من هرچند دیرتر نوشتۀ استاد محق را خواندم و رفع شبهۀ آن بزرگوار را نیز مرور نمودم اما، لازم دیدم که ملاحظاتم را پیرامون آن چه از قلم ایشان چکیده است با آن بزرگوار و مخاطبان این صفحه در میان بگذارم.
بدون مقدمه به عرض می رسانم که این طرح منصفانه نیست اما، بر سر زبان ها می افتد و با هر دلیلی برخی قلم ها و ظرفیت ها پیرامون آن می نویسند و فضاهای پیشاپیش ملتهب در افغانستان و در میان اهل رای در این کشور را ملتهب تر می سازند.
اگر دیروز قرآن رویاهای پیامبرانه خوانده می شد، امروز ما قدمی فراتر رفته ایم و اصل وجود محمد(ص) و جغرافیای حضور ایشان را نیازمند باستان شناسی، حفاری و تاریخ نگاری مدرن می دانیم تا سرنخ های گم شدۀ حقیقت را به دست بیاوریم. در آینده چه کارهای می شود را نمی دانم اما، مشخص است که هرچه در دیگ غرب می جوشد در باور ما، در رابطه به اسلام انطباق می یابد و بنام علم به بازار فکر و اندیشه عرضه می شود. بعید ندانید که وقتی همه چیز به بن بست برسد، تاریخ ظهور قرآن به سال های قبل از بعثت و میلاد پیامبر اکرم رجعت داده خواهد شد!
من به استاد محق احترام فراوان قائل هستم و ایشان را از شخصیت های می دانم و می شناسم که هم ادب و اخلاق حمیده دارند و هم از منظور علمی قدمی از بسیاری از معاصران و همگنان خود بالا نشسته اند. بلی این نگاه من در بارۀ آقای محق است که نمی خواهم و نمی توانم آن را کتمان نمایم. اما، این احترام و آشنایی باعث آن نمی گردد که وقتی پای یک طرح نابالغ به میدان کشیده می شود، ساکت بمانم و در برابر کم لطفی ای که در قبال پیامبر محبوب اسلام صورت می گیرد خاموش بنشینم.
استاد محق قیاس نا به جایی می کنند و تاریخ روشن زندگی پیامبر اسلام را با بودا و زرتشت و حضرت موسی و عیسی برابر می دانند. این در حالیست در رابطه به اسلام و پیامبر اسلام با اقیانوس از ادلۀ روشن مواجه هستیم که نادیده گرفتن آن ها نه فقط کار علمی نیست که پایمال کردن آشکار حقیقت است.
جناب محق صاحب اگر منابع اسلامی پُر از غث و ثمین اند و در مواردی خالی از لطف و لبریز از بار اهانت به پیامبر، این را همه می دانیم. کار در این عرصه توسط ظرفیت های بزرگی چون شما را می ستاییم و انتظار داریم که گامی به جلو بگذارید و صحیح را از سقیم و خطا را از صواب از سیرت پیامبر اکرم در روشنی آیات قرآنی و یا به قول خودتان اسطوره شناسی و تاریخ نگاری مدرن جدا کنید و از خود در حافظۀ جمعی مسلمانان خاطره بگذارید. مثلاً می توانید از همین روایت دروغین قتل عام بنی قریظه که به آن در نوشتۀ شما اشاره رفته است، آغاز کنید و از تن بی پناه اسلام و جان دردمند پیامبر در شرایط بسیار آشفتۀ امروزی، دفاع علمی و مسئولانه نمایید و این انتظار ما از شخصیت ارجمندی چون شماست.
اما، اجازه بدهید از شما بپرسم که آیا مشکل جهان اسلام و افغانستان، در عصر حاضر اثبات وجود پیامبر است؟ آیا این مسئله به معضلی برای دینداری ما مسلمانان مبدل شده و خطری برای اسلام تلقی می شود؟ من شخصا در رابطه به این امر مشکلی ندارم و هم فکر می کنم که اصل وجود فیزیکی و تاریخی پیامبر دغدغۀ هیچ مسلمانی نیست چون ما همه نه فقط از باب اعتقادی و ایمانی که بل از منظر تاریخی و علمی با کوچک ترین ابهامی در این زمینه مواجه نیستیم.
مثلا همین ابن اسحاق که من و شما کتاب وی در بارۀ سیرت پیامبر را اسطوره و افسانه می خوانیم، خیلی فاصله از زمان بعثت و رسالت نداشت، در مدینه در سال(۸۰/ه) به دنیا آمد در میان خانواده های صحابه و فرزندان آن ها زندگی می کرد و حتی برخی اصحاب را که در قید حیات بودند، دیده بود. بنابرآن تاریخ وی صرف نظر از ضعف های حاشیوی موجود در آن، تنها مبنای روایی ندارد که اساس دیداری نیز دارد. اگر ما تنها یک درصد سیرت ابن اسحاق را صحیح بدانیم، همۀ راه ها بر روی طرح های این چنینی در بارۀ پیامبر و جغرافیایی حضور آن حضرت را بسته می یابیم.
موطأ امام مالک(۹۳/ه) قدیمی ترین کتاب حدیث است. ایشان این روایت ها را از کسان و فرزندان کسانی نقل کرده است که همه با پیامبر محشور بوده اند. چگونه ممکن است در موجودیت این سند محکم در رابطه به حضور پیامبر در مدینۀ منوره و مکۀ مکرمه شک به دل های مان راه پیدا کند، مگر این که خود مالک را یک شخصیت غیر واقعی و افسانوی تلقی نماییم!
امام ابوحنیفة(۸۰/ه) شخصیتی که آوازه اش دنیا را پر کرده، خود تابعی است. اگر سیرت ابن اسحاق را زیر سوال قرار بدهیم و موطأ مالک را فاقد اعتبار بخوانیم، با امام اعظم و مکتب و فکر و مذهب ایشان چکار کنیم.
آیا برای اثبات وجود ابوحنیفه و شاگردان ابوحنیفه هم، نیاز به آرکئولوژی و اسطوره شناسی داریم؟ اگر موجودیت شخصی بنام ابوحنیفه و ابو یوسف القاضی و محمد بن الحسن الشیبانی در تاریخ مسجل و محقق است، زیر سوال قرار دادن جغرافیایی حضور و اصل وجود پیامبر مشتی در هوا و فریادی در بیابان است زیرا این عقل های بزرگ همه سیاره های اند که بر گرد خورشید وجود محمد(ص) می چرخند و از نور جان مطهر پیامبر در مدینه، شمع وجود آن ها روشن است.
اشکالی ندارد قدمی عقب می نشینیم و همۀ این شخصیت های فرضی و غیر واقعی را که در آغوش اسلام و با عشق به پیامبر به نامی و نشانی رسیده اند، انکار می کنیم اما، جناب محق صاحب با عبدالملک بن مروان (۲۰/ه) چکار کنیم؟ آیا کسی می تواند وجود این شخصیت تاریخی و حجاج بن یوسف ثقفی و امپراتوری بزرگی را که بنا نهادند انکار نماید؟
این کار نیروی خارق می خواهد اما، از این موضع هم عقب می نشینیم و وجود عبدالملک و خلافت ۲۰۰ سالۀ اموی، معاویه بن ابوسفیان، یزید بن معاویه واقعة حرة و قتل عام اهل و بیت پیامبر(ص) و همۀ این داستان ها را از آغاز تا پایان فرو می گذاریم اما، شما بگویید که با سکه هایی که در دوران خلافت عبدالملک ضرب شده و کلمۀ توحید و نام پیامبر بر آن ها افتاده است چه کار کنیم؟ این سکه ها نشان دهندۀ واقعیت وجود تاریخی پیامبر اند، نشان دهندۀ یک تحول بزرگ و شیرین در جهانی اند که محمد صلی الله علیه وسلم بانی و اساس گذار آن است.
اگر از آن چه گذشته نیز بگذریم و همه را به طاق نسیان بسپاریم، با این گزارش دانشگاه توبیگن در جرمنی چکار کنیم. محققان در سال ۲۰۱۴ خبر دادند که در کتاب خانۀ این مؤسسۀ علمی نسخه های خطی از قرآن کریم نگهداری می شوند که تاریخ نگارش آن ها به عصر صحابه یعنی ۲۰ سال بعد از درگذشت پیامبر بر می گردد. این نسخه ها با اصل مصحفی که در دست من و شما قرار دارد، متطابق اند. این خبر باید برای همۀ ما حجت باشد که قرآن کتاب پیامبر و مکه و مدینه خاستگاه دعوت پیامبر اند.
این سنگر را هم رها می کنیم، شاید کارشناسان دانشگاه توبینگن را مسلمانان خریده باشند و این اعتبار آفرینی برای قرآن و پیامبر، پیامد داد و ستدهای مالی و استخباراتی باشد اما، با شواهد و شهادت های تاریخی از جانب دانشمندان غیر مسلمان چه می توان کرد که نه فقط از وجود پیامبر که بل از رسالت آن حضرت نیز خبر داده اند.
پرفسور فرید دونر از دانشگاه شیکاگو می گوید: “چنانچه برخی فکر می کنند، محمد زایدۀ تخیل متدینان متاخر نیست، ما بلکه می دانیم شخصی که بنام محمد یاد می شد، موجود بوده و نوع جنبشی را رهبری می کرده است.” پروفسور پتریکا کرون از دانشگاه کمبریج می گوید:” به رغم این که تلاش می کنند این واقعیت را انکار نمایند، شکی نیست که محمد وجود داشته است. همسایگان اش در سوریه در زمان بیزانس ظرف دو سال بعد از وفاتش خبر او را شنیده اند. یک نوشتۀ یونانی مربوط سال های ۶۳۲-۶۳۴ درست زمان تهاجم عرب ها به سوریه چنین اشاره می کند که: یک پیامبر دروغین در میان ساراسین ها یعنی عرب ها ساکن در صحرای عربستان ظهور کرده است.” ارنست رینان مورخ و نویسندۀ مشهور فرانسوی که خود ناقد مصادر دینی است و در باره اسلام نگاه تعسفی و ظالمانه دارد اما نه فقط وجود پیامبر را انکار نمی کند که می گوید:”Islam was born in the full light of history” اسلام در روشنی کامل تاریخ پا به عرصۀ وجود نهاده است.
جناب استاد محترم توجه بفرمایید که من در این جا از سند محکم و ازلی قرآن کریم، حوادث بعثت و هجرت، آرامگاه پیامبر در مدینۀ منوره، قبرستان یاران و همسران آن حضرت در بقیع، مسجد نبوی، میثاق مدینه، خلافت راشده، غزوها، جنگ های خونین جمل و صفین، قتل عام اهل و بیت پیامبر، سلسلۀ نورانی و متصل فرزندان فاطمۀ طاهره دختر پیامبر و امامان اهل و بیت و .. چیزی نگفتم. تنها یک مورد از موارد فوق کافی است که غبار شک از صفحۀ هر دلی منصف و هر دیدۀ بازی در رابطه به اثبات وجود پیامبر را بشوید چه رسد به این که من و شما همۀ این شواهد را در سینۀ علمای دنیای اسلام و بایگانی تاریخ پر بار مان نهفته داریم.
برای مثال امام سجاد فرزند امام حسین، فرزند فاطمه، فرزند محمد بن عبدالله خاتم انبیاء در اواخر سدۀ اول در سال(۹۵/ه) درگذشته است. چگونه ممکن است در موجودیت این امام نام آشنا و این نوهۀ مبارک پیامبر، ما نیازمند اثبات وجود پیامبر باشیم. آورده اند که روزی هشام بن عبدالملک در صحن حرم مکی بود و از شدت ازدحام نمی توانست به حجر الاسود نزدیک شود اما، در این زمان امام سجاد مصروف طواف بود و وقتی به حجر الاسود نزدیک می شد مردم با اِجلال و احترام راهش را باز می کردند. مردی از اهالی شام، از هشام بن عبدالملک پرسید که ای امیر مؤمنان این مرد کیست؟ هشام در حالی که امام سجاد را می شناخت گفت: او را نمی شناسم.
در این اثنا جان فرزدق شاعر نام آشنای عرب(۲۰/ه) به جوش آمد و این شعر زیبا و پرسوز بر لبانش جاری شد که بخش اندکی آن را در این جا به عنوان شاهد و نمونه تذکر می دهیم.
هذا الذى تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه و الحِلّ و الحرم
إذا رأته قریش قال قائلهم الی مکارم هذا ینتهی کرم
و لیس قولک من هذا بضائره العرب تعرف من انکرت و العجم
من معشر حبهم فرض و بغضهم کفر و قربهم منجی و معتصم
إن عدت أهل التقی کانوا أئمتهم أو قیل من خیر أهل الأرض، قیل همَ
هذا ابن فاطمةٍ إن کنت جاهله بجده أنبياء الله قد ختموا
این ابیات زیبا که واقعا هر قلبی را به درد می آورند و هر احساسی را می سوزند، بیانگر این حقیقت اند که پیامبر و اهل و بیت پیامبر را، همه می شناختند و سینۀ اهل فضل و دل هر مؤمنی پر از عشق و لبریز از محبت آن ها بود.
جناب محق صاحب حالا اجازه بدهید جسارتا از شما بپرسم که چگونه این همه شواهد از نگاه نافذ شما غایب مانده اند که می نویسید:”رودولف بولتمان در باره حضرت عیسی گفته است که هرچند دلیل علمی مبنی بر وجود او در اختیار نداریم، اما تصویری که از او در اختیار پیروانش هست برای آنان منبع ایمان و معنویت است. همین قصه در باره مسلمانان نیز صدق میکند.”
همین قصه در بارۀ مسلمانان نیز صدق میکند!
آیا واقعا چنین است؟ این سخن مگر ظلم بزرگ و خطای آشکار در حق اسلام و پیامبر اسلام نیست که در موجودیت اقیانوس از شواهد و دلایل قاطع، روشن و متصل جناب شما با قاطعیت ابراز نظر می نمایید که “همین قصه در باره مسلمانان صدق می کند” به این معنی که در این جا هم هیچ دلیل علمی در رابطه به حضور تاریخی پیامبر وجود ندارد!
شما به عنوان یک پژوهشگر چگونه کاغذ پاره هایی را که بیگانه ها از دوری های دور و در ناکجا آباد ها نوشته اند اعتبار می دهید و کارنامۀ زرین محدثان، سیرت نویسان، تاریخ نگاران، فقیهان، مفسران و شرح حال نویسان یعنی کتب تراجم و صدها و هزاران سند دیگر در تاریخ اسلامی را از یاد می برید.
اگر این حرف من درست نیست چرا با وجود هزاران شاهد و دلیل در تاریخ اسلامی برای اثبات وجود پیامبر و جغرافیایی حضور آن حضرت به دنبال باستان شناسی و نوشته ها و اشاره های تاریک و پراکنده در منابع دیگران هستید و به همین اساس به مسلمانان توصیه می کنید که اول باید اصل وجود پیامبر شان را ثابت کنند. آخر مگر خورشید وجود محمد مانند بودا و زرتشت و حضرت موسی و عیسی و .. در زیر تراکم غبار تاریخ از دیده ها پنهان است؟
روبرت سپینسر اسلام ستیز معروف امریکایی و نویسنده کتاب (Did Muhammad exist) شاید نخستین کسی است که این شبهه را نه برای رسیدن به حقیقت که برای ابراز عداوت با اسلام مطرح می کند. من مسلمان اما، در رابطه به هست و بود پیامبرم کوچکترین شبهۀ در سینه ندارم و نیاز هم نمی بینم که به اثبات آن چه برای نه فقط من که همۀ مسلمانان ثابت است بپردازم، مولوی چه خوش می فرماید:” آفتاب آمد دلیل آفتاب ..گر دلیلت باید از وی رو متاب
اما، اگر شما در زمینه گرفتاری های ذهنی پیدا کرده اید، لطف کنید و عکس قضیه را برای ما ثابت کنید که مکه و مدینة، دو شهری که در توالی تاریخ مهبط دل های مشتاق اند، و همه ساله شمار بی حساب زائراان، برای حج و عمره به آن جا می روند، جغرافیایی حضور پیامبر نیستند. اگر این معضل حل شود طبعا وجود فیزیکی و تاریخی آن حضرت زیر سئوال قرار می گیرد و آن گاه نیاز به دلسوزی های باستان شناسانه پیدا می کنیم، چیزی که قبلا یهودا دی نیوو( Yehuda Nevo ) و جودیت کورین( Judith Koren) در صحرای نقب در اسرائیل زحمت آن را کشیده و به این نتیجۀ رسیده اند:(That Muhammad may never have existed)شخصی بنام محمد هرگز وجود نداشته است!
دان گیبسون(Dan Gibson) نویسندۀ کانادای نیز سال ها در این زمینه کار کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده که قبلۀ نخستین مسلمانان به طرف پترا منطقۀ در جنوب غربی کشور اردن بوده و ابن زبیر اتجاه قبله را به مکه برگردانده است. ایشان مدعی است که اموی ها به طرف پترا نماز می خواندند و در این زمینه شواهدی هم از مساجد قدیمه و عصور اولیۀ اسلام ارائه می کند. جالب این است که آقای گیبسون برا اثبات نظریه خود گاهی از تاریخ طبری و زمانی از سیرۀ ابن هشام هم استمداد می جوید، منابعی که در نگاه ما همه افسانه و اسطوره اند.
آدم واقعا کلافه می شود که چه بگوید آخر چقدر توطئه ها بزرگ اند و چقدر حلقه های پیدا و پنهان تلاش می کنند که در قلب اعتقاد مسلمانان،( قرآن، پیامبر و حتی مکه و مدینه و بیت الحرام) تیرهای خود را خالی کنند و همه چیز را از ما بگیرند.
اما، حیرت آور این که این شبهه ها را ما مسلمانان علم می خوانیم و پهلو زدن در کنار آن ها را بی طرفی علمی تلقی می کنیم و در مقابل تاریخ لبریز از شواهد و مدارک اسلامی را فاقد اعتبار می دانیم و حتی برای اثبات وجود پیامبر به سراغ کسانی می رویم که راه شان معلوم و تصمیم شان پیشاپیش مشخص است. چگونه ممکن است که بیت الحرام و یا قبلۀ مسلمانان از پترا در جنوب غربی اردن به مکه انتقال یابد و هیچ کسی در میان اصحاب و یاران نخستین پیامبر اعتراض نکند و در طول و عرض تاریخ اسلامی حرفی در این باره و سخنی در زمینه گفته نشود، آیا چنین چیزی واقعا منطقی و قابل قبول است؟
به باور قاصر من همین شعیرۀ حج که از سال نهم هجرت به بعد آغاز شده است به تنهایی قاطع ترین حجت برای وجود تاریخی پیامبر، موقعیت حقیقی بیت الحرام و جغرافیایی حضور مبارک ایشان یعنی مکه و مدینه در قلمروی فعلی سرزمین های مقدس است.
جناب محق صاحب اسلام سخت ترین مراحل تاریخی خود را پشت سر می گذارد. نیاز است که قلم توانا و انسان فهیم و ارجمندی چون شما در خدمت این دین و در سنگر دفاع از پیامبر قرار بگیرد نه این که بیایید و برای ما توصیه کنید که:”نباید از تحقیقات علمی در این زمینه و دعوت به این کار ترسید و آن را منافی ایمان مومنان دانست.”
محق صاحب گرامی کدام تحقیقات علمی، یافته های روبرت سپنسر؟ حاصل کار باستان شناسان صحرای نقب؟ و یا دیدگاهای پوچ دان گیبسون، کدام یک؟
خود بگویید که کجای این طرح شما علمی است. مگر علمی بودن این است که دنیایی مدرک و سند و شواهد روشن را انکار کنیم و کاغذ پاره های تیره و دو سه سطر و یک صفحۀ معلومات پراکنده ای را که مورخان ارمنی و بیزانسی و دیگران ثبت تاریخ نموده اند ملاک حق شناسی و حقیقت یابی در بارۀ اسلام و پیامبر اسلام قرار بدهیم؟
اجازه بدهید فرض را بر این بگیریم که آرکئولوژی پاسخ نداد و وجود شخص بنام محمد رسول الله از این طریق ثابت نشد، مدینه این مدینه و مکه هم این مکه باقی نماند، مسجد الحرام هم به پترا رفت، چه شما خود پیشاپیش می فرمایید:”شاید این تحقیقات به نتایجی بینجامد که مؤید باورهای ایمانی باشد، هرچند ضمانت قطعی برای آن وجود ندارد.” وقتی ضمانت قطعی وجود ندارد، گام بعدی چه خواهد بود، ما را به کجا با خود می برید؟
من واقعا نمی دانم که چه بگویم، از یک طرف با یک برادر عزیز و با یک ظرفیت معتبر علمی مواجه هستیم و از جانب دیگر با طرحی که هیچ محتوای علمی ندارد اما، بلی می تواند فضا ها را مسموم و قناعت های از قبل متزلزل شده را فرو بریزد!
استاد محترم من خیلی کوچک هستم و الله کوچک تر از غباری که از پای شما بر می خیزد اما، اجازه بدهید با صراحت بگویم که قلم شما شبهه می آفریند و این شبهه ها به مرور زمان فربه تر ونیرومند تر می شوند. دو سه سال قبل در پای یک نوشته، تعلیق کوتاه شما را خوانده بودم که وجود تاریخی سلمان فارسی را تحت سئوال قرار داده بودید و حالا قدمی فراتر رفته و بحثی را که در پشت صحنه و دهلیز های توطئه علیه اسلام در جریان است، مطرح می کنید و ثابتی را که چون خورشید از سینۀ آسمان صاف نور می ریزد و نبض یک سوم جمعیت جهان را به تپش در می آورد زیر سئوال می برید، چرا؟
محق صاحب گرامی محضر پیامبر برای من و شما ادبگاه محبت و گذرگاه احتیاط است. این جا مقام شوخی نیست، هیچ چیزی از نگاه نافذ و چشم بیدار خداوند پنهان نمی ماند” و ما یخفی علی الله من شیء” بیایید بار مسئولیت های پیشاپیش سنگین مان را سنگین تر نسازیم.