شمالی، سرزمینی در دل کوههای سربهفلک کشیده هندوکش، دامنههای سبز، رودخانههای خروشان و درختان بلند قامت خود، همواره نماد مقاومت و ایستادگی در برابر طوفانهای تاریخ بوده است. این دیار، با مردمانی با روحیهی استوار، همواره در برابر هجوم مهاجمان داخلی و خارجی ایستاده و از هویت و سرزمین خود دفاع کرده است.
مردم این خطه از حملههای سکندر مقدونی، چنگیز، نیروهای انگلیسی و روسها گرفته تا تهاجمهای مداوم نیروهای جنوبی، همواره با خون و جان از ارزشهای خود دفاع کرده و در برابر ظلم و تجاوز سرخم نکرده است. اما در دل تاریخ این وادی، داغی بهنام «یغمای منگلی» همچنان باقیمانده است؛ داستانهایی تلخ از جنایتهای قبیله منگل در جنوب افغانستان که در یاد و خاطر مردم شمالی بهحیث یک مصیبت تاریخی باقیمانده است. اکنون که در دور سوم این تهاجم قرار داریم، سرنوشت شمالی بهدست نسلنو آن رقم خواهد خورد.
دور اول منگلی؛ جنایتها و آغاز تاریخ سیاه
دور اول تهاجم منگلی در شمالی که در زمان نادرشاه و پس از شکست دولت امیر حبیبالله کلکانی در اوایل قرن بیستم صورت گرفت، نخستین بار جنایتهای بیرحمانه و تحمیل سلطه بیگانگان را بر این سرزمین رقم زد. پس از فروپاشی دولت کلکانی، لشکریان جنوبی به سرزمین شمالی هجوم آوردند. این لشکر در پی تسلط بر اراضی شمالی بود که هدف اصلی آن غارت و نابودی هر آنچه به هویت و فرهنگ مردم این سرزمین مربوط میشد، بود.
در این دوران، قبیله منگل با بهرهگیری از خشونت و تهدید، مردم بیگناه شمالی را مورد آزار و اذیت قرار داد. حمله به خانهها و باغها، کشتار و شکنجه مردم و حتا ربودن زنان و دختران برای بردگی، از ویژگیهای بارز این تهاجم بود. محمد گل مهمند که در تاریخ معاصر کشور یکی از سیاهترین چهرهها شناخته میشود، مسوول رهبری این جنایتها بود. وی با هدیه دادن طلا و سکههای کم یاب به نادرخان، سعی در بهدست آوردن حمایتهای سیاسی از حکومت مرکزی داشت.
علاوه براین جنایتها، در این دوران، سرزمین شمالی و کابل که به تمدن و فرهنگ بیبدیلش مشهور بود، نخستین ضربههای سهمگین را از دشمنان خورد. زبان فارسی بهزور و در سایه تهدیدهای مرگبار با پشتو جایگزین شد. این جابهجایی زبانی، بیشتر از آنکه یک تغییر ساده باشد، به مثابه یک چپاول نظامی و فرهنگی تمامعیار بود. تاریخ و هویت شمالی و کابل به تدریج تحت تأثیر این چپاول به نابودی کشیده شد. این آغاز فاجعهای بود که اثرهای و پیامدهای آن برای نسلهای بعدی این سرزمین همچنان محسوس است.
دور دوم منگلی؛ تهاجم طالبان و سیاست زمین سوخته
دور دوم منگلی که با حاکمیت طالبان بر افغانستان آغاز شد، بهطور قابل توجهی به تکرار و تشدید جنایتهای گذشته منگلیها پرداخت. طالبان که پس از عقب نشینی حکومت مجاهدان از کابل قدرت را در دست گرفتند، بار دیگر سیاستهای خود را بر پایه سرکوب قومی، فرهنگی و زبانی بنا کردند. این بار، اهداف اقتصادی و سرکوب فرهنگی با شدت بیشتری ادامه یافت.
با حاکمیت طالبان در این دوره، سیاستهای زمین سوخته در مناطق شمال کابل، بهطور گستردهای اعمال شد. طالبان بهمنظور تضعیف جبهه مقاومت و نیروهای مخالف خود، اقدام به تخریب زمینها، باغها و منابع کشاورزی کردند. این اقدامها، که هدفشان نابودی منابع اقتصادی مردم بود، باعث قحطی و فقر شدید در میان مردم عادی شد و بسیاری از کشاورزان و خانوادهها از معیشت خود محروم گشتند.
تخریب زیرساختها همچون پلها، جادهها و مرکزها حیاتی نیز زندگی روزمره مردم را مختل کرده و ارتباطات اجتماعی و اقتصادی را از هم گسست. در این دوران، مردم عادی، که هیچ نقشی در جنگهای داخلی نداشتند، بیشترین آسیبها را دیدند؛ زیرا جنگها و تخریبهای بیرحمانه طالبان تنها به تضعیف مقاومتها و سرکوب مخالفان محدود نمیشد، بلکه تبعات آن برای مردم عادی که در قلب این بحرانها گرفتار شده بودند، بسیار ویرانگر بود.
در کنار این تجاوزهای مسلحانه و نظامی، طالبان بهطور سیستماتیک سیاستهای تبعید و کوچ اجباری مردم شمالی را پیاده کردند. در این دوره، بسیاری از بومیان شمالی از خانههای خود رانده شدند و اراضی زراعی آنها به نیروهای پشتون و غیر بومی واگذار شد. این اقدامها با حمایت رژیم مرکزی و برخی نیروهای بینالمللی انجام شد که تلاش میکردند هرچه بیشتر بر سرزمینهای حاصلخیز شمالی مسلط شوند. این وضعیت نه تنها از نظر اقتصادی ضربهای مهلک به مردم شمال وارد کرد، بلکه بهطور مستقیم به هویت و خودمختاری این قوم آسیب زد.
دوم سوم منگلی؛ جنایت طالبان و نقش طالبان تاجیکتبار در ظلم و سرکوب
پس از حاکمیت دور دوم طالبان در شمالی که اکنون آستانه چهار سالگی قرار دارد، فضای سیاه و ظلمانی در این مناطق همچنان پابرجاست.
این دوره با سرکوبهای بیشتر و با شکلگیری شبکهای پیچیده از ظلم و تبعیض علیه غیرپشتونها همراه بوده است. هرچند طالبان در ظاهر نمایندگانِ قانونِ دینی و نمایندگانِ خداوند در زمین خود را معرفی میکنند، اما حقیقت پنهان در پشت این شعارهای مذهبی، تنها ظلم، فساد و کشتار است.
در این دور جدید حاکمیت طالبان، اهالی شمالی همچنان از دستبرد طالبان به باغها و زمینهای زراعی خود شکایت دارند. کشاورزان شمالی روایت میکنند که طالبان پشتون مانند دور اول منگلی به بهانههای مختلف به زمینها و اموال آنها دستاندازی میکنند و محصولهای کشاورزی را زیر عنوان «عشر» یا مالیات دینی با خود میبرند. منگلیهای جنوبی در دور سوم خود را نمایندگان خداوند ج، معرفی کرده و به هر کسی که اعتراض کند، او را به سرکشی از احکام الله متهم میسازند. در این شرایط، تنها به مردم شمالی با مشکل سرقت و اجبار به پرداخت عشر مواجه نیستد، اخاذی تحت نامهای مختلف، از جمله «خراج» و «جزیه»، نیز یکی دیگر از شیوههای استثمار آنان است.
اما جنبهای که این دور حاکمیت طالبان را از دو دور پیش متمایز میسازد، حضور فعال برخی از اعضای طالبان تاجیکتبار، در پروژههای سرکوب و ظلم بر مردم است. در این دوره، برخی از باشندهگان شمالی که بیشتر شان را ملاها و دانشآموزان مدرسههای دینی تشکیل میدهند، در خدمت طالبان درآمدهاند و در کشتار و ظلم علیه هممیهنان خود، در کنار طالبان پشتون عمل میکنند. این افراد، که تحت تاثیر احساسات دینی و وعدههای مالی طالبان قرار گرفتهاند، به طور فریبندهای در دستورهای طالبان برای سرکوب هموطنان غیرپشتون خودمشارکت میکنند.
در این میان، طالبان با استفاده از تجربههای شکستهای پیشین خود، راههای جدیدی برای جذب و فریب دادن غیرپشتونها به خدمت سیاستهای نژادپرستانهی خود پیدا کردهاند. آنان با بهرهگیری از احساسات دینی و نارضایتیهای اجتماعی، موفق به جذب برخی از قوم غیرپشتونها شدهاند و از این افراد برای سرکوب فعالان مدنی و روشنفکران استفاده میکنند. این افراد که تحت شعارهای مذهبی و اخلاقی فریب خوردهاند، در واقع به ابزارهای سیاسی و نظامی طالبان تبدیل شدهاند و در جنایتهای بزرگ علیه مردم خود شریک شدهاند.
نقش طالبان غیرپشتون در این سرکوبها بیشتر از هر زمان دیگری نمایان شده است. این افراد، که در واقع باید همپیمان و همدرد مردم خود باشند، اکنون تبدیل به مهرههای دستنشاندهای شدهاند که در خدمت منافع طالبان پشتون قرار دارند. آنها با پیوستن به نیروهای طالبان، همدست در سرکوب و ویرانی هویت فرهنگی و قومی مردم خود شدهاند و هیچگونه احساس همبستگی و مسوولیت اجتماعی در برابر هممیهنان خود ندارند.
این سرکوبها در واقع یک استراتژی برای خاموش کردن صدای مخالفان در داخل کشور عمل میکند و به طور واضحتری هدفش نابودی هر گونه اندیشه و هویت غیرپشتون است.
این وضعیت نشاندهندهی چهره تاریک از سیاستهای طالبان است که بر اساس ایدیولوژیهای خشونتبار و نژادپرستانه عمل کرده و با همکاری برخی از افراد از اقلیتهای مختلف، جنایتهای خود را در سطح وسیعتری گسترش داده است. در نهایت، این دوره از طالبان، یک دوره پر از فساد، سرکوب و ظلم، برای مردم شمال افغانستان هیچ نشانهای از بهبود و امنیت به همراه نخواهد داشت.
بهراستی، دور سوم یغما برای مردم شمالی از هر نظر تهدیدآمیزتر از دورههای قبلی است. این بار، دشمن بهگونهای جدید و پیچیده وارد عمل شده است و همزمان با تهدیدات نظامی، اجتماعی و فرهنگی، سعی در نابودی هویت و تاریخ شمالیها دارد. اما نسل جوان شمالی نباید بهعنوان قربانی در این شرایط بماند. شما باید بهخاطر بسپارید که تاریخ این سرزمین پر از فداکاریها و ایستادگیها بوده است و شما وارثان این تاریخ، مسوولیت بزرگی در برابر سرنوشت خود و سرنوشت این سرزمین دارید.
نباید اجازه داد که سیاستهای فاشیستی پشتونی و دستنشاندگان خارجی بار دیگر سرنوشت این مردم را به نابودی بکشانند. جوانان شمالی باید آگاهانه از گذشته عبرت بگیرند و فریب سران خاین و مهرههای سوخته را نخورند. وقت آن است که دیگر به هیچوجه در مسیر سرنوشتساز و تکراری دو دور گذشته گام نگذارید. شما باید بهعنوان قهرمانان تاریخ خود شناخته شوید و سرنوشت خود را در دستان خود رفم بزنید.