نخبگان چراغ جامعهاند؛ و هر ملتی که چراغهای خود را بشکند، خود در تاریکی میماند.
جهان اسلام امروز گرفتار ناترازیهای عمیقی است؛ ناترازی در عقل، در زعامت، و در اخلاق اجتماعی. این ناترازیها سبب شدهاند تا امتی که روزگاری سرچشمهی علم و فلسفه و عدالت بود، به سرزمینی تبدیل شود که در آن نخبگان در زنداناند و جانیان در کاخ. در چنین جامعهای، اندیشه مجازات دارد و تملق پاداش؛ تفکر جرم است و چاپلوسی فضیلت. نخبهکشی، نه فقط محصول جهل عمومی، که نتیجهی نبود زعامت سلیم و رهبران عاقل است.
وقتی زمامداران با عقل و آزاداندیشی دشمناند، عالمان در حصر میمانند و مزدوران در صدر مینشینند. این واقعیت را میتوان در چهرههای رهبران برخی کشورهای اسلامی دید که در نشستهای شرمالشیخ، مطیعانه در برابر دجال زمان، ترامپ، ایستاده بودند. چنین صحنههایی گواهی تلخاند بر اینکه وقتی زعامت از ایمان و خرد تهی شود، امت به انقیاد طاغوت میافتد.
با این همه، روزگاری جهان اسلام مهد نخبگان بود. در قرون سوم تا هشتم هجری، مسلمانان در بغداد، قاهره، سمرقند و اندلس پرچمدار علم و فلسفه بودند. ابنسینا در طب، خوارزمی در ریاضیات، ابنهیثم در نورشناسی و زکریای رازی در شیمی، چراغهایی برافروختند که مسیر تمدن بشری را روشن کرد. اما امروز، همان جهان اسلام، به سرزمین نخبهکشی بدل شده است. در بسیاری از کشورهای عربی و عجمی، دانشمندان و مصلحان یا در زنداناند یا در تبعید، تنها به این جرم که زبانشان به حقیقت باز است و اندیشهشان از قدرت نمیترسد.
اگر به تاریخ بنگریم، غرب نیز روزی چنین بود. در قرون وسطی، کلیسا اندیشمندان را به جرم تفکر میسوزاند؛ اما همان آتش، بذر رنسانس را در دل تاریخ کاشت. آنان دریافتند که هیچ تمدنی بدون آزادی اندیشه زنده نمیماند. اما ما، مسلمانان، در مسیر معکوس گام نهادهایم. آن زمان که غرب در ظلمت جهل بود، جهان اسلام منادی نور بود؛ و امروز، هنگامی که غرب از علم و آزادی نیرو میگیرد، ما به زندان تقلید و ترس گرفتار آمدهایم.
اکنون مساجد خاموشاند و کاخها پرصدا. علم در حصر است و جهل در قدرت. قرآن در جوامع اسلامی مهجور مانده است؛ خوانده میشود، اما فهم نمیشود. در حالیکه قرآن بارها به «تعقّل» و «تفکّر» فرا میخواند، بسیاری از دولتهای اسلامی تفکر را ممنوع و تقلید را فضیلت شمردهاند. بدینگونه، جامعه از مدار رشد خارج شده است: عقل خاموش، احساسات تحریکشده، و دین ابزاری برای حفظ قدرت.
با این وصف، بازسازی امت اسلامی تنها از مسیر احیای عقل، معرفت و جایگاه نخبگان ممکن است. هیچ تمدنی بدون آزادی اندیشه و احترام به عقل سلیم پایدار نمیماند. قرآن کریم میفرماید:
«أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟»
اما ما از فرمان به تفکر، فرمان به تقلید ساختهایم. باید بپذیریم که نخبگان چراغ جامعهاند؛ و هر ملتی که چراغهای خود را بشکند، خود در تاریکی میماند. رهبران حقیقی آناناند که صدای عقل و عدالت را میشنوند، نه آنانی که در برابر استکبار سر فرود میآورند.
اسلامِ ناب، دین تفکر، آزادی و کرامت انسان است. هر نظامی که آزادی را سرکوب کند، از روح اسلام دور است، هرچند نام خود را اسلامی بگذارد. بازگشت به قرآن و معرفت اصیل اسلامی یعنی رهایی از جهل مقدس و نجات از اسارت سیاسی. تنها در سایهی چنین بازگشتی است که امت میتواند از مدار انحطاط خارج شود و دوباره در مسیر تمدن قرار گیرد.
امروز جهان اسلام در دو راهی سرنوشت ایستاده است: یا به مسیر عقل، علم و عدالت بازمیگردد و به بازسازی تمدن خویش میپردازد؛ یا در باتلاق نخبهکشی، وابستگی و جهل فرو میرود. اگر در گذشته کلیسا دشمن دانش بود و اروپا از آن بیدار شد، امروز ما مسلمانان باید از خواب خود برخیزیم.
تا زمانیکه ناجیان در حصر و جانیان در قصرند، طلوعی برای امت دیده نخواهد شد. اما اگر عقل آزاد شود، قرآن از مهجوریت بیرون آید، و نخبگان حرمت یابند، آنگاه شاید سپیدهی بیداری دوباره از افق جهان اسلام سر برآورد.