این روزها بحث حذف و محدودسازی زبان فارسی از سوی طالبان در رسانهها و شبکههای اجتماعی به موضوعی داغ و جنجالی بدل شده است. از پاککردن نامهای فارسی از روی تابلوهای گذرگاهها و ادارهها گرفته تا پایینآوردن لوحههای رسمی و جایگزینی آن با پشتو، همگی نشانههایی از روندی آرام اما هدفمند است که ساختار اداری کشور را به سوی یکدستی زبانی سوق میدهد.
در کنار این تحولها، تصمیم تازه بیبیسی برای جدا کردن بخشهای «فارسی» و «دری»که بسیاری آن را همسوی با سیاستهای طالبان میدانند، بر نگرانیها افزوده است. این جداسازی در واقع میان دو نامی شکاف ایجاد میکند که هر دو بیانگر یک زبان مشترکاند. چنین اقدامهایی از نگاه شماری از آگاهان بخشی از تلاش طالبان و حامیان خارجیشان برای تضعیف هویت فرهنگی یک قوم مشخص تلقی میشود.
در بهبوحهی داغ شدن بحث فارسیستیزی، ذبیحالله مجاهد به ایران سفری داشت. وقتی خبرنگاران صدا و سیما از او درباره همین موضوع پرسیدند، مجاهد تصویر متفاوتی از واقعیتهایی که در کوچهها، ادارهها و دانشگاههای افغانستان وجود دارد ارایه کرد. او با کمال بیتفاوتی و چهره حق بهجانب ادعا کرد که در افغانستان دو زبان رسمی وجود دارد و هر دو معتبر شمرده میشود. سخنگوی طالبان توضیح داد که میان فارسی و پشت هیچ تفاوتی قایل نیستند. مجاهد بدون آنکه خمی به ابرو بیاورد تاکید کرد که نگاه حاکمان کنونی نسبت به زبان فارسی منفی نیست و مردم افغانستان به راحتی و بدون هیچ مزاحمتی از هر دو زبان بهره میبرند.
وقتی سخنان او را شنیدم به صحنههای عینیای فکر کردم که طی بیشتر از چهار سال شاهدش بودم. آنچه مجاهد توصیف کرد با واقعیتهایی که مقابل چشم شهروندان جریان دارد فاصلهها وجود دارد. اگر قرار باشد شواهد را ملاک قرار دهیم، تصویر دیگری شکل میگیرد؛ تصویر افغانستانی که در آن فارسی در بسیاری از فضاها از متن به حاشیه رانده شده است.
در کابل، هرات، بلخ و بدخشان نخستین نشانهها با حذف تصویرهای شاهان، شاعران و مفاخر فارسیزبان از دیوارهای دانشگاهها و کتابخانههای دولتی آغاز شده بود. دیوارهایی که زمانی نماد افتخار فرهنگی بودند از وجود بزرگان و ارزشهای فارسی خالی شدند؛ انگار حافظهای را از اتاق بیرون ببرند و وانمود کنند هرگز وجود نداشته است.
در بسیاری از ادارههای دولتی دیده شده که کارمندان غیرپشتون احساس حقارت، بیچارگی و بیگانگی میکند. بارها از نقاط مختلف افغانستان گزارش شده که مراجعهکنندگان فارسیزبان در ادارههای دولتی وقتی نمیتوانند پشتو صحبت کنند با برخوردی سرد مواجه میشوند، اما در مقابل، پشتونها راحتتر کارشان انجام میشود. وقتی این صحنهها را به چشم میبینیم و روایتهای موثق مردمی را میشنویم، تفاوت میان حرفهای سخنگوی طالبان و تجربه روزمره مردم را با تمام وجود احساس میکنیم.
در چند ولایت افغانستان در مدرسههای دینی تازهتاسیس، فارسی تدریس نمیشود. برخی دوستانم در مناطق جنوب و جنوب شرقی روایت میکنند که آموزش فارسی در بسیاری نقطههایی این ولایتها کاملن متوقف شده و بستههایی جایگزین معرفی شده که بیشتر رنگ ایدیولوژیک دارد. در مراسم فرهنگی نیز محدودیتها مشهود است. برنامههایی که پیشتر آزادانه برگزار میشد اکنون در سایه تهدید، لغو یا پراکنده شده است.
تغییر تقویم کشور از خورشیدی به قمری هم یکی دیگر از نمونههایی بود که فارسی زبان معنایی فراتر از یک تغییر فنی داشته است. نوروز در سالهای گذشته بیهیچ مراسمی سپری شد؛ روزی که همیشه نقطه آغاز شادی و امید مردم ما بود. حذف آن از تقویم رسمی را بسیاری حملهای به بخش مهمی از هویت مشترک مردم دانستند. تعطیلی عاشورا نیز که ریشه عمیقی در فرهنگ مذهبی مردم دارد، از برنامههای رسمی حذف شد. این تصمیمها بر زندگی روزانه مردم و حالوهوای فرهنگی شهرها تاثیر مستقیم گذاشته است.
در برنامههای خبری، مقامهای ارشد طالبان از رهبر گرفته تا وزیر داخله و وزیر دفاع، هیچگاه به فارسی سخن نمیگویند. وقتی این خط رفتاری را در کنار ترکیب کابینه میگذاریم، ماجرا واضحتر میشود. در ساختار حکومتی، بیشتر وزارتخانهها، ولایتها و ریاستهای کلیدی به افراد پشتون سپرده شدهاند و حضور نیروهای متخصص وابسته به گروههای دیگر کاهش چشمگیری یافته است. بسیاری از کارمندان باسابقه و باسواد کنار زده شدهاند و افراد تازهوارد جای آنان را گرفتهاست.
این واقعیتها را مرور میکنیم، احساس میشود که روایت رسمی طالبان از وضعیت زبان در افغانستان فقط یک روایت رسانهای است؛ روایتی که قرار است تصویر صلحآمیز بسازد، درحالیکه در کف جامعه چیز دیگری جریان دارد.
مجاهد شاید میخواست نشان دهد رژیم شان با زبان مردم مشکلی ندارد، اما شواهد میگویند وضعیت فارسی امروز شبیه موجود زندهای است که زیر فشار قرار گرفته و به سختی نفس میکشد.
زبان فقط وسیله حرف زدن نیست؛ بخش مهمی از هویت مردم است. آنچه این روزها در افغانستان میگذرد فقط مسئله اداری یا آموزشی نیست. حرفها و داستانهایی که در شبکههای اجتماعی خوانده میشود و چیزهایی که به چشم دیده میشود، نشان میدهد زبان فارسی در مبارزهای سخت و نابرابر گرفتار شده است؛ مبارزهای برای نگه داشتن جایگاهی که قرنها داشته، اما حالا بهخاطر تصمیمهایی که آرامآرام اجرا میشود، روزبهروز ضعیفتر میشود.