با شدت گرفتن روند بازگشت مهاجران افغانستانی از کشورهای همسایه، موجی از اعتراضها در شبکههای اجتماعی به راه افتادهاست. تصویرهایکه کاربران شبکههای اجتماعی از شرایط اسفبار مهاجران بازگشتی از در مرز اسلامقلعه منتشر کردهاند، تبعیض عمیق در رفتار طالبان را به نمایش گذاشتهاست. نبود امکانات ابتدایی مانند سرپناه، غذا، بهداشت و وسایل نقلیه در این مرز خشم مردم را در فضای مجازی را برانگیخته است.
در مقابل، در مرز تورخم با پاکستان طالبان صحنی کاملن متفاوت را به نمایش گذاشتهاند. استقبال رسمی با حضور مقامهای ارشد طالبان، تدارک موترها، غذای گرم و چادرهای موقت برای مهاجران، تفاوتی چشمگیر را رقم زده که نمیتوان آن را تصادفی دانست.
دو مرز، دو رفتار تبعیض آمیز
)در مرز تورخم:گروه طالبان نشستهای رسمی برای رسیدگی به وضعیت مهاجران برگزار کردند.
)مقامهای بلندپایه این گروه مانند معاون نخستوزیر و نمایندگان وزارت دفاع حضور یافتند.
)مهاجران با امکانات رفاهی، موتر، غذا و خدمات بهداشتی مورد استقبال قرار گرفتند.
)گفتوگوهایی میان طالبان و مقامهای پاکستانی درباره شرایط مهاجران انجام شد.
اما در مرز اسلامقلعه:
)هیچ مقام بلندپایه گروه طالبان برای رسیدگی به وضعیت مهاجران حاضر نشدهاست.
)تنها کمکهای مردمی و نهادهای غیردولتی در صحنه حضور داشتهاند.
)خدمات ابتدایی مانند آب، غذا، بهداشت و سرپناه یا وجود نداشته یا بسیار محدود بودهاست.
)طالبان در مواجهه با این وضعیت، صرف از نبود امکانات سخن گفته و عملن مسوولیتپذیری از خود نشان ندادهاند.
دلیل اصلی این تفاوت در رفتار طالبان را میتوان در پیوندهای قومی و زبانی میان طالبان و مهاجران بازگشتی جستوجو کرد. بیشتر مهاجران بازگشتی از پاکستان متعلق بهقوم پشتون هستند؛ همان قومی که بیشتر بدنه رهبری طالبان را نیز تشکیل میدهد. این افراد بیشتر در مناطق پشتوننشین پاکستان مانند وزیرستان، خیبر پختونخوا و بلوچستان زندگی کردهاند و در بسیاری موارد با طالبان روابط قبیلهیی یا خانوادگی دارند. از سوی دیگر، نمیتوان رابطه طالبان با پاکستان را نادیده گرفت. پاکستان برای این گروه تنها کشور همسایه نیست؛ کشور دوم آنان است.
بسیاری از رهبران و اعضای کلیدی این گروه در پاکستان بزرگ شدند، در مدرسههای دینی آن آموزش دیدند، در آنجا سازمان یافتند، سلاح گرفتند و انگیزه جنگ پیدا کردند. پیروزی نهایی طالبان بر کابل، بدون حمایت استخباراتی و پناه دادن رسمی و غیررسمی پاکستان ممکن نبود. بنابراین، روشن است که طالبان نهتنها مهاجران بازگشتی از پاکستان را نزدیکتر و آشناتر میبینند، بلکه با نوعی حس دینی، سیاسی و تاریخی با آنها احساس همسرنوشتی میکنند.از دید طالبان این افراد «خودی» محسوب میشوند و طبیعیاست که مورد توجه و حمایت قرار میگیرند.
در مقابل، مهاجران بازگشتی از ایران بیشتر از اقوام فارسیزبان، هزاره، تاجیک و سایر قومهای غیر پشتون هستند؛ گروههایی که اشتراکهای زبانی، سمتی، فرهنگی و سیاسی چندانی با طالبان ندارند. در واقع بسیاری از آنها در تضاد تاریخی و فکری با اندیشه قومی طالبان قرار میگیرند. این «غیرخودی» بودن دلیل بیتوجهی آشکار طالبان به وضعیت آنها تلقی میشود.
یکی از دلایل دیگر بیتوجهی طالبان به مهاجران بازگشتی از ایران، تعلق بخش قابل توجهی از این افراد به خانوادههای نظامیان و کارمندان پیشین دولت افغانستان است؛ گروهی که طالبان با رویکردی انتقامجویانه به آنها مینگرد و از همینرو در گذرگاه مرزی اسلامقلعه از ارایه هرگونه خدمات به آنان خودداری میکند.
رفتار دوگانه طالبان در قبال مهاجران، بازتابی از سیاستهای قومیمحور این گروه در ساختار حکومتداری است. نظام طالبان هرچند نام امارت اسلامی را بهدوش میکشد، اما در عمل ساختاری قبیلهمحور و تکقومیتی دارد. بیش از ۹۹ درصد اعضای کابینه طالبان از قوم پشتون هستند. سهم قومیهای چون تاجیک، هزاره، ازبک و سایر گروههای غیرپشتون در نهادهای کلیدی بهطرز چشمگیری ناچیز است.
در نهادهای امنیتی، نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی نیز، غیر پشتونها یا حذف شدهاند یا به حاشیه رانده شدهاند.
سیاستگذاریهای کلی طالبان بر مبنای ارزشهای قبیلهیی نظیر «پشتونوالی» انجام میشود؛ فرهنگی که بر وفاداری قومی، حذف مخالفان و اطاعت قبیلهیی تاکید دارد.
بیعدالتی در نحوه برخورد با مهاجران بازگشتی از ایران، یک نشانهی دیگر از تبعیض سیستماتیک و قومی طالبان است؛ تبعیضی که فراتر از مرزها بر بطن رژیم آنها حاکم است. در چنین شرایطی، مهاجران فارسیزبان و غیرپشتون نهتنها هنگام مهاجرت، بلکه در هنگام بازگشت نیز با چهرهای از بیمهری و بیعدالتی مواجه میشوند.
این تجربه تلخ نمادی از افغانستانی است که در آن، قومیت بر شهروندی ارجحیت یافته و همبستگی ملی جای خود را به وفاداری قومی داده است.