قطع بیدرنگِ شبکههای ارتباطی و اینترنت توسط طالبان را نمیتوان صرفاً یک اقدام انتظامی یا واکنش لحظهای دانست. این عمل، جلوهای نمادین از منطق قدرت استبدادی است؛ انتظاری که از یک «حکومت اسلامی افراطی» میرود. آیا میتوان از یک حکومت تکقومگرا و مستبد چیزی فراتر از این توقع داشت؟ پاسخ روشن است: خیر.
با اینحال، پرسشی دیگر پیشروست: قطع اینترنت بهدست طالبان چه معنا دارد؟ آیا در پس این اقدام راهبردِ سنجیده نهفته است یا تنها تحمیلی است بر بدن جامعه؟
نزاعهای درونی طالبان:
طالبان، همچون دیگر گروههای اقتدارگرا و تروریستی، همواره درگیر نزاعهای درونی بودهاند. این تنشها بارها به تبعید و قتلهای پنهان اعضای رقیب انجامیده است. شکاف دیرینه میان شبکه حقانی و گروه ملا هبتالله (آیاسآی) نمونهای از این تضادهای ساختاری است.
سال گذشته، برخی شخصیتهای مخالف هبتالله، از جمله استانکزی، بهزور تبعید شدند و این روند همچنان ادامه دارد. این نشان میدهد که تضاد درونی طالبان نه یک اختلال مقطعی، بلکه ویژگی ساختاری قدرت در این گروه است.
بُعد اطلاعاتی :
از منظر دیگر، طالبان در موقعیتی قرار گرفتهاند که میتوان آن را با وضعیت تحلیل داده مقایسه کرد. همانگونه که با افزایش حجم دادهها ناگزیر باید مدلهای جدید طراحی کرد، طالبان نیز با افزایش نامنظمیها و بحرانهای اطلاعاتی، مجبور به بازنگری در راهبردها شدهاند.
قطع اینترنت در این چارچوب، تلاشی است برای کنترل انبوه اطلاعات و جلوگیری از شکلگیری اعتراضات مردمی؛ راهی برای خاموشسازی جامعه و نگهداشتن آن در وضعیت بیخبری.
توهم قدرت و بحران راهبردی
هبتالله ( آی اس آی)، دریافته است که بخشش بیشازحد به زیردستان، آنان را دچار غرور و توقعات افزونتر کرده است. این وضعیت به نوعی «توهم قدرت» انجامیده است؛ تصور رویارویی با پاکستانِ اتمی تنها با چند تانک آمریکایی، خطایی استراتژیک است.
این بحران اکنون طالبان را در دو راهی قرار داده است: یا جانب هبتالله را بگیرند، یا به تعهدات خود در برابر آمریکا پایبند بمانند. در چنین شرایطی، سیاست قطع اینترنت به ابزاری عملی برای مهار اعتراضات مردمی و هم گروه ها بدل شده است.
خطاهای محاسباتی طالبان و مردم:
در این میان دو خطای بنیادین وجود دارد:
خطای طالبان:
آنان گمان میکنند محرومسازی جامعه از اینترنت میتواند مانع تکوین جنبشهای اعتراضی شود. حال آنکه تاریخ افغانستان نشان داده است که سکوت اجتماعی و نبود احساس ملی عمیق، بیش از هر چیز ناشی از فقدان انگیزه ملموس برای آزادی بوده است.
خطای مردم:
برداشت مردم درباره طالبان نیز اغلب معکوس واقعیت است. طالبان در بسیاری از موارد «مجبور» به اجرای سیاستها هستند؛ مانند بستن درِ مدارس دخترانه که نه صرفاً از سر اختیار، بلکه تحت فشار هبتالله یا همان آیاسآی و نیروهای خارجی مانند آمریکا صورت میگیرد.
ساختار اعتقادی مشترک:
میان طالبان و بخش بزرگی از جامعه افغانستان، در باورهای دینی تفاوت بنیادینی وجود ندارد. شیعیان گرچه سرکوب شدهاند، اما آیینهای مذهبی خود را کنار نگذاشتهاند؛ اهل سنت نیز همچنان بر تعهدات دینی پایدارند. از همین رو، طالبان شورش مردمی گسترده را محتمل میدانند و این بر محاسبات آنان اثر گذاشته است.
بازیگران خارجی و منافع منطقهای:
طالبان نه تصمیمگیرندگان مستقلاند و نه مالک راهحلهای پایدار. هبتاللهِ پاکستانی و دیگر قدرتهای خارجی بازیگران اصلی سیاست امروز افغانستاناند. همسایگان نیز وفاداری مورد انتظار را نشان ندادهاند؛ بلکه منافع ملیشان را در گرو تداوم جهل جمعی و ضعف عقلانیت اجتماعی افغانها میبینند.
جمعبندی
بنابراین، خشمگین شدن از طالبان بهخاطر قطع اینترنت چندان منطقی نیست؛ چرا که آنان در حقیقت تنها مجریان سیاستهاییاند که دیگران طراحی کردهاند. قطع اینترنت نه فقط اقدامی انتظامی، بلکه ابزاری است در دست ساختارهای قدرت منطقهای و جهانی برای استمرار بیخبری عمومی و جلوگیری از تغییر اجتماعی در افغانستان