ازآن را میسازد(پرتو نادری، ۱۳۹۶ : ۲۱).
این ملت من است که دستان خویش را
بر گرد آفتاب کمربند کرده است
این مشتهای اوست که می کوبد از یقین
دروازه های بسته تردید قرن را
ایمان بیاورید
تنهاترین پیامبر
با آیههای چشم خدا قد کشیده است
این ملت من است که تکرار میشود
اینک ملتم اوست
با نام انسان
با واژه عشق
این اوست
اوست
اوست
که شیپورهاش را
شیپورهای فتح پیام آشناش را
آورده در صدا
بیدار می کند
هشدار می دهد
به همین ترتیب عاصی درجایی دیگر از کشورش به عنوان بهشت هفتمین و دیار نازنین یاد کرده و مردمانش را مردم سرکش میخواند؛ مردمان سرکشی که کوه و کمر غلام شان است و قیام آنها قیامت بر پا میکند. شهادت، مراد شان است و صدای آن را به گوش هر سنگی از دیار شان فریاد زده اند:
دیار نازنین من
خيال من يقين من
جناب کفر و دین من
بهشت هفتمین من
دیار نازنین من
کوه کمر غلام شان
چه آفتاب و آتشی
قیامتی قیام شان
چه مردمان سر کشی
شهادت و مراد را
به گوش سنگ سنگ خود
چه سخت نعره میزند
گلوی سرزمین من
میدانیم یکی از رازهای ماندگار شدن شعر، یقیناً همان به کارگیری نمادها و سمبولها است؛ نماد به زبان کمک میکند تا آفریدۀ ادبی درهمه زمانهها و زمینهها، شورانگیزی و ادبیت خود را حفظ کرده و بازتاب احساسهای انسانی باشد. در بند اخیر همین شعر، عاصی در واقع خواسته است نیروهای مجاهدان را توصیف کند و خاک راه آنان شرافت جبین خود بداند؛ او با وقوف کاملی که ازاین ظرافتهای ادبی دارد، بهجای واژههایی چون مجاهدان، «رستم» و «آرش» را – که ریشه در افسانه های میهن ما دارند – به کار میبرد.
به خانه خانه رستمی
به خانه خانه آرشی
برای روز امتحان
دلاوری کمان کشی
چه سر فراز ملتی
چه سر بلند مردمی
که خاک راهشان بود
شرافت جبين من
قهار عاصی در شعر یل «کچکن و اژدهای جهنم» قریحۀ حماسهسرایی و قهرمانستایی خود را به روشنی پدیدار کرده است. این شعر به گونۀ نمادین و سمبولیک به بیان تجاوز ارتش شوروی بر درّۀ پنجشیر میپردازد. «کچکن» نام قدیمی پنجشیر است و «یل کچکن» نمادی برای احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور و یا هر رزمندۀ دیگریست که در برابر شوروی و حکومت دست نشاندۀ آن میجنگید و اژدهای جهنم نماد ارتش شوروی است.
عاصی دراین شعر، با استفاده ازاین دو نماد و با استفاده از شگردهای داستانپردازی بخش پهلوانی شاهنامه قهرمان داستان خود را در برابر اژدهای تجاوز قرار میدهد و در مبارزهیی که آغاز میشود «یل کچکن» که نماد آزادی است، بر اژدهای جهنم پیروز میشود. مادر، فرزندش – یل کچکن – را فرا میخواند و او را کمر رزم میبندد:
بگفتش که ای تاج فخر سرم
برو دست خالی نیایی برم
برو خصم آبایی ات را ببین
برم بمگذار از او نقش پا بر زمین
برو تا که شمشیر داران راد
به نیکی ات فردا بیارند یاد
به همینگونه عاصی در شعر دیگری به توصیف مجاهدان میپردازد و آنان را سپاهیان صخرهها و درههایی میداند که صدای شان از سنگ سنگ این خاک بلند میشود و پرچم شان بر فراز گردنهها میدرخشد. بهباور عاصی، مجاهدان قهرمان و دلاوران سر سپردهییاناند که اختران در آسمان برای آنان میدرخشند؛ مردم با گلهای نیسانی بهپای آنها قافله میبندند؛ لبان ملتهب خاک شان به یاد نعرههای تکبیر آنان قند میشکناند؛ قد بالای آنان درآغوش خراسان قیامت برپا میکند و شاید ازهمینرو است که عاصی هزار مرتبه جان و دلش را فدای مجاهد میکند:
شگفته از جگر سنگ ها صدای مجاهد
فراز گردنه ها می تپد لوای مجاهد
از آستان فلک می درخشد آتش سبزی
به پیشواز بلند اختران برای مجاهد
برادران گل سوری از حوالی نیسان
به باغ قافله بسته است پا به پای مجاهد
لبان ملتهب خاک، قند میشکناند
به یاد نعره تکبیر جان فزای مجاهد
شگوفه کرده از آغوش تابناک خراسان
قیامت قد و بالای خوش نمای مجاهد
عاصی در شمای از شعرهای بلندش از شیوههای داستانپردازی و حماسهسازی بر ضد دشمن استفاده میکند که در شعر«نامه سپاهی هلاکو…» و «یل کچکن…» نمونههای آنرا میتوان به خوبی مشاهده کرد. عاصی بدین گونه میرود به تاریخ و با مایهگیری ازآن رویدادها ذهن خواننده را به سوی وضعیت جاری کشور میکشاند.