هشتم سپتامبر/ ۱۷ سنبله، در تقویم جهانی روز بینالمللی سوادآموزی ثبت شده است. این نامگذاری با تصویب قطعنامهای در سازمان ملل و در چارچوب یونسکو انجام شده است.
هدف از تعیین این روز، یادآوری اهمیت آموزش و نشان دادن این حقیقت است که بیسوادی یکی از بزرگترین موانع پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع است.
روز جهانی سواد آموزی یادآوری میکند که خواندن و نوشتن اساسی ترین ابزار برای زندگی، استقلال و رشد هر انسان و جامعه است.
وقتی این مناسبت را در تقویم جهانی دیدم، ذهنم بیاختیار به افغانستان رفت؛ کشوری که سالها در فهرست بالاترین نرخ بیسوادی در جهان قرار داشته است. اما تراژدی سواد در این سرزمین زمانی تلختر شد که طالبان دوباره قدرت را در دست گرفته و بر افغانستان مسلط شدند.
امروز وقتی به افغانستان فکر میکنم، تصویر دخترانی در ذهنم نقش میبندد که کتاب و قلمشان در کنج خانه خاک میخورند، در حالی که آرزوهایشان هنوز روشن است، آرزوهایی که زیر سقف خاموش اجبار نفس میکشند.
طالبان در روزهای نخست حضور شان در کابل، درهای مکتبها و دانشگاهها را به روی نیمی از جمعیت کشور، یعنی زنان و دختران، بسته کرده و برای مردان نیز محدودیتهایی اعمال کردند. گویی سواد و آگاهی بزرگترین دشمن این گروه بوده است.
از آن روزها تاکنون بیشتر از چهار سال گذشته است. طالبان بارها اعلام کردند که مکتبهای دختران را تحت شرایط خاص باز خواهند کرد. دختران هر صبح و شام چشمانتظار این وعده بودند. خانوادهها نیز به چنین روزی امیدوار بودند، اما هیچکدام از وعدهها عملی نشد. درهای مکتبها و دانشگاهها همچنان بسته باقی ماند و هیچ اقدامی برای بازگشایی آنها انجام نشد. چهار سال وعده خلافی و دروغگویی طالبان، امید دختران را به مرور زمان کمرنگ و آنان را به شدت مایوس ساخت.
با یکی از دانشآموزان مکتبهای افغانستان صحبت کردم. وقتی از تجربه تلخ خود حرف میزد، گلویش پر از بغض شد و چشمانش پر از آب و حسرت. او گفت که برنامههای آموزشی و بنیاد امیدهایش یکباره فرو ریخت و هیچ راهی برای ادامه مسیر علمیاش باقی نمانده است.
او افزود که دچار استرس و فشار روحی و روانی شده و برای آرام شدن مجبور به مصرف قرصهای آرامبخش است. درباره دختران دیگر و همصنفهایش هم صحبت کرد؛ گفت: برخی در وطن مانند خودش دچار افسردگی و ناامیدی شدهاند، برنامههای زندگیشان برهم خورده و بعضیها مهاجرت کردهاند یا به فکر ترک کشور هستند. او نام دو همصنفی دیگرش را گرفت که تحت فشار خانواده به ازدواجهای زودهنگام تن دادهاند.
این دختر نوجوان تصریح کرد، صنف نهم بود که طالبان رسیدند و در اولین اقدام مکتبهای شان را بسته کردند. میگوید اگر این گروه نیامده بود، اکنون او در صنف دوازدهم بود و دوره تعلیمی را تکمیل کرده بود. او بارها تلاش کرده تا امیدوار بماند، اما چهار سال انتظار و بسته بودن درها او را خسته کرده است. ذهنش پر از پرسش است: چرا نمیتواند درس بخواند؟ چرا صدای اعتراضشان شنیده نمیشود؟ او فقط میخواهد دوباره کتاب در دست بگیرد و در جمع همسالانش یاد بگیرد.
پیامدهای این محرومیت تنها به احساسات و آرزوهای دختران محدود نمیشود. جامعهای که بخش بزرگی از جمعیتش نمیتواند آموزش ببیند، رشد و توسعهاش با مشکل روبرو میشود. توانایی دختران برای کمک به خانوادهها، بهبود زندگی و مشارکت در امور اجتماعی متوقف شده و این خلا پیامدهای سنگینی در پی دارد.
در سطح بینالمللی، تلاشها تا حدی برای بازگشایی مکتبها دختران ادامه داشته است. سازمانهای جهانی و نهادهای حقوق بشری بارها محدودیتها را محکوم کرده و خواستار لغو آن شدهاند. با این حال، پاسخ قابل قبول و ملموسی از سوی طالبان دیده نشده است.
فعالان حقوق زن معتقدند که سازمانهای جهانی در چهار سال گذشته بیشتر حرف زدهاند و هیچ اقدام عملی و واقعی انجام ندادهاند. با باور آنان، این سکوت باعث شده دختران احساس تنهایی کنند و مایوس و ناامید شوند، آنها میگویند که آموزش چراغ راه زندگی است و دختران و زنان افغانستان حق دارند از آن بهرهمند شوند.
آنچه که خیلی روشن است، اینکه بدون آموزش، نسل آینده توان تصمیمگیری درباره زندگی خود را از دست میدهد و جامعه نیز از ظرفیتهای آن محروم میشود.
واقعیت این است که بیش از ۲.۵ میلیون دختر افغانستانی هنوز به مکتب، دانشگاه و آموزشگاهها دسترسی ندارند. این عدد تصویر روشنی از عمق بحران و محرومیت آموزش در کشور ارایه میدهد.
برای دخترانی که هر روز در خانه منتظر بازگشت روزهای درس و مکتب هستند، این وضعیت دشوار و تلخ است. بسیاری از دختران و پسران افغانستان چشمانداز روشنی نمیبینند؛ نه امیدی در برابرشان است و نه افقی که آیندهای بهتر نوید دهد.
وقتی آموزش از آنها گرفته شود، راه پیشرفت فردی و جمعی بسته میشود. جامعهای که از سواد محروم بماند، به فقر و ناتوانی گرفتار میشود و نسل تازه فرصت ساختن فردای بهتر را از دست میدهد. این همان تراژدی عمیق افغانستان است؛ تراژدیای که آینده کشور را در تاریکی فرو برده و به جهالت سوق میدهد. روز جهانی سوادآموزی در افغانستان، بیعدالتی بزرگی را به تصویر میکشد، نابرابری هاییکه بر دختران تحمیل شده، روشن میکند که بدون اقدام عملی و موثر، نسل آینده فرصتهای حیاتی زندگی را از دست خواهد داد. دختران دانشآموز و غیر دانشآموزش افغانستان هر روز میان آرزو و ناامیدی نفس میکشند و صدای آنها هنوز شنیده نشده است.