پس از بازگشت طالبان به قدرت در تابستان ۲۰۲۱، وعدههایی چون «حکومت همهشمول» و «برادری اسلامی میان اقوام» بارها تکرار شد. اما اکنون، سه سال بعد، واقعیت چهرهٔ خود را نشان داده است: قدرت در کابل بهگونهای کامل در دست طالبان پشتون متمرکز شده و طالبان تاجیکتبار که روزی بازوی نظامی و تبلیغاتی این گروه در شمال کشور بودند، یکی پس از دیگری کنار زده میشوند.
این روند حذف، تصادفی نیست؛ بلکه ریشه در ماهیت ایدئولوژیک و قومی طالبان دارد. جنبشی که از میان قبایل پشتون جنوب برخاست، هرگز باور واقعی به شراکت قدرت با دیگر اقوام نداشت. جذب تاجیکتباران در صفوف طالبان تنها تاکتیکی موقت برای گسترش جغرافیای نفوذ بود، نه پذیرش تنوع قومی.
فریب در شمال؛ وقتی طالبان به چهرهٔ محلی نیاز داشتند
در روزهای پیش از سقوط کابل، طالبان برای تسخیر ولایتهای شمالی – بهویژه بدخشان، تخار و قندوز – به فرماندهان تاجیکتبار نیاز داشتند؛ کسانی که بتوانند در میان مردم بومی چهرهای «غیرپشتونی» از طالبان ارائه دهند. این چهرهها، که سالها در مناطق خود جنگیده بودند، گمان کردند که در نظام جدید جایگاهی خواهند یافت.
طالبان از آنان بهره بردند تا راه ورود به شمال را هموار کنند. اما وقتی قدرت مستقر شد و کابل در دست طالبان افتاد، آن نیاز از میان رفت. فرماندهان تاجیکتبار یکییکی کنار زده شدند؛ برخی بازداشت، برخی بیصدا حذف و برخی دیگر از کشور گریختند.
در ظاهر، طالبان این روند را «پالایش صفوف» میخوانند، اما در واقع، این همان پاکسازی قومی در درون طالبان است؛ تلاشی برای حذف هر صدایی که از بیرون حلقهٔ قندهار برخاسته باشد.
چرا طالبان از تاجیکتباران خود هراس دارند؟
پاسخ در ذهنیت تاریخی طالبان نهفته است. برای رهبری پشتونمحور این گروه، شمال همواره نماد مقاومت و شورش بوده است. از احمدشاه مسعود گرفته تا فرماندهان محلی امروز، شمال برای طالبان «سرزمین بیاعتماد» است.
در چنین ذهنیتی، حتی یک فرمانده تاجیک که عمامهٔ طالبان را بر سر دارد، بالقوه تهدیدی است. او میتواند روزی با مردمش احساس همسرنوشتی کند، و این برای امارت، گناهی نابخشودنی است. بنابراین، طالبان ترجیح میدهند این خطر بالقوه را پیش از بروز، حذف کنند.
از همین روست که چهرههایی مانند قاری فصیحالدین – که در ابتدا بهعنوان نماد حضور تاجیکان در ساختار طالبان معرفی شد – امروز در حاشیه قرار گرفتهاند. گزارشهای محلی از بازداشت و تبعید دهها فرمانده تاجیکتبار در شمال خبر میدهد.
فریبخوردگان ایمان و ایدئولوژی
طالبان تاجیکتبار با باور به برادری اسلامی به طالبان پیوستند. آنان گمان کردند در حکومتی که پرچم اسلام را بلند کرده، قوم و زبان اهمیت نخواهد داشت. اما امروز میبینند که همان پرچم، ابزار پنهانسازی تبعیض بوده است.
این فرماندهان، فریبخوردگان ایدئولوژیاند؛ کسانی که ایمانشان به وحدت اسلامی، دستمایهٔ بازی سیاسی طالبان شد. آنها برای طالبان نه شریک، بلکه ابزار بودند – ابزاری که پس از مصرف، دور انداخته شدند.
عاقبت حذف؛ شکاف تازه در بدنهٔ قدرت
حذف تاجیکتباران از ساختار طالبان تنها یک تصفیهٔ درونگروهی نیست؛ ذهنیت قومی و انحصار طلبانهی است که در ذهن و ضمیر هر پشتونی جا خوش کرده. طالبان بدون مشارکت واقعی اقوام غیرپشتون، نمیتوانند ثبات درازمدت بسازند. شمال افغانستان، که سالها مرکز مقاومت بوده، دیر یا زود دوباره به کانون نارضایتی بدل خواهد شد.
در تاریخ افغانستان، هیچ حکومت یکقومی دوام نیاورده است. از سلطنتهای قبیلهای تا جمهوریهای کوتاهعمر، هر نظامی که تنوع قومی کشور را نادیده گرفته، سرانجام در برابر موج اعتراض شمال شکست خورده است. طالبان هم از این قاعده مستثنا نخواهند بود.