سودان امروز در تقاطع تاریخ و جغرافیا، پیوندهای کهن با نیل و تمدنهای باستانی را با معضلهای مدرن منابع، هویت و مداخلات خارجی تجربه میکند. فروپاشی ساختارهای دولتی، رقابتهای داخلی ـ قبیلهای و بازیگران نیابتی منطقهای و فرامنطقهای، این کشور را به عرصهای برای تسلط بر منابع و بازتوزیع ژئوپلیتیکِ نفوذ بدل ساخته است. این مقاله مختصر با روش تحلیلی-تاریخی، ریشههای بحران سودان را بازخوانی میکند، نقش بازیگران منطقهای نظیر امارات و ادعاهای مربوط به پیوندهای اسرائیل را در فرایندهای تجزیه و تسلط بررسی مینماید، و در پایان اقتضائات راهبردی برای نهادهای منطقهای و جهان اسلام پیشنهاد میدهد.
سودان، کشوری که نیل سفید و نیل آبی در آن به هم میپیوندند، نمادی است از تلاقی تمدنها و تضادهای هویتی. تجربه پنجهزارساله تاریخ، تأثیرات متقابل آفریقایی و عربی، و اثرات عمیق استعمار، مجموعهای از خطوط گسست و اتصال را در این سرزمین رقم زده است. امروزه این خطوط، بهجای همزیستی، صحنهی تعارض بر سر منابع، قدرت و تعیین سرنوشت مردم شدهاند.
ریشههای تاریخی بحران: دوگانگی هویتی و میراث استعمار
• تقسیم تاریخی شمال (عربی ـ اسلامی) و جنوب (آفریقایی ـ غیرمسلمان) که در زمان استعمار انگلیسی-مصری تقویت شد، زیربنای تعارضات هویتی و اقتصادیِ بعدی را فراهم آورد.
• سیاستهای تبعیضآمیز و ساختارهای مرکزیسازیشده موجب شکلگیری نابرابریهای بنیهای شد که در دههها به شورش و نزاعهای خونین انجامید.
• کشف نفت در جنوب (دهههای آخر قرن بیستم) و ثمربخشبودن منابع برای جنگ و رقابت، نشان داد چگونه منابع طبیعی میتوانند بدل به عامل تشدیدکننده تعارضات داخلی شوند.
 
روند تجزیه و آسیبهای پساجداشدگی (۲۰۱۱ و پس از آن)
• جدایی سودان جنوبی در ۲۰۱۱ (نماد «استقلال» در رسانهها) به از دسترفتن بخش عمده درآمدهای نفتی سودان شمالی انجامید و ساختار اقتصادی ـ سیاسی کشور را تضعیف کرد.
• این تجزیه، فضای سیاسی را ناپایدار کرد؛ کشور بدون درآمدهای نفتی شاهد افزایش فقر، رقابت بر منابع محدود و رشد گروههای مسلح شد.
 
دارفور و طلای خون: از شورشها تا تأمین مالی جنگ
• دارفور از اوایل قرن بیستویکم صحنهی یک فاجعه انسانی و پاکسازی قومی بوده است؛ حضور شبهنظامیان جنجوید (و بعدها نیروهای پشتیبانی سریع، RSF) نشان از تبدیل بحران هویتی به صنعتی نظامی دارد.
• الگوی استخراج و قاچاق طلا از معادن محلی به بازارهای منطقهای (دوبی و فراتر) و نقش شبکۀ واردات طلا در تأمین مالی گروههای مسلح، نشان میدهد که منابع معدنی چگونه به منبع پایدار درآمد جنگ تبدیل شدهاند؛ پدیدهای که میتوان آن را «طلای خون» نامید.
 
سندرم ثروت و رفتار مداخلهگرانه برخی بازیگران منطقهای
• «سندرم ثروت» مفهومی است که رفتارهای استعماری-مداخلهجویانه بازیگران ثروتمند منطقه را تشریح میکند: سرمایهگذاری داخلی و رفاه اقتصادی همراه با سیاست خارجی تهاجمی و نفوذگرانه در دولتهای پیرامون.
• امارات متحده عربی، نمونهای برجسته است: از یکسو مدیریتی موفق و انباشت ثروت داخلی، و از سوی دیگر شبکهای از نفوذ مالی و حمایتی که در بحرانهای منطقهای نقشآفرین شده است.
• همپوشانی منافع امارات با منافع واشنگتن و تلآویو در برخی پروندهها (از منظر تحلیلی) و پیوندهای اقتصادی ـ سیاسی با دولتهای منطقهای، باعث شده تا رفتار ابوظبی کمتر مورد بازخواست یا فشار قرار گیرد.
نقشهای نیابتی، ادعاها و حدِ ادعاها
• از «رد پای اسرائیل» و ارتباط برخی مقامات صهیونیستی با RSF و بازار طلا سخن میگوید. در تحلیل راهبردی باید میان شواهد، ادعاها و انگیزههای اتهامزنی تمایز قائل شد: ادعاها نشاندهندهی الگوی نفوذ منطقهای و موقعیت سودان در رقابت ژئوپلیتیک است، اما نیاز به استنادهای میدانی و بررسیهای بینالمللی دارد تا بهعنوان قطعیت مطرح شود.
• مهم این است که برآمدن نیابتیهایی مانند RSF که توسط شبکهای از تأمینکنندگان مالی و سیاسی تقویت میشوند، پویایی بحران را تغییر میدهد و راهحلهای سیاسی ـ امنیتی را پیچیدهتر میسازد.
فروپاشی دولت مرکزی؛ رقابت ارتش و RSF
• سقوط رژیمها و فرجام انقلابها در سودان (از عمرالبشیر تا تحولات ۲۰۱۹ و کودتاهای ۲۰۲۱) نشان میدهد که خلأ قدرت سریعاً توسط بازیگران نظامی و شبهنظامی پر میشود.
• رقابت میان ژنرالها و گروههای مسلح، به درگیری تمامعیار (۲۰۲۳ و پس از آن) انجامیده که خارطوم، دارفور و دیگر نقاط را ویران کرده و میلیونها نفر را آواره ساخته است.
۷. پیامدهای انسانی و انسانی-امنیتی
• قحطیهایی که در چند ایالت رسماً اعلام شده، فروپاشی زیرساختهای بهداشتی و آموزشی، و توقف کمکهای بینالمللی، تصویر یک فاجعهٔ انسانی را نمایان میسازد.
• پیامدهای منطقهای شامل موج مهاجرت، بیثباتی مرزی و زمینهسازی برای گسترش نفوذ بازیگران خارجی است.
راهبردها و راهکارهای پیشنهادی
برای بازیگران داخلی سودان:
• ضرورت ساخت یک فرایند سیاسی فراگیر که از جانِ مردم محافظت کند و زمینههای حل اختلافات قومی، منطقهای و اقتصادی را فراهم سازد.
• کنترل و شفافسازی شبکههای استخراج و صدور منابع معدنی (طلا) و ایجاد نهادهای نظارتی مستقل برای جلوگیری از درآمدزایی جنگافروزان.
برای کشورهای منطقه و جهان اسلام:
• واکنش هماهنگ در سطح منطقهای (اتحادیهٔ آفریقا، سازمان کنفرانس اسلامی، کشورها و نهادهای منطقهای) بهجای رفتارهای تجزیهگرایانه یا نیابتی.
• فشار دیپلماتیک هدفمند و قطع حمایتهای مالی از گروههای مسلح؛ همراه با ارائهٔ بستههای کمک انسانی و برنامههای بازسازی.
برای جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی:
• الزام به بررسیهای مستقل درباره ادعاهای مربوط به تأمین مالی جنگ از طریق بازارهای طلا و پیگیری قانونی مسیرهای قاچاق.
• ترکیب تحریمهای هوشمندانه با سازوکارهای حمایتی که مردم را هدف قرار ندهد و بهجای تشدید رنجها، فضا را برای مصالحه و بازسازی باز کند.
استنتاج و فراخوان
سودان امروز آزمونی برای وجدان منطقهای و بینالمللی است. تاریخی پنجهزارساله، منابع عظیم و موقعیت استراتژیک این سرزمین، آن را هدف طمع و رقابت کرده است؛ اما سرنوشت سودان صرفاً حاصل رقابت ژئوپلیتیک بیرونی نیست، بلکه محصول پیوندهای درونیِ هویتی، توزیع نابرابر منابع و ضعف ساختارهای دولتی نیز هست.
اگر جهان اسلام و جامعه بینالمللی بخواهند جلوی گسترش پروژههای تجزیه و تاراج منابع را بگیرند، لازم است واکنشی متوازن و راهبردی ارائه دهند: ترکیبی از فشار سیاسی بر بازیگران مداخلهگر، قطع حلقههای مالی تأمینکننده جنگ، و حمایت از فرایندهای بومیِ صلحساز و بازسازی.
در پایان، سودان میتواند بار دیگر از دلِ نابسامانی برآید؛ شرطش همت و اجماع داخلی و حمایتی است که به بازسازی هویت ملی، حفاظت از منابع ملی و تضمین حق زیستن مردم اولویت دهد. اگر سکوت و تفرقه ادامه یابد، طلا و زمینِ آن کشور، نه آبادانی بلکه آتش نسلهای آینده را گرم خواهد کرد