پس از تسلط دوباره بر کابل در اگست ۲۰۲۱، مقامات و سخنگویان طالبان با چهرهای مصمم و بیاعتنا، یک ادعا را پیوسته تکرار میکردند: “داعشی در افغانستان وجود ندارد.” این انکار، سنگ بنای تبلیغات آنان مبنی بر “تأمین امنیت کامل” در سراسر کشور بود؛ وعدهای که شاید مهمترین وعده آنان برای مشروعیتسازی داخلی و جلب نظر جامعه جهانی محسوب میشد. اما، بادهای اخبار، این نقاب انکار را به سختی کنار زده است. اکنون، در تناقضی آشکار، همان سخنگویان نه تنها از درگیریهای شدید نیروهای طالبان با داعش خبر میدهند، بلکه پا را فراتر گذاشته و به کشورهای همسایه درباره خطر حضور داعش هشدار جدی میدهند! این چرخش ۱۸۰ درجهای در روایت رسمی، نه نشانهای از صداقت تازه، که پردهدریِ ناخواسته از دروغ بزرگ طالبان درباره امنیت و نقش خودشان در تغذیه تروریسم است. این اعتراف ناگزیر، پرسشهای بنیادینی را برجسته میسازد: اگر داعش امروز تهدیدی جدی است، چرا ماهها و سالها انکار میشد؟ و آیا طالبان، مسئول اصلی ناامنی دیروز و امروز افغانستان و حامی و همزاد فکری گروههایی مانند داعش نیستند؟ بنابراین چند نکته در این زمینه قابل تامل است:
از انکار تا اعتراف؛ سقوط روایت امنیتی طالبان
روایت رسمی طالبان در دو سال گذشته، نقشی شبیه به یک کمدی سیاه تراژیک داشت. هرگاه گزارش یا حملهای به داعش نسبت داده میشد، واکنش مقامات گروه طالبان یکسان بود: رد مطلق و بیقیدوشرط. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی آنان، بارها اعلام کرد که داعش ریشهکن شده و امنیت افغانستان “تضمینی” است. این انکار، ابزاری حیاتی برای آنان بود تا: اول اینکه دستاورد امنیتی موهوم بسازند. یعنی ادعای حذف کامل تهدیدات تروریستی، مهمترین برگ برنده آنان برای توجیه حکومت و رژیم شان بود. دوم هم مسئولیتگریزی کنند. به این معنی که با انکار وجود داعش، هر حملهای میتوانست به عناصر خرابکار یا دشمنان خارجی نسبت داده شود و از زیر بار مسئولیت امنیت شهروندان شانه خالی کنند. سوم هم فشار بینالمللی را کاهش دهند. یعنی اعتراف به حضور داعش، ناقض وعدههای آنان به جامعه جهانی مبنی بر قطع همکاری با تروریستها و مبارزه با آنها بود.
با این حال اما واقعیتِ انفجارها و کشتارها، به ویژه حملات خونین به جمعیت شیعه هزاره، اقلیتهای قومی و مراکز شلوغ، همچنان سنگین و مکرر بود که دیوار انکار طالبان را ترک برداشت. گزارشهای مستقل سازمان ملل و فشار فزاینده عملیات گروه تروریستی داعش، به ویژه در مناطق مختلف طالبان را به نقطهای رساند که چارهای جز اعتراف به وجود “دشمنی” که همیشه انکارش میکردند، نداشتند. سخنان اخیر سخنگوی گروه طالبان درباره درگیریهای با داعش در پایتخت و هشدار به کشورهای همسایه، نه نشانه شفافیت، که اعترافی تحمیلی و نشانه شکست پروپاگاندای امنیتی آنان است. این چرخش، ماهیت دروغین ادعاهای قبلی طالبان درباره امنیت کامل را برملا میکند.
طالبان؛ معمار اصلی ناامنی در افغانستان
طالبان از زمان سلطه مجدد، سعی میکنند خود را نگهبانان امنیت افغانستان پس از خروج خارجیها جا بزنند. اما این روایت، شدیداً تحریفشده تاریخ است. حقیقت تلخ این است که طالبان خود، مسئول درجه اول بیست سال ناامنی ویرانگر در افغانستان بودند. دو دهه جنگ گسترده علیه دولت مرکزی مورد حمایت جامعه جهانی و قتل و کشتار نیروهای امنیتی و مهمتر از آن مردمان کشور در انفجارها و انتحارها و بهانه های مختلف دیگر، مبیین این نکته است که طالبان خود بزرگترین عامل ناامنی، آوارگی و کشتار غیرنظامیان بود. حملات انتحاری در شهرها، محاصره شهرها، مینگذاری جادهها و ترور شخصیتها، الگوی ثابت ایجاد رعب و وحشت توسط آنان بود. همچنین این گروه به جای تن دادن به گفتگوی واقعی با حملات مستمر، نهادهای امنیتی افغانستان را تضعیف و ناکارآمد کردند، فضایی که بستر مناسبی برای رشد گروههای فرصتطلب دیگری مانند داعش شد. از سویی دیگر، حتی در مناطقی که پیش از ۲۰۲۱ کنترل میکردند، حکمرانی آنان مبتنی بر ترور، ارعاب، اعدامهای صحرایی و حذف فیزیکی مخالفان بود که خود عمیقترین ناامنی اجتماعی و روانی را ایجاد میکرد.
از سویی دیگر، ادعای طالبان مبنی بر آوردن امنیت پس از ۲۰۲۱ نیز در بهترین حالت گزینشی و در بدترین حالت دروغ محض است. امنیت برای بسیاری از شهروندان، به ویژه زنان، فعالان مدنی، روزنامهنگاران، گروه های قومی و مذهبی (به خصوص تاجیکان و شیعیان و هزارهها)، نه تنها بهبود نیافته، که به شکل بیسابقهای تبدیل به امنیت از نوع زندانی شدن در خانه و سکوت از ترس شکنجه و مرگ شده است. سرکوب سیستماتیک، ترور هدفمند مخالفان و ادامه حملات داعش که طالبان ناتوان یا بیتمایل به جلوگیری از آن بودهاند، گواه این مدعاست.
بنابراین، طالبان نه تنها معمار ناامنی دیروز، که عامل اصلی ناامنی امروز نیز هستند. هشدار جدیدشان درباره داعش، تلاشی ناامیدانه برای پاک کردن این سابقه خونین و انحراف اذهان از ناتوانی کنونیشان است.
طالبان؛ حامی و همزاد فکری تروریسم
نکته مهمتر، حیاتیتر و خطرناکتر از نقش طالبان در ناامنی، مسئولیت مستقیم آنان در ایجاد و تغذیه اکوسیستم (چرخه) تروریستی در افغانستان و منطقه است. طالبان به سادگی نمیتوانند ادعا کنند که داعش یک عنصر خارجی یا بیگانه است. ریشههای حضور و قدرتگیری داعش در افغانستان را باید در اقدامات و ایدئولوژی خود طالبان جستجو کرد. زیرا برای سالها پیش و پس از ۲۰۰۱، مناطق تحت کنترل طالبان در پاکستان و افغانستان، پناهگاه امنی برای دهها گروه تروریستی منطقهای و فرامنطقهای بود، از القاعده و طالبان پاکستانی تا گروههای ازبک و چچنی. این سیاست آگاهانه برای استفاده ابزاری از این گروهها در جنگ نیابتی خود طالبان بود. از سویی دیگر شواهد و گزارشهای فراوان حاکی از ارتباطات عملیاتی، تسلیحاتی و آموزشی بین طالبان و دیگر گروههای شبهنظامی، از جمله شبکههایی که بعداً به داعش پیوستند، وجود دارد. ساختارهای امنیتی طالبان با این گروهها درهمتنیده بود. همچنین به اینجا و قلب مطلب میرسیم و اینکه از نظر فکری، ایدئولوژیک و روشهای عملی، تفاوت ماهوی و چندانی بین طالبان و داعش وجود ندارد؛ زیرا هر دو: به تفسیر افراطی، خشونتبار و سلفی جهادی از اسلام معتقدند. همچنین هدف نهایی خود را ایجاد “امارت اسلامی” به سبک قرون وسطایی میدانند. از سویی هم مخالفان داخلی (به ویژه شیعیان) را مرتد و مستحق قتل میدانند. هر دو زنان را شهروندان درجه چندم محسوب کرده و حقوق بنیادین آنان را نفی میکنند. طالب و داعش، از قتلعام غیرنظامیان، ترور، انفجارهای انتحاری در اماکن عمومی و ایجاد رعب و وحشت به عنوان ابزار مشروع سیاسی و مذهبی استفاده میکنند. و اینکه هرگونه دموکراسی، حقوق بشر و آزادیهای مدرن را هر دو گروه رد میکنند.
تنها تفاوت بارز میان طالبان و داعش، در میزان بیپروایی در اعلام خشونت و اختلافات تاکتیکی و رقابت بر سر رهبری جهان جهادی است. داعش در اعلام مسئولیت حملات و نمایش خشونت بیپرواتر است، حال آنکه طالبان پس از تسلط بر کابل، تلاش کردهاند با نوعی “تطهیر ظاهری”، چهرهای معتددلتر و حکومتیتر از خود ارائه دهند تا شاید به رسمیت شناخته شوند. اما ماهیت ایدئولوژیک و عملکرد سرکوبگرانه آنان در داخل افغانستان (اعدامها، شلاقزدنها، سرکوب زنان، انحلال نهادهای دموکراتیک، حمله به اقوام و مذاهب) نشان میدهد که این تفاوت، صرفاً در “سبک اجرا” و نه در “ماهیت جنایت” است. داعش، فرزند ناخلف اما همخون ایدئولوژی افراطیای است که طالبان از پیشگامان اصلی ترویج و اجرای آن در افغانستان بودند. هشدار طالبان به همسایگان درباره داعش، در حالی که خودشان زاینده و پرورشدهنده چنین گروههایی بودهاند و هنوز هم با شبکههای تروریستی دیگر (مثل القاعده) روابط تنگاتنگ دارند، از نهایت بیمسئولیتی و ریاکاری این گروه تروریسای حکایت دارد.
نقاب تطهیر و بحران مشروعیت
برای بسیاری این پرسش مطرح است که چرا طالبان اکنون به این اعتراف و هشدار ناگزیر تن دادهاند؟ دلیل اصلی، بحران مشروعیت و ناتوانی روزافزون آنان در کنترل وضعیت است. زیرا اولا تداوم حملات داعش، به ویژه علیه اهداف حساس و نمادین (مانند ترور خلیل حقانی و والی طالبان در بلخ) و تلفات سنگین غیرنظامیان، روایت “امنیت کامل” طالبان را به کلی بیاعتبار کرده است. اعتراف به درگیری با داعش، تلاشی برای توجیه این ناامنی مداوم است. دوم هم کشورهای همسایه، به ویژه چین، روسیه و ایران، نگران سرریز تروریسم و بیثباتی به مرزهای خود هستند. طالبان با این هشدارها سعی دارند خود را شریک مبارزه با تروریسم نشان دهند و شاید امتیازی بگیرند، هرچند اعتمادی به آنان وجود ندارد. نکته سوم لینکه ممکن است این تغییر روایت، بازتابی از اختلافات درون جناحهای تندرو و میانهنما (یا حداقل ظاهراً میانهنما) در درون طالبان باشد.
خلاصه سخن اینکه اعتراف و هشدار اخیر طالبان درباره داعش، نه نشانه مسئولیتپذیری، که نمایشی از تناقض، ریاکاری و ناتوانی آنان است. این حرکت است. زیرا اگر امروز داعش تهدیدی جدی است که به همسایگان هشدار داده میشود، پس ادعای “نابودی داعش” و “امنیت کامل” در ماهها و سالهای گذشته چه بود؟ این به تنهایی سند محکومیت تبلیغات طالبان است. دوم هم مسئولیت تاریخی طالبان در ناامنی را یادآوری میکند و اینکه طالبان نه نگهبان امنیت، که عامل اصلی دو دهه جنگ، خشونت و بیثباتی در افغانستان بودهاند. سوم هم نقش کلیدی طالبان در تغذیه تروریسم را برجسته میسازد وواینکه آنان پناهدهنده، حامی و همزاد فکری گروههای تروریستیاند.
داعش محصول طبیعی ایدئولوژی و عملکردی است که طالبان از پیشگامان آن هستند. همچنین تفاوت آنها در ظاهر و تاکتیک است، نه در ماهیت ایدئولوژیک خشونتبار و جنایتکارانه. تطهیر ظاهری طالبان، ماهیت تاریک آنان را تغییر نداده است.
بنابر این هشدار طالبان به همسایگان، در حالی که خود بستر تروریسم را پرورش دادهاند، طنز تلخ و گویایی است. جامعه جهانی و کشورهای منطقه باید به این واقعیت توجه کنند که طالبان بخشی از مشکل تروریسم هستند، نه راهحل آن. اعطای مشروعیت یا امتیاز به آنان، بدون تغییر بنیادین در ایدئولوژی و عملکردشان و قطع کامل روابط با گروههای تروریستی، تنها به تقویت چرخه افراطیگری و ناامنی در افغانستان و فراتر از آن دامن خواهد زد. نقاب تطهیر طالبان، بر چهرهای فروافتاده که رگههای خونین تروریسم از زیر آن هویداست.