چهار سال پیش در تاریخ(۱۴۰۰/۵/۲۴) با فرار اشرف غنی رییس جمهوری پیشین، دولتجمهوری اسلامی افغانستان سقوط کرد و تروریستان طالبان به کشور حاکم شدند. در این چهار سال در باب چگونگی سقوط سخن زیاد گفته شده است. دولت مردان پیشین، آگاهان سیاسی و اندیشمندان هر کدام به فهم خود دلایل و عوامل سقوط نظام جمهوریت را برشمردند.آنچه در تحلیل ها و یاداشته ها برجسته است این است که دولت به لحاظ سیاسی فروپاشید نه از حیث نظامی. این سخن درست است.ما شاهد بودیم، پیش از این که خط جنگ در دوردست ها به نفع دشمن سقوط بکند،کابل سقوط کرد. به یاد دارم که سربازان در خطوط جنگ مصروف نبرد علیه دشمن بودند که از کابل از سوق اداره وزارت دفاع برای شان مخابره شد که رییس جمهور فرار کرده است.ارتش پس از آن فروپاشید کهسر قوماندان اعلی قوای مسلح از کشور فرار کرد.از این که شکست سیاسی بود تا اکنون نویسندگان و تحلیل گران وضعیت درونی ارتش را به برسی نگرفتند. نپرداختن به وضعیت درونی ارتش سبب شده که پرسشی به وجود بیایید، چرا ارتش جای خالی اشرف غنی را با اعلان حکومت نظامی پر نکرد تا از فروپاشی کامل جلوگیری می شد؟ این توقع مردم از ارتش شان بجا است.اما این انتظار عالی نیاز مند دو چیزی دیگری بود: نخست به لحاظ ساختاری ارتش چنین ظرفیتی را دارا بود؟ پس از سال دوهزار ویک میلادی آن های که تهداب ارتش را گذاشته بودند، آیا برای چنین روزی «روز مبادا» فکر کرده بودند؟ مطمین ام پاسخ نخیر است.فراموش نکنیم که درآن زمان اساس ارتش به نظریه چند ارباب قوم که فهم عمیق نظامی نیز نداشتند، گذاشته می شود.هنوز برایم روشن نیست که خارجی ها روی چه دلیلی در این مورد دخالت نکردند؟ نظریه کمیت و ایجاد اصناف مختلفه قوا در تشکلات قوای مسلح را کسانی ارایه کردند که باور دارم؛ تاریخ کشور را بگذاریم؛ حتی مساحت جغرافیایی، نفوس،فرهنگ های متنوع وحاکم در سرزمین ما را متاسفانه نمی دانستند. به سخن ساده تر کسانی اردو(ارتش) ساختند که از متر وگز مملکت خبری نداشتند چه رسد به مطالعه قانون حرب، تحلیل جغرافیه فیزیکی کشور… و ارزیابی اردوها بمنظور ایجاد غایه ای شایسته.اگر جغرافیه افغانستان،اقتصاد، تنوع فرهنگی،تفاوت های مردمی و شکستن پیاپی نظام ها را در نظر بگیرم، در تمامی دنیا نمی توانیم یک کشور را پیدا کنیم که حد اقل ۴۰٪ با کشور ما مشابهت داشته باشد.در چنین سرزمین ساختن ارتش کاری ساده نیست، آدم های به مراتب نخبه می طلبد. از این رو سنگ بنای قوای مسلح از آغاز ناقص گذاشته شد. از سوی هم رهبری آن زمان وزارت دفاع این شجاعت و روحیه را داشت که دل به دریا بزند و مثل سرباز خط جنگ تا زندهاند سنگر را رها نکرده وبجنگند؟ در پاسخ به این،خوانندهگان از من بهتر ظرفیت شخصی،جسارت رهبران وزارت دفاع را می دانند.از تبصره در زمینه می گذرم. مطمین ام با من هم نظر اید که سقوط یک شبه اتفاق نیافتد. برای روز سقوط سالها پیش مقدمه چینی شده بود. اشرف غنی احمدزی و تیم اش از سالها پیش برای روز سقوط آماده گی می گرفتند. حالا که ما رخ داد ها آن زمان را پهلوی هم قرار داده و به تحلیل می گیریم، رییس جمهور و مشاوریت شورای امنیت اش چه در زمان اتمر و چه در زمان محب ماموریت اصلی شان دفاع از سرزمین نه بلکه عملی کردند سناریو سقوط بود.برنامه داشتند که نظام را به طالبان واگذار کنند.هدفمند وسنجیده پیش می رفتند.اما از ارتش نگرانی داشتند. به همین دلیل از ارتش آغاز کردند.با این پندار خراب کاری را از ارتش شروع کردند که از یک سو می خواستند ملامتی تاریخی سقوط برنامه ریزی شده را به پای قوت های مسلح بنویسند خود را پای صاف بکشند وازطرف هم با فروپاشی ارتش خیال شان راحت می شد که مانعی احتمالی از سر راه سناریو سقوط برداشته می شود.این که ارگ و شورای امنیت اش چه بلای را بالای ارتش آورده بودند؛روایت همه ابعاد آن در یکی یا دو مقاله مقدور نیست.به سخن مولوی هفتاد من کاغذ می طلبد. در ادامه به صورت گذرا به مواردی اشاره می کنم که دست و دامن ارتش را گرفته بود:
تعصب قومی و زبانی
تعصب قومی و زبانی در ارتش از گذشته وجود داشت.اما کسی جرأت نمی کرد که به صورت علنی آن را بیان کند. آنچه دیده می شد با آمدن اشرف غنی در راس نظام سیاسی و تعیناتی قومی اش در وزارت دفاع به تعصب قومی و زبانی دامن زد. این بیماری به دلیل این که در رهبری ارتش حامی داشت تا قدمه های پایین سرایت کرد. در سالهای اخیر فاشیست ها بی پرده به تعصبات قومی و زبانی دامن می زدند. با استوار به همین دیدگاه قومی و زبانی تعینات می شد.ده ها فرمانده وظیفه ای و جسور ارتش به دلیل عصبیت قومی و زبانی به گونه ای مرموز به شهادت رسیدند. ده ها قضیه حقوقی پیچیده بر فرماندهان خوب وشهادت مرموز همسنگران مان مثال روشن از ناپاکی رده های اول در امر مدیریت قوای جنگی و نظامیان کشور بشمار میرفت.
مرگ پرسش برانگیز سهراب عظیمی و فواند اندرآبی یکی از ده ها نمونه ای است که ریشه در انتقام گیری قومی و زبانی دارد. برکناری های سلیقه یی قومی ویا رشد افراد تنبل که با دستگاه غنی وکرزی در ارتباط بودند از دیگر مواردی بود که سایر فرماندهان زبده را سر خورده ساخته بود. همسنگران ما (فرماندهان نظامی) همواره در این خصوص با همدیگر صحبت کرده واز رفتن نظام به سوی پرتگاه نگرانی شان را بیان میکردند.قوم گرایی بی اعتمادی کلانی را در میان سربازان ایجاد کرده بود. گزارش های متعدد داشتیم با اندک ترین تنش لفظی طرف بادشمن داخل ارتباط شده و پوسته(پاسگاه) را فروخته بود.بنام جنرال میرویس صافی به حمایت ارگ و شورای امنیت به حیث قوماندان لوا در قندهار مقرر شد.تعصب از سر و رویش فوران می زد.از فارسی زبان ها خوشش نمی آمد. همین که به قندهار رفت به تصفیه قومی پرداخت.چند روز بعد یاور خاص لوی درستیز (رییس ستاد ارتش) وزارت دفاع بنام زمریالی از کابل راهی قندهار شد تا در تصفیه سازی قومی میرویس صافی را یاری دهد. تنها در دو روز کاری در قرارگاه لوا، فرماندهان فارسی زبان و اوزبیک تبار را برکنار و به عوض آن ها افراد دیگری را جایگزین کردند. از جمله فرمانده کندک اول وفرمانده کندک پنجم را که تاجیک و از شهرستان کلکان واستان پنجشیر بودند در یک روز برکنار گردید.از آن تصفیه قومی چند هفته نگذشته بود که اراضی مربوطه به سرعت زیر کنترل طالبان قرار گرفت. اقای زمریالی یاور خاص لوی درستیز در پهلوی برخورد قومی علیه فرماندهان تاکتیکی ارتش،با گرفتن پول به عزل ونصب منصوبان همچنان می پرداخت.او دست باز داشت.هر پست که از صلاحیت شخص لوی درستیز می بود در ظرف چند ساعت می توانست تغییرات بیاورد. با این حال با گذر هر روز بیشتر از پیش حس یاس نا امیدی در میان سربازان کاشته میشد. وآنها(فاشیست ها) چه رزیلانه به کار خود ادامه میدادند.در سالهای آخر قوم و زبان یکی از مواردی بود که منصوبان ارتش به اساس آن مکافات و مجازات می شدند.اصل شایسته سالاری ورعایت قانون عسکری از اعتبار افتاده بود.
فساد مالی
فساد مثل موریانه ارتش را از درون خورده بود.مفسدین از سوی رهبری آن وقت وزارت دفاع و مشاوریت شورای امنیت حمایت می شدند.فرمانده هان پاک از سمت های شان برکنار شده و به جای آن ها مفسید ترین چهره ها مقرر می گردیدند. همین فساد میدان داده بود که بدنام ترین ها یک شبه ترفیع کرده وسمارق گونه استخدام شوند.فساد مالی واداری به اندازه ای حامی داشت که روند ترفیع و مکافات در صفوف را زیر سایه گرفته بود. دزدی از خوراک،پوشاک، روغنیات و فروش گلوله عسکر به یک امر معمول تبدیل شده بود.دشمن توسط گلوله ای که از فرمانده هان مفسید خریداری می نمود،سربازان را به شهادت می رساند. راپور های متعدد فساد پیشه ها از طریق منسوبان کشفی به رهبری وزارت هفته وار می رسید اما چون خود رهبری در فساد غرق بود، کاری انجام نمی داند. وجود سربازان خیالی یکی دیگر از شاخه های فساد بود که بحث جداگانه ومفصل می طلبد. دگروال ذبیح الله غورزنگ که بعدن به رتبه جنرالی رسید، فرمانده لوای دوم قندهار گماشته شد. از شورای امنیت به رهبری محب حمایت مستقیم می گردید. در هفته اول کاری اش اسکواتور آورد، در روز روشن اسکو های اطراف بیز را خالی کرد وبفروش رساند.همه کار او را نظاره میکردند.از سربازان شروع تا فرماندهان. اشرف غنی چند ماه بعد از این دزدی علنی اش به او مدال داد. درکنار دزدی و قوم پرستی، مهارت دیگر دگروال غورزنگ این بود که فارسی زبان ها و تورک تباران زیر دست اش را به بهانه های مختلف توهین و تحقیر می کرد. فساد پیشه ها به اندازهای نترس عمل می کردند که باری پول اوپراتیفی وزارت را دزدیده بودند.دزدان چهره های آشنا داشتند. شماری ها در وزارت دفاع لحظه شماری می کردند که دزدان حتمن راهی زندان خواهند شد.به یاد دارم، به جای که دزد گرفتار شود اشرف غنی به مشورت جنرال واسیع احمدزی که از اقارب نزدیک اش بود، پول اوپراتیفی وزارت دفاع را قطع کرد. پول اوپراتیفی در چوکات کشفی وزارت دفاع به منظور برنامه های استخبارات وضد استخبارات در ارتش استفاده می شد. متأسفانه با قطع آن چشم وگوش ارتش از کار افتاد.
فساد اخلاقی
همان رقم که مفسدین اداری از سوی ارگ، مشاوریت شورای امنیت و رهبری وزارت دفاع حمایت می شد و فساد پیشه های اخلاقی در ارتش نیز حامیانی در ارگ،مشاوریت شورای امنیت و رهبری وزارت دفاع داشتند. هرچند شماری فاسدان اخلاقی خیلی اندک از فاسدان مالی و اداری بود اما همین شماری اندک در پست های مهم ارتش گماشته شده بودند. پرسونل همه روزه افت های اخلاقی آن ها را می دیدند.جنرال امین جلالزی فرمانده لوای ژیری قندهار بچه بیریش(نگهداری بچه به مقصد استفاده جنسی) داشت.بچه بیریش او همیشه لباس سفید می پوشید وبا سلاح کلاشینکوف نوع قاتک، در محوطه لوا گشت وگذار می کرد.همه پرسونل لوا او را می دیدند.
گاهی از جلو نظام (جمع سی) می گذشت. عطر لباس اش به فضا می پیچید.از هیبت قوماندان کسی جرأت انتقاد را نداشت.از رسوای جنسی ارگ همه خبرداریم.اتفاقن ارگ و وزارت دفاع را یک دیوار از هم جدا کرده است.جلوه های آن رسوای های جنسی به قرارگاه وزارت دفاع هم سرایت کرده بود.همان رقم که در ارگ سود جویان جنسی آدم های عادی نبودند در قرارگاه وزارت دفاع هم کسانی به این مرض آلوده بودند که از مهره های درشت وزارت واز افراد مورد حمایت ارگ و شورای امنیت ملی حساب می شدند.پرسونل وزارت این موارد را با چشم می دیدند.نکته جالب این بود،همه ای آن های که با حمایت ارگ وشورای امنیت در وزارت دفاع آمده بودند،یا تعصب قومی داشتند یا فساد پیشه مالی بودند ویا هم به فساد اخلاقی آلوده بودند.از این سه عمل ناروا حتمن به یکی از آن دچار بودند.
ملکی سازی
در سالهای آخر به صورت بی رویه رهبری وزارت دفاع وحتی قدمه های عملیاتی ملکی سازی شد. این اقدام عمدی بود. منتها به رسانه ها می گفتند که از باب اصلاحات اداره است. ملکی سازی بی رویه از یک سو فاصله خط جنگ و رهبری وزارت را بیشتر کرد از طرف هم سبب بروکراسی و کاغذ پرانی شد. وزیران با آوردن آدم های غیر نظامی و دادن رتبه های نظامی و استخدام در جاهای مهم، در واقع کمر ارتش را شکستند. ملکی ها(غیرنظامی ها) از خط جنگ چیزی نمی دانستند. بار ها من شاهد بودم که قوماندان خط جنگ یک ساعت در مخابره و تلفن نیازمندی هایش را شرح می داد اما ان آدم ملکی سردر نمی آورد. بار ها از نابلدی ملکی ها شکایت شد اما این که آن مقام ملکی فرد نزدیک وزیر و یا سفارشی شورای امنیت بود، به شکایات خط جنگ گوش داده نمی شد. آفت دیگری ملکی سازی این بود که سلسله مراتب عسکری واطاعت نظامی در وزارت جنگ کشور بخصوص در انجاهای که ملکی ها وظیفه می کردند به کلی از بین رفته بود. فراموش نکنیم،اگر از یک سرباز جرأت نظامی اش گرفته شود بیشتر به نگهبان درب مکاتب می ماند،تا یک رزمجو.اگر بحث نابودی ارتش نباشد، گماشتن دو خانم ملکی در وزارت های جنگی به حیث معینان وزیر به عوض جنرالان سه ستاره با تجربه چه توجیهی منطقی میتواند داشته باشد؟ آن هم در وضعیتی امنیتی که روزانه بطور اوسط ۲۰ تن شهید داشتیم. غیرنظامی سازی وزارت های جنگی چنان شتاب داشت که ما شاهد شکلگیری جوک«جگرجنرال»در رسانه های مجازی بودیم.خانم منیره یوسف زاده که سمت معین وزیر دفاع را به دوش داشت، انتظار داشت وقتی وارد قصر وزارت می شود،مثل یک جنرال حرمت عسکری شود.در خاطره ام مانده که دو افسر موظف در قرارگاه وزارت بدلیل سلامی نزدن به خانم منیره در ظرف چند ساعت، از قرارگاه وزارت، به خط اول جنگ در هلمند تبدیل گردید. تا اکنون از آن دو افسر اطلاع ندارم که زنده اند یا شهید شدند؟ در اصول نامه وتعلیم نامه های خدمات داخله عسکری چیزی بنام سلامی زدن سربازان به یک فرد غیر نظامی تعریف نشده. در نزاکت عسکری انرا کسرشان می دانند.قطع نظر از سایر علایق ایشان،شاه محمود میاخیل وتمیم عاصی از دیگر نمونه های بد این روند نادرست بود. چهره ها نه از مدیریت جنگ چیزی را می دانستند و نه هم هیبت وارزشمندی لباس سرباز را درک می کردند.اسدالله خالد در زمان وزارت اش شخص غیرنظامی را بنام حسیب ناصری به حیث معاون ریاست ارتباط خارجه وزارت در پست بریدجنرالی گماشت.اقای ناصری در روز اول کاری اش به دلیل که دفترکاری او مطابق میل اش نبود به زور دفتر رییس خود جنرال قیس منگل، رییس ارتباط خارجه وزارت را تصاحب کرد.چندروز نگذشت که وزیر خالد به صورت فوق العاده به سینه این شخص غیر نظامی رتبه دگروالی نصب کرد.بسیار ساده حسیب ناصری بدل شد به دگروال حسیب ناصری به دلیل که اسدالله خالد مریض بود همه کاره وزارت شد. معین های وزارت و جنرالان صلاحیت کاری نداشتند. اگر این متن را اقایان جنرال اقبال علی، جنرال هلال، جنرال ضیا، افضل امان… بخوانند به یادشان خواهد امد که از چه کسی روایت میکنم.اقای ناصری در عزل ونصب منصبداران نقش مهم داشت.او جدا از بورد تعینات از منصبداران که پروسه اصولی را طی می کردند، مصاحبه می گرفت.آن مصاحبه سرنوشت ساز بود. اطلاع داشتیم که بیشتر از پنجاه درصد ورقه تقرری های قانونی واصولی اداره کادر و پرسونل(پیژنتون) را به سطل زباله می انداخت و به میل خود استخدام می نمود. بیشترین غیر نظامی در زمان تصدی اسدالله خالد با امتیازات بلند در وزارت استخدام شدند.حتی برای گردانندهگی صفحهای فیسبوک و تویترش از بیرون وزارت غیر نظامی آورد و معاش صدوپنجاه هزاری پرداخت. در حالی که دگروالان وحتی جنرالان از وزارت تا خانه پیاده رفت و آمد می کردند، اما غیرنظامی تازه استخدام شده موتر وزارت را در اختیار داشت.
(APPS)سیستم اپس
این سیستم اداری بر مشکلات افزوده بود.از هر لحاظ این سیستم با واقعیت اداری وزارت دفاع بیگانه بود.زمینه فساد اداری را چند برابر ساخت.این سیستم باعث نا امیدی و سر خورده گی صفوف ارتش شده بود. مدیران این بخش بهانه می آوردند که سیستم در اختیار خارجی ها است اما بررسی من نشان می داد که دروغ می گفتند. همه دست خودشان بود. از شهکاری این سیستم این بود که پرسونل ما ها در خط جنگ حضور داشت اما از امتیاز معاش برخوردار نمی شد.به ده ها مورد اطلاع در اختیار دارم که نشان می دهد، پرسونل در خط مصروف جنگ بود، اما در سیستم اپس ماه ها پیش برکنار یا تبدیل شده و معاش و امتیاز نداشت. باید شخص خودش وظیفه را ترک کرده وحضوری پروسه را دنبال کند تا حقوقش پرداخت گردد. عزل ونصب سربازان به سادگی صورت میگرفت. به یاد دارم،سرباز تازه از خط جنگ برگشته بود اما اطلاع نداشت که سیستم اپس یک ماه قبل او را از پست منفک کرده وبرایش معاش قایل نیست. یک ادم در پشت کامپیوتر نشسته به هر سوال پرسونل یک دروغ می گفت.بادستگاه فاسد رهبری وصل بود واز منصوبان پول می گرفت. این سیستم چنان بن بست اداری را ایجاد کرده بود که قلم من از شرح آن عاجز است.
خویش خوری
خویش خوری از دیگر مواردی بود که در سال های آخر به گونه ای بی پیشینه ای در ارتش افزایش یافته بود. ارتقاع،استخدام ترفیع به صورت متعارف و در روشنی قانون پیش نمی رفت.به عبارت دیگر حق به حق دار داده نمی شد. سفارشات شورای امنیت،اقارب رهبری وزارت،نزدیکان فرماندهان قول اردو ها ولوا ها مهمتر از آن های بود که سالها را در خط جنگ سپری کرده بودند. اگر یک وزیر یا معین تبدیل یا تازه مقرر میشد بیشتر از پنجاه تن تازه نفس با آن وزیر ومعین به اداره وارد می شدند. افراد سابقه دار بیدون در نظرداشت پروسه مقرری یا تبدیلی از آن اداره بیرون انداخته می شد. افراد تازه امده الی روز برکناری وزیر یا معین مربوطه به اسپ دوانی خویش ادامه میدادند. شمار از نمایندگان مردم در مجلس نمایندگان باتوجه به منافع شخصی شان در ولایت مربوطه با فساد پیشه ها در ارگ، شورای امنیت و رهبری وزارت سهم دار خویش خوری ها بودند. همان ترتیب که افراد از طریق قانونی رشد نکرده بود به شدت ترسو، تنبل وبیکاره بودند و در حالات دشوار از وظیفه فرار می کردند.جنرال صمد شمس که قبلن ریاست امنیت ملی را در ولایت فراه بدوش داشت با حمایت عبدالستار حسینی نماینده مردم فراه در مجلس نمایندگان به حیث قوماندان لوا ارتش در فراه مقررشد.جنگ در ولایت فراه شدت داشت. دو روز بعد از اشغال وظیفه، دریشی عسکری را از تنش بیرون کرد. لباس سفید پوشید و به دشمن تسلیم شد.منسوبان کشف ارتش اطلاع دادند که جنرال شمس چنان دست و پاچه شده بود که حتی واسکت اش را فراموش کرده بود. خویش خوری چنان گرم بود که نزدیک به ۲۰ درصد سربازان ارتش که وظیفه شان دفاع از سرزمین بود مانند گارد خصوصی از رجال سیاسی وشرکای سفره سیاست حفاظت می کردند. تشکیل وحاضری شان در جزوتام ها بود ولی خودشان در خدمت سیاسیون.
سودجوی سیاسی و اقتصادی
مراد من سود جوی شخصی است.شخص اشرف غنی احمدزی و مشاوریت شورای امنیت اش در تهدید و شکستاندن رقبای سیاسی خود در کشور از ارتش استفاده شخصی کردند. از پیامد منفی و خطرات سود جوی شان می دانستند.به نا رضا یتی های قدمه پایین گوش داده نمی شد.می دیدم که قدمه های پایین ارتش باربار میان هم نارضایتی شان را از وضع مو جود اعلان می کردند.در عسکری اطاعت از امر قومانداناصل است.همان رقم که فرماندههان از سوی ارگ و شورای امنیت گماشته شده بودند بخاطر رضایت حامیان شان هر گونه ای که لازم می دیدند قدمه های پایین را سوق می دادند.دیده می شد که ارگ وشورای امنیت به دشمن اصلی که طالب بود، کمتر توجه می کردند؛برعکس تهدید رقبای سیاسی را در صدر برنامه های امنیتی شان قرار داده بودند.یورش به بلخ و رویارویی با استاد عطا محمد نور والی پیشین بلخ یکی از این نمونه ها است.در آن زمان، راپور کشفی از یک جزوتام ارتش در شمال به ما رسید که در یک جلسه علنی فرمانده و معاون اش باهم تنش لفظی داشتند و علنی صدا کردند که در صورت آغاز جنگ فرمانده از اشرف غنی و معاونش از استاد عطا محمد نور حمایت خواهند کرد. از طرف هم سران مفسد وزارت و گاهی هم فرماندههان بخاطر پر کردن جیب شان از سربازان ارتش بهره کشی اقتصادی می کردند. پیوسته به ما را پور کشفی می آمد. از این که مفسدین ارتباط زنجیره ای داشتند،آب از آب تکان نمی خورد. یک سال پیش از سقوط روز نامه ای هشت صبح در یکی از شماره هایش زیر عنوان« وظیفه ارتش کرایهکشی شخصیی نیست»مفصل پرداخته بود. خوانندگان می توانند به دامنه اینترنتی روز نامه هشت صبح مراجعه کنند، مقاله در دست رس است.بهره برداری شخصی از ارتش بی باوری وبی اعتمادی را در میان منصوبان وزارت دفاع بیشتر از پیش و به صورت گسترده دامن زده بود.
روایت جنگ
هر جنگ روایتی دارد. اگر ما در ارتش علیه طالبان تروریست می جنگیدم روایت داشتیم.تامین امنیت، آزادی،رعایت عدالت،حفظ تمامیت ارضی کشور وکرامت انسانی… روایت جنگی ما در صفوف ارتش بود.هر چند این روایت جنگ با برادر خواندن دشمنان سرزمین(طالبان تروریست) از سوی حامد کرزی رییس جمهوری وقت کشور ،سالها پیش به چالش کشیده شد.تعصب قومی، فساد اداری، فساد اخلاقی مواردی دیگری که در بالا به آن پرداخته شده ارتش را بیش تر از پیش خلع روایت کرد. یاس و ونا امیدی به تار و پود ارتش رخنه نمود.به متخصیصین نظامی میدان داده نمی شد که تا این خلا را به صورت اساسی پرکنند.اصلن کسانی در رهبری ارتش آورده شده بودند که نمی دانستند «روایت جنگ» یعنی چه؟ اقدام به دور از خرد دیگر در این زمینه این بود که شماری از خبرنگاران را از رسانه ها آورده و در بخش مطبوعات استخدام کرده بودند. به آن ها معاش های صدهزاری در نظر گرفته بودند.بلند ترین مودل موتر وزارت را در اختیار شان گذاشته بودند و چندین سرباز دیگر هم مصروف حفاظت از مطبوعاتی های تازه استخدام شده بود. آن افراد درست است که خبرنگاران موفق بودند اما از استراتژی جنگ چیزی نمی دانستند. از روایت جنگ ارتش هیچ آگاهی نداشتند.دوست داشتند که لباس پاک بپوشند و با رسانه ها مصاحبه کنند. پول های بی حساب را مصرف موتر سورای و مهمان بازی ها می کردند. به دلیل این که از خط جنگ اطلاع دقیق نداشتند و به صورت کامل با روحیه ارتش بیگانه بودند، دیدم که به پرسش های همکاران سابق شان(خبرنگاران) پاسخ نداشتند.از بی پاسخی زود احساساتی شده و خبرنگاران را در نشست های خبری کور و کر می خواندند.
باوجود این همه مشکلات را که ارگ و شورای امنیت به صورت سنجیده شده در درون ارتش خلق کرده بود، اشرف غنی وتیم مفسد اش نتوانست باری ملامتی تاریخی را به دوش ارتش بیندازد.ارتشی ها هیچ گاه دست از جنگیدن نکشیدند.تاریخ شاهد است که پلنگی پوشان ارجمند و آزاده با نذر کردن خون خود تا آخر در سنگر نبرد باقی ماندند. دوست دارم این جا حق اکثریت وطندوست در ارتش و دیگر نهادی امنیتی دفاعی تلف نشود.برما حق انسانی دارند که زحمات آن ها را نادیده نگیرم. ایمان دارم که مردم و تاریخ اقلیت خایین را درست می شناسند/شناختند.اشرف غنی احمدزی رییس جمهوری فراری بادیده درایی در مصاحبه ای می فرماید که وزارت دفاع، پیشتر از او خالی شده بود. بلی! اگر فراری بوده، همان اقلیتی خایین در ارتش فرار کردند که در کنار ارگ وشورای امنیت، ماموران پیش برد سناریو سقوط بودند نه آن اکثریت آزادهای که به مردم و کشور باور داشتند و هنوز هم دارند.حالا که چهار سال از سقوط می گذرد هر کدام ما حقانیت قوای مسلح را درست تر از هر زمان دیگر حس کردیم/میکنیم.رشادت و عیاری نیروهای امنیتی دفاعی هرگز فراموشناشدنی است.در خاطرهها باقی اند. به خون های ریخته شده هزاران هم سنگرم سلام عسکری دارم! یادشان جاودانه!