در آستانهی سهسالگی سقوط نظام جمهوری و بازگشت طالبان قرار داریم. در سه سالی که از بازگشت طالبان میگذرد، مخالفان سیاسی این گروه هنوز در کشورهای منطقه و جهان حیران و پریشان گشت و گذار میکنند بدون اینکه توانسته باشند به یک انسجام و اتحاد دست یابند.
عدم انسجام مخالفان طالبان در زیر یک چتر فراگیر باعث گردیده است که جهان طالبان را واقعیت تلخ اما بیبدیل افغانستان بخوانند و برخی کشورها با آنها وارد تعامل شوند.
چرا مخالفان طالبان نتوانستند در این سه سال به اتحاد و انسجام دست یابند؟
اگر کسی از من این سوال را بپرسد، در پاسخ خواهم گفت که مهمترین علت این امر، بیاعتمادی ملی است.
دانشمندان از اعتماد ملی به عنوان «سرمایه اجتماعی» یاد میکنند. سرمایه اجتماعی، یعنی اینکه شهروندان یک کشور نسبت به همدیگر حسن نیت و دوستی داشته و در میان شان روحیه همکاری و تعاون موجود باشد و بتوانند به همدیگر اعتماد کنند.
مهمترین شاخص ارزیابی سرمایه اجتماعی، اعتماد است. وقتی در جامعهای اعتماد وجود نداشته باشد، سرمایه اجتماعی نیز وجود ندارد و شهروندان آن کمتر با همدیگر تعاون و همکاری میکنند.
متاسفانه در افغانستان آنچه که بیداد میکند، بیاعتمادی ملی است. من در گزارشِ یکی از دیپلماتهای غربی خوانده بودم که گفته بود: «دو افغانستانی هیچ گاهی در کنارِ هم قرار نمیگیرند، حتا برای گرفتنِ پول از نزدِ نفرِ سوم».
بیاعتمادی ملی که در افغانستان وجود دارد، معلول علل و عوامل متعددی است. یکی از این عوامل همان سنت استبداد سیاسی و تبعیض قومی در کشور است، و عامل دیگر آمیختهشدن سیاست در افغانستان با فعالیتهای مافیایی در ۲۰ سال گذشته است.
در ۲۰ سال گذشته در افغانستان، حوزه فعالیت سیاسی به حوزه فعالیت گروههای مافیایی تقلیل یافته بود و اکثر سیاسیون دستی در کارهای مافیایی نیز داشتند.
یکی از کدهای مافیایی، همانطوری که فرانسیس فوکویاما میگوید، ترویج بیاعتمادی ملی است.
فرانسیس فوکویاما، در این مورد داستانی را در باره مردم جنوب ایتالیا تعریف میکند که خیلی آموزنده است. او میپوید: «یکی از رؤسای بازنشسته مافیا به خاطر میآورد که وقتی پسر جوانی بود پدرش که یکی از اعضای مافیا بود، او را به بالای دیواری فرستاد و از او خواست به پایین بپرد و به او قول داد که وقتی بپرد، او را خواهد گرفت. در ابتدا او از پریدن سر بازمیزد؛ اما پدر آنقدر اصرار کرد تا او پرید و با صورت خود به شدت به زمین خورد. منطق پدر در این چند کلمه خلاصه میشد: «باید یاد بگیری که به هیچکس، حتی والدینت اعتماد نکنی.»
متاسفانه باید گفت که در افغانستان نیز به دلیل آمیختهشدن حوزه سیاست با فعالیتهای مافیایی، بیاعتمادی فراگیر گردیده و کمتر کسی حاضر است به دیگری اعتماد کند.
بیاعتمادی ملی که در افغانستان وجود دارد باعث گردیده است که شخصیتها و چهرههای سیاسی مخالف طالبان نتوانند در زیر یک چتر واحد گردهم بیایند و از حقوق و منافع مردم و اقوام کشور دفاع کنند.
تا هنگامی که سایه شوم و سنگین بیاعتمادی ملی در افغانستان بیداد کند، احتمال اینکه سیاسیون کشور بتوانند به یک توافق دست یابند و فعالیت متحد و منسجم بکنند، خیلی بعید است.