تصاویر جنگجویان طالبان را همه دیدهایم؛ مردانی با لباسهای محلی، عمامههای سیاه و سفید، مو و ریش اصلاحنشده. اگر این تصاویر را دیده باشید، بیگمان از خود پرسیدهاید: چرا این گروه تا این اندازه از شیکپوشی، نظافت و آراستگی فاصله دارد؟
در دنیای امروز، ظاهر و پوشش جایگاه پررنگی در سیاست دارد. اسلاونکا دراکولیچ در کتاب کافه اروپا مینویسد: «اگر سیاستمداری در آمریکا دندانهایی نامرتب داشته باشد، برای مخاطبان تهوعآور است». در آمریکا، زیبایی و نظافت نشانهی تشخص اجتماعی است. حتی ریچارد نیکسون که در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد، بخشی از ناکامیاش را گردن چهرهپردازان تلویزیونی انداخت. ظاهر، در سیاست غرب، بخشی از قدرت است.
اما طالبان، نه تنها خود را از این منطق زندگی جدا میدانند، بلکه هرگونه میل به شیکپوشی را با خشونت پاسخ میدهند. چندی پیش، یکی از استادان دانشگاههای خصوصی در کابل تنها بهدلیل پوشیدن کتوشلوار، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و حتی به سویش تیراندازی شد.
این گروه، در نخستین دور حکومت خود نیز «دستور ۱۶ مادهای» صادر کرده بود که در آن سه بند مستقیم به پوشش و ظاهر مربوط میشد:
- ممنوعیت بیحجابی زنان: رانندگان تاکسی اجازه ندارند زنانی را که چادر ایرانی دارند سوار کنند.
- ممنوعیت تراشیدن ریش: هرکس ریش خود را بتراشد، بازداشت میشود تا ریشش بلند شود.
- ممنوعیت مدل موی غربی: بلند کردن مو به مدل انگلیسی یا آمریکایی ممنوع است. مأموران موظفاند موی متخلفان را بتراشند و هزینهاش را از خودشان بگیرند.
طالبان ظاهر خود را «مشروع» و «اسلامی» میدانند و هرگونه پوشش مدرن را نشانهی انحراف تلقی میکنند. اما چرا چنین است؟ چرا آنان نهتنها به شیکپوشی بیاعتنا هستند، بلکه با آن دشمنی میورزند؟ ریشهها را باید در چند زمینه جستوجو کرد:
۱. لباسِ محرومیت
فهمی هویدی، روشنفکر مصری که در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۹ دوبار به افغانستان سفر کرده بود، در کتاب طالبان: سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی، بهخوبی به این مسئله پرداخته است. به گفتهی او، طالبان عمدتاً از ولایتهای محروم هلمند، کندهار و زابل برخاستهاند. مناطقی دورافتاده، فاقد ارتباط با جهان بیرون و بهشدت عقبمانده از حیث عمرانی و فرهنگی. طالبان، زمانی که به کابل رسیدند، هیچ تجربهای از زندگی شهری نداشتند. آنان حتی روی صندلی نمینشستند و در دفاتر دولتی پتو میگستردند و بر زمین مینشستند. ظاهر و پوشششان، بازتاب مستقیم فقر، انزوا و بیارتباطی با دنیای مدرن است.
۲. نظافت و ناامنی اجتماعی
عامل دوم، فروپاشی اخلاق در پی جنگهای داخلی افغانستان است. یکی از نمادهای این فروپاشی، گسترش پدیدهی ناهنجار «بچهبازی» بود. در طی سالهای جنگ، سوءاستفاده از پسران نوجوان به امری شایع تبدیل شد. خانوادهها برای محافظت از فرزندان خود از هر نشانهای از زیبایی، تمیزی، آرایش و مد دوری میکردند تا فرزندانشان در نگاه جنگسالاران جذاب نباشند.
این ترس، کمکم فرهنگی ساخت و نوعی ضدیت با زیبایی و آراستگی را به هنجار بدل کرد. طالبان نیز محصول همین فضا هستند؛ فضایی که در آن نظافت به نشانهی ضعف و آسیبپذیری تعبیر میشود.
۳. جدال لباسها
افغانستان، دستکم در یک قرن اخیر، میدان جدال میان سنت و تجدد بوده است؛ جدالی که از زمان امانالله خان آغاز شد. اصلاحات او، از جمله کشف حجاب و تعیین یونیفورم برای کارمندان دولت، با واکنش تند محافظهکاران مواجه شد. پس از سقوط او، با رویکار آمدن امیر حبیبالله کلکانی، مردان موظف به پوشیدن لباس محلی و گذاشتن لنگی و ریش شدند.
از آن زمان تاکنون، پوشش در افغانستان تنها یک انتخاب فردی نیست، بلکه نمایندهی ارزشهای سیاسی و فرهنگی است. پوشیدن لباسهای شهری، بهنوعی بیان تعلق به تجدد، آزادی و مدرنیته است. در مقابل، لباسهای محلی و ریش بلند، نشانهی بازگشت به سنت و وفاداری به گفتمان محافظهکاریست. طالبان، بهعنوان نماد محافظهکاری، نهتنها خود ظاهر شهری را نمیپذیرند، بلکه با خشونت، مانع آن میشوند.
۴. نازیبایی و خشونتورزی
شکل و شمایل طالبان، آنان را از جامعهی شهری جدا میکند. شهرنشینان، ظاهر بدوی طالبان را زشت، خشن و بیگانه میدانند. این طردشدگی، بهمرور، در طالبان احساس حقارت ایجاد کرده است؛ احساسی که با خشونت پاسخ داده میشود.
شکسپیر در نمایشنامهی ریچارد سوم، میان زشتی چهره و خشونت روانی پیوند برقرار میکند. ریچارد، شاهی است زشتقواره، راندهشده از جامعه، و سرانجام مستبد و قاتل. او میگوید:
«حال که ملکوت بدن مرا چنین آفریده،
بگذار تا دوزخ، افکار مرا شکل دهد.»
طالبان نیز، در تجربهی روانی مشابهی، با طردشدن از جامعهی شهری، در پی جبران برآمدهاند: با شلاق، بازداشت و سرکوب. آنها در نبود زیبایی، قدرت را زیبایی خود میدانند. و از همینجاست که زشتی، خشونت میزاید.
نتیجهگیری:
ظاهر طالبان، فقط مسئلهای مربوط به استایل یا مد نیست. این ظاهر، لایههایی از فقر، انزوا، فروپاشی اخلاقی و روانشناسی خشونت را در خود دارد. لباسهای طالبان، فقط جامهای نیست که تن کردهاند؛ روایت رنج، سنت، ترس، طردشدگی و واکنش خشونتآمیز به دنیای مدرن است.