دیروز با راننده تاکسی درباره وضعیت افغانستان صحبت میکردیم. در میان گفتگو، او گفت: «فکر میکنم طالبان ماندگار شدند و دیگر رفتنی نیستند.»
من با او مخالفت کردم و گفتم که هیچ حکومت استبدادی و ستمگر عمر طولانی ندارد. سخنم را با گفتهای از ارسطو آغاز کردم: «حکومتِ ثروتمندان و خودکامگان در مقایسه با سایر نهادها عمر کوتاهتری دارد. در طول همهی دورانها، خودکامگان عمر طولانی ندارند.»
اشارهای هم به حدیثی از پیامبر اسلام کردم که فرمود: «حکومت با کفر باقی میماند اما با ظلم و ستم و نه.» سپس سخنی از تالیران، وزیر خارجهی ناپلئون، را یادآوری کردم که خطاب به او گفته بود: «امپراتورا! بر سر نیزه نمیتوان نشست.»
اینها سخنان بزرگان است، اما تجربههای تاریخی نیز آن را تأیید میکند. اگر تاریخ معاصر جهان را مطالعه کنید، خواهید دید که نظامهای استبدادی و دیکتاتوری بسیار آسیبپذیرند و با وجود ظاهر قوی، از درون تهیاند و در برابر کوچکترین اعتراض فرو میریزند.
برای نمونه:
در پی اعتراضات مردمی، دیکتاتوری کمونیست در لهستان، آلمان شرقی و چکسلواکی در سال ۱۹۸۹ ظرف چند هفته فروپاشید.
در السالوادور و گواتمالا در سال ۱۹۴۴، مبارزه علیه دیکتاتورهای نظامی طی دو هفته به موفقیت رسید.
رژیم قدرتمند شاه ایران در طول چند ماه سرنگون شد.
دیکتاتوری مارکوس در فیلیپین در برابر قدرت مردمی طی چند هفته در سال ۱۹۸۶ فروپاشید.
حتی حکومت بشار اسد در سوریه نیز با سرعت فروپاشید.
دلیل این فروپاشیها روشن است: رژیمهای دیکتاتوری توپ و تانک و هواپیما دارند، اما مردمی که از آنها حمایت کنند، ندارند.
کنفوسیوس، حکیم بزرگ و رهبر دینی میلیونها انسان، داستانی آموزنده نقل میکند:
«روزی شاگردی از استاد خود پرسید: دولت بر چند پایه استوار است؟
استاد پاسخ داد: بر سه پایه؛ ارتش، اقتصاد و اعتماد.
شاگرد پرسید: کدام یکی از این سه پایه مهمتر است؟
استاد گفت: اعتماد؛ چون اگر یک دولت از برترین و پیشرفتهترین تجهیزات و سازوبرگ نظامی هم برخوردار باشد، اما مردم به آن اعتماد نداشته باشند، دیر یا زود از هم خواهد پاشید.
شاگرد پرسید: کدام یک از این پایهها زشت و ناپسندیده است؟
استاد پاسخ داد: ارتش؛ چون اساس ارتش و نیروهای نظامی بر قتل و خونریزی بنا شده است و این شنیعترین و زشتترین عملی است که آدمی میتواند انجام دهد.»
پیام این داستان روشن است: برای ثبات حکومت، بیشتر از توپ و تانک و هواپیما، اعتماد و حمایت مردمی ضرورت دارد. حکومتهای دیکتاتوری در مجموع، و حکومت طالبان بهویژه، پایههای مردمی ندارند و مردم افغانستان از آنها متنفرند.
شاید بپرسید: اگر مردم متنفرند، پس چرا شورش نمیکنند؟
در اینجا سخن هگل یادم آمد که میگوید: «در شرق، ترس و استبداد حاکم است و بشر در آنجا یا میترسد یا از طریق ترس حکمرانی میکند.» علت عدم شورش مردم نیز همین ترس از سرکوب است. اما روزی که این ترس فروبپاشد، آنگاه زور واقعی مردم ظاهر خواهد شد و سرنگونی رژیم طالبان محقق میشود.