در فلسفه ویتگنشتاین نظریهی مشهوری است در مورد «شباهت خانوادگی»، او در این نظریه میگوید وقتی که ما لفظی کلی را بر نمونه های متعدد اطلاق می کنیم، تمایل خواهیم یافت که فکر کنیم حتماً چیز مشترکی میان این نمونه ها وجود داشته است کـه مـا قادر بوده ایم از یک لفظ برای اشاره به همه آنها استفاده کنیم و سعی می کنیم ویژگی (property) خاصی را برای آن مفهوم کلی بیابیم که در میان تمام نمونه ها نیز مشترک باشد. و او این ویژهگی مشترک را شباهت خانوادگی مینامد.
با در نظرداشت این نظریه، چگونگی پیوند میان گروههای افراطی در افغانستان و همخوانی و هم اندیشی این گروه ها در حال حاضر یکی از بحثهای جدی است.
زیرا قدرت گیری طالبان و افزایش حملات داعش و همچنان ادعای طالبان مبنی بر مبارزه در برابر داعش خود به خود این مساله را ایجاد می کند آیا واقعا طالبان و داعش باهم تضاد فکری اساسی دارند یا خیر؟
باور اکثریت کارشناسان این است که بهصورت اساسی به لحاظ اندیشه و ماهیت دیدگاه، گروههای افراطی چون طالبان، داعش و القاعده مربوط به یک خانواده هستند و تفاوتی در اصالت و پیوند آنها به همدیگر دیده نمیشود.
عمدهترین شباهتهای گروههای افراطی به قرار زیر است:
- ایجاد دولت اسلامی: یکی از بحثهای کلیدی اکثر گروههای افراطی، بحث ایجاد دولت اسلامی در است؛ اما هرکدام از گروهها نام و روشهای متفاوتی برای آن در نظر گرفتهاند. مثلا طالبان حکومت اسلامی- پشتونی ملی میخواهند و داعش خلافت اسلامی جهانی میخواهند. و همینگونه روش این دو باهم متفاوت است. مثلا طالبان بیشتر با اندیشهی قومی – اسلامی در پی رسیدن به این هدف هستند درحالیکه داعش گروههای متعدد قومی در آن حضور دارند.
- قدرتطلبی گروههای افراطی: یکی از مباحث اساسی دیگر اشتراکی میان گروه افراطی، قدرتطلبی است که این گروهها را باهم پیوند عمیق زده است. آنها برای رسیدن به قدرت، از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند. نزد این گروهها هدف وسیله را توجیه میکند درحالیکه هیچگاه این اصطلاح را به زبان نمیآورند اما در عمل قتل، کشتار، انفجار و انتحار برایشان برای رسیدن به قدرت موجه و حلشده است.
- دشمنی با مذاهب دیگر اسلامی: طالبان و داعش هر دو با شیعه مذهبان مشکل دارند؛ با این تفاوت که داعش پیروان مذهب شیعه را تکفیر میکنند و عملا برای کشتن آنها کمر بسته است. طالبان اهل تشیع را گمراه می دانند از همین جهت است که از زمان تسلط طالبان بر افغانستان در اولین فرصت فقه جعفری را از رسمیت انداختهاند و تمامی مراسم اهل تشیع را ممنوع کردهاند؛ و حتا باری والی طالبان در هرات در نقد اعتقاد اهل تشیع به «امامت» گفته است که این عقیده مستلزم انکار ختم نبوت و حتا انکار اصل توحید است. او همچنان شیعیان را به سب صحابه، اعتقاد به تحریف قرآن و تلبیس ابلیس متهم کرده و گفته است که این فرقه در درازای تاریخ ابزار دست کفار در میان مسلمانان بوده است.
در همین زمینه، بهتازگی مؤسسه مطالعات استراتژیک استرالیا نیز گفته است که کشورهای غربی که همواره میان گروههای افراطی چو داعش، القاعده، طالبان و سایر گروههای افراطی، تفاوت قایل هستند؛ اشتباه میکنند زیرا این گروهها دارای یک نوع ایدئولوژی آرمانگرایانه مشترکاند.
این مرکز در مورد ادعای مبارزه طالبان علیه داعش گفته است که ادعای طالبان برای مبارزه با داعش و قطع ارتباط با القاعده «پوچ» است. و تاکید کرده است که این گروهها به دلیل ایدئولوژی مشترک برای تبدیل کردن کشورهای مسلمان به یک جامعه یکپارچه تحت حاکمیت واحد تلاش میکنند.
به نوشته این مؤسسه، طالبان ادعای مبارزه با داعش را برای جلب «حسن نیت» واشنگتن مطرح میکند، درحالیکه داعش باوجود ادعای مبارزه طالبان علیه آنها، همچنان قوی است که با بمبگذاری در قندهار، مرکز قدرت طالبان و حمله به تالار کنسرت در مسکو قدرت و توانایی خود را به نمایش گذاشته است.
این نهاد همچنان تاکید کرده که طالبان به ائتلاف دیرینه خود با القاعده وفادار مانده است و القاعده توانسته هستههای فعال خود را در سراسر افغانستان ایجاد کند.
در بخشی از گزارش این نهاد آمده است که در پی به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، چشمانداز منطقه بهطور قابلتوجهی به نفع گروههای افراطی خشن تغییر کرده است. طبق این گزارش، ۲۱ گروه افراطی خشونتآمیز دیگر، پایگاههای منطقهای و عملیاتی را در افغانستان تحت کنترول طالبان پیداکردهاند.
مؤسسه مطالعات استراتژیک استرالیا همچنین گفته است که طالبان روابط خود را با تحریک طالبان پاکستان حفظ کرده است و حتی بر سر این گروه که بهعنوان گروه تروریستی شناخته میشود، با پاکستان، حامی اصلی خود به نزاع بر خواستهاند.
مؤسسه مطالعات استراتژیک استرالیا گفته است که حملات اخیر داعش در قندهار و مسکو باید به قدرتهای منطقه و جهان انگیزه لازم برای مبارزه با تروریسم را بدهد. به گفته این نهاد رقابتهای ژئوپلیتیک سبب شده است که داعش، القاعده و طالبان فرصت بیشتر برای شکوفایی در آینده پیدا کنند.
ازاینجهت، مشخص است که رابطه میان طالبان، داعش، القاعده و دیگر گروههای افراطی یک رابطه عمیق و ریشهای و خانوادگی است. زیرا همهی این گروه دنبال یک هدف مشخص و آن هم ایجاد دولت اسلامی هستند؛ اما در تفاوت طالبان و داعش باید گفت که داعش پیرو اندیشه سلفیت وهابیت است درحالیکه طالبان پیرو مدرسهی دیوبندی که پیروان این دو جریان اختلافاتی نیز باهم دارند.
از سوی دیگر بحث قدرت همانگونه که نقطه وصل گروههای افراطی است نکته اختلافشان نیز است؛ زیرا هر گروه خود را مستحقتر و مستعدتر از دیگری برای ایجاد حکومت اسلامی میداند و برای آن تلاش میکند. حالا ممکن است در صورتی یک گروه قدرت گروه دیگر را تهدید کند با او به جنگ برخیزند در غیر آن، باورها و اندیشههای مشترک گروههای افراطی تنیدگیهای بسیاری باهم دارند.