دیروز، با انتشار خبر تخریب آرامگاه استاد خلیلالله خلیلی در محوطهی دانشگاه کابل از سوی طالبان، تطهیرگران قومیِ این گروه، به تحقیر و توهین بزرگترین شاعر سدهی اخیر کشور پرداختند.
اگرچه این خبر بعدتر تکذیب شد، اما آنچه واقعا به عنوان لکه ننگ بر کارنامه تطهیرگران طالبان ماند، فحاشی و اهانت های کلامی به استاد خلیلی بوو. به بسیاری از این توجیه گران آمدند و گفتند: «خلیلی شاعر درباری بود!»
حتی پسر سلیمان لایق، شعری از پدر خود را ــ که در هجو استاد خلیلی سروده و نامش را «شاعر درباری» گذاشته بود ــ بازنشر کرد.
این ماجرا بهانهای است برای بازخوانی پیوند دیرینهی شعر و دربار در گسترهی تمدن فارسی و یادآوری نقشی که شاعران درباری در رشد و شکوفایی این زبان ایفا کردهاند.
در افغانستان امروز، هرگونه پیوند شاعر با دستگاههای سیاسی یا درباری نکوهش میشود؛ گویی اتهام «درباری بودن» کافی است تا چهرهی هر شاعر را لکهدار کند.
اما اگر کسی تاریخ ادبیات فارسی را بشناسد، میداند که گسترش زبان فارسی از ماوراءالنهر تا چین، هند، ایران و آسیای صغیر، مرهون دربارها و شاعران درباری است.
پس از حملهی اعراب، زبان فارسی در سایهی دربارها دوباره جان گرفت و به یاری آنان به اقصا نقاط جهان گسترش یافت.
احیای این زبان در دربار سامانیان آغاز شد؛ سلسلهای ادبپرور و فرهنگدوست که بخارا را به کانون دانش و ادب بدل کرد.
ابومنصور عبدالملک ثعالبی نیشابوری در یتیمةالدهر فی محاسن اهلالعصر دربارهی دربار سامانیان مینویسد:
«بخارا در عهد آل سامان، مثابهی مجد و کعبهی ملک و مجمع بزرگان زمان و مطلع ستارگان ادب زمین بود… و گمان نمیکنم با انقضای ایام، چشمم هرگز نظارهگر چنان جمعی از اهل فضل گردد.»
یکی از نامدارترین شاعران آن دربار، ابوعبدالله رودکی بود. شمار اشعار او را تا یک میلیون بیت گفتهاند. رودکی اگر امروز میزیست، شاید او را هم «شاعر درباری» میخواندند و تحقیرش میکردند، اما تاریخ او را «پدر شعر فارسی» مینامد.
اگر زبان فارسی در دربار سامانیان احیا شد، دربارهای غزنوی، سلجوقی، مغولی، تیموری، عثمانی و صفوی آن را گسترش دادند.
در دربار سلطان محمود غزنوی بیش از چهارصد شاعر میزیستند. دکتر سیروس شمیسا در سبکشناسی شعر نام ۱۶۴ تن از آنان را آورده است؛ از جمله فردوسی طوسی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، کسایی مروزی، غضایری رازی، عسجدی هروی و ارزقی هروی.
در همین روزگار بود که زبان فارسی به سرزمین پهناور هند راه یافت.
پس از غزنویان، سلجوقیان فارسی را به آسیای صغیر بردند و مغولان، تیموریان، عثمانیان و صفویان نیز در گسترش آن سهمی بزرگ داشتند.
گفتهاند سلطان محمد فاتح عثمانی از مولانا عبدالرحمن جامی خواست به آسیای صغیر رود، اما جامی دعوت را نپذیرفت و هرات را ترجیح داد. سلطان نهتنها خشم نگرفت، بلکه برای او مقرری نیز تعیین کرد.
در گذشته، دربار همان نقشی را داشت که امروز دانشگاهها و مراکز فرهنگی و هنری بر عهده دارند.
آنگاه که نهادهای فرهنگی و علمی وجود نداشت، این دربارها بودند که شاعران و نویسندگان را حمایت میکردند.
پس، حضور شاعر در دربار نه ننگ است و نه مجوزی برای اهانت به او.
شاعران بزرگی در ستایش شاهان شعر سرودهاند. اگر خلیلی در وصف ضیاءالحق شعری گفته است، علامه اقبال لاهوری نیز در مدح امانالله خان و نادرشاه شعرهای فراوان دارد. آیا پاکستانیان به آرامگاه او اهانت میکنند؟
متأسفانه آنچه فحاشان و توجیهگران از دیروز بدین سو به نمایش گذاشتند، نشان از آمادگی آنان برای توجیه هر جنایت دارد.
اگرچه خبر تخریب آرامگاه استاد خلیلی تکذیب شد، اما روسیاهی آن برای لشکر قومی طالبان باقی ماند.