یکی از سرودههای معروف و بحث برانگیز استاد خلیلی همان « سرود کهسار» است. برخی از نویسندهگان این شعر را نخستین شعر نیمایی در افغانستان دانستهاند. شعری است عاشقانه، با حس و حالات رمانتیک و آمیخته با توصیف طبیعت و دیدار معشوق در یک شب مهتابی در دامنۀ کوهی.
این توصیف، با این زبان خیال انگیز، استوار، حس و فضای رمانتیک، به شعر تاثیر گذاری خاصی داده است. میشود گفت: چنین است که « سرودکهسار» نسبت به تمام تلاشهایی که در آن روزگار برای برهم زدن افاعیل عروضی صورت گرفته بیشتر در ذهن و زبان ها جاری بوده است. چنان که هرجا و هرباری که سخن از تحول شعر پارسی دری در افغانستان به راه افتاده، از این شعر چنان نخستین نمونۀ شعر نیمایی در کشور یاد شده است.
شب اندر دامن کوه
درختان سبزو انبوه
ستاره روشن و مهتاب در پرتو فشانی
شب عشق و جوانی
واصف باختری در پیوند به این شعر و برخورد انجمن ادبی کابل چنین گفته است: «در عرصۀ شعر اعضای انجمن ادبی مخالف هرگونه تجددد بودند. مثلاً در سالهای ۱۳۱۷ یا ۱۸ استاد خلیلیالله خلیلی بنا بر اظهار خودش، پس از خواندن مجلۀ موسیقی که در ایران چاپ میشده – گویا مدیر مسؤولش علینقی وزیری و یکی از اعضای هیئت تحریرش صادق هدایت بود، در آن مجله شعرهایی از نیما چاپ میشده است؛ با آن که به سرودن قصاید مطنطن مقلدانه به شیوۀ خراسانی شهرت دارد و مثنویهایی در همان روال، یک سرود برای انجمن ادبی کابل میفرستد که مستزادواره است…
انجمن ادبی کابل این شعر را چاپ نمیکند و یک تذکر نوشته میکند که دریغ از چنان قصاید و مثنویهایی که شما میسرودید و چرا قریحۀ شما ناگهان دچار چنین انعطافی شده است و … بعد از آن نمی دانم چه عامل انجمن ادبی کابل و استادانی را که اعضای آن بودند واداشت که به تجدید نظر بپردازند. آنها همین شعر استاد خلیلی را با پوزشخواهی از خودش دو باره چاپ کردند. در زمرۀ استادان انجمن کسی که بسیار سختگیر بود و یک سر مو عدول از موازینی را که رشید وطواط و شمس قیس رازی و … گفته اند نمیپذیرفت، مرحوم ملک الشعرا قاری عبدالله خان بود.»
(حاشیههای گریزان از متن، انتشارات عازم، ۱۳۹۵، ص ۳۰۱)
سرود کهسار کوشش اندکی بوده در جهت برهم زدن ارکان مصراعها و تلاش برای رسیدن به شکل نیمایی. آن گونه که گفته شد، این شعر را مستزادگونهیی خوانده اند، البته نه به شیوۀ تمام عیار مستزاد سراییهای کلاسیک. چون در آن جا بیشتر با بیت، رباعی، غزل و قطعه مستزادسرایی کرده اند؛ اما این جا استاد با تغییر افاعیل و جابهجایی قافیهها شعری سروده است که حرکتی را به سوی وزن آزاد عروصی نشان می دهد. « سرود کهسار» در بحر هزج نیمایی سروده شده است.
شب اندر دامن كوه / مفاعیلن فعولن
درختان سبزو انبوه / مفاعبلن فعولن
ستاره روشن و مهتاب در پرتو فشاني / مفاعبلن مفاعبلن مفاعبلن فعولن
شب عشق و جواني / مفاعبلن فعولن
(محمد اسماعیل لشکری، وزن شعر فارسی دری، ۱۳۹۸، ص۲۳۶)
در سیرنحول شعرپارسی دری در ایران شماری از شاعران پیش از آن که به شعر نیمایی برسند به چنین مستزادسرایی و مسدس سرایی با زبان و حالات تازه، دست زده اند. نادر نادرپور نوشتهیی دارد زیرنام « شعر نو یا شعر امروز». او در این جا از گروه شاعرانی یاد میکنند که تلاش کردند تا با مستزاد سازییهایی خود در راه نوجویی شعر گام گذارند. او پس از گروه بندی شاعرانی که در امر نوجویی در شعر پارسی دری تلاشهایی کرده اند چنین مینویسد: «گروه سوم نیز به دست بردن در قالبها و پس و پیش کردن قافیهها و برهم زدن نظم ادبیات پرداختند و از جمله نوع ” مستزاد” را که دیرگاهی متروک مانده بود، رواج دادند تا شاید نتیجۀ مطلوب حاصل آید؛ اما بدبختانه همۀ اینها راهی به ترکستان بود. عیب اصلی آن بود که هنوز “دید تازه” یا چنان که بارها گفته ایم، ” احساس” و “ادراک” نو پدید نیامده بود.»
(مجموعۀ اشعار، انتشارات نگاه ، چاپ دوم، ۱۳۸۲، ص۴۰)
در پیوند به شعر « سرود کهسار» پرسشی که به میان میآید این است که چرا خلیلی پس از این شعر دیگر گامی در جهت برهم زدن فرم و صورت شعر بر نداشت؟ چرا نخواست تا گامی دیگری به سوی شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی بردارد؟ بلکه به یک بارهگی خاموشی اختیار کرد. در حالی که خود شاهد بود که « سرودکهسار» در میان شاعران نسلهای بعد با استقبالی گستردهیی روبه رو شده بود.
پژوهشگرانی با همین سروده او را در جایگاه نخست شاعران نیمایی سرای افغانستان قرار دادهاند که به گمان من در داوری خود گشاده دستی کرده اند.
البته برخورد نخستین « انجمن ادبی کابل » با خلیلی که شاید هنوز کمابیش بیست سال داشت در پیوند به «سرود کهسار» امر نا امیدکنندهیی بوده است؛ اما آن گونه که گفته شد این انجمن، پسانتر با گونهیی پوزشخواهی از شاعر این شعر را در مجلۀ کابل که در آن زمان یگانه مجلۀ با اعتبار فرهنگی – ادبی در کشور بود نشر کرد. نشر این شعر و پوزشخواهی از خلیلی در حقیقت خود تایید راهی بود که او برگزیده بود.
درایران نیز شاعران بزرگی چون پرویز ناتل خانلری، ملک الشعرا بهار، شهریار و شماری دیگری نیز پس از آن که مدتی در راه نیما گام گذاشتند، دو باره به سوی شعر کلاسیک برگشتند.
با این همه خلیلی نمیتواند کاملا خود را از فضا و جاذبۀ نوگرایی بیرون کند. هرچند استاد خلیلی با سرودن سرود کهسار تا نیمههای پل رسیده بود و قرار بود که در چند گام دیگر به ساحل شعر نو یا نیمایی برسد؛ اما برگشت. هرچند به شعر نیمایی نرسید؛ اما به چهارپاره سرایی ادامه ادامه داد.
شبهای روشن تنها نشینیم
در پهلوی هم در نور مهتاب
تا باد خیزد نالنده از کوه
تا نور افتد لرزنده بر آب..
(نوی شعرونه، ۱۳۴۱، ص۵۵)
این چهارپاره «سرود شب» نام دارد. نمونهیی از نخستین چهارپاره سراییهای استاد خلیلی. شعر آغاز خیالانگیزی دارد که با زبان و تصویرهای عاطفه برانگیز زیبایی طبیعت و اجزای آن را در یک شب مهتابی در دامنۀ کوهستانی ارائه میکند، آن هم در پیوند به عشق و انسان. ذهن و عواطف خواننده با نخستین بند شعر به سوی چنان کوهستان، و طبیعت شبانه و خلوت دیدار با معشوق پرتاب میشود. خواننده خود را با معشوق خود در دامنۀ چنان کوهستانی احساس میکند. شعر ذهن و تخیل او را به جغرافیای دیگری که همه اجزای آن خیال انگیز و زیباست پرواز میدهد. با این حال در بندهای پایانی شعر یک حس و اندوه غلیظ رمانتیک و سیاه چنان سایه میاندازد که گویی همه چیز را به گورستانی بدل میکند. دیگر نه عشق است، نه جلوهماه، نه زمزمۀ شبانۀ باد، نه معشوق؛ بلکه مرگ است، گور است و تاریکی است. سخن از عشق و زیبایی و زندهگی نیست. گویی معشوق در نیمۀ شعر از کنار شاعر گریخته و شاعر مانده و ناامیدیهای سیاه و رمانتیک او.
بخش قابل توجه شاعری استاد خلیلی را از همان سپیدهدم شاعری چهارپاره سراییهای او میسازد. چهار پاره نیر شکل نوی شعر است که پس از نیما گسترش بیشتری پیدا کرد. حتا شماری از کلاسک سراییان نیز به آن علاقه گرفتند. پژوهشگرانی هم به تعبیری آن را پلی میدانند در میان شعر کلاسیک و شعر نیمایی. ظاهراً استاد خلیلی این پل را تا آخر آمد و میخواست با سرایش سرودکهساز از آن بگذرد و در ساحل شعر نیمایی خیمه افرازد؛ اما به دلایلی که هنوز برای ما روشن نیست دوباره به میانۀ پل برگشت و حتا در سالیان پایانی زندهگی از میانۀ پل نیز به عقب به ساحل شعر کلاسیک برگشت.
گذشته از این که خلیلی در شعر کلاسیک نه تنها در افغانستان؛ بلکه در همه حوزۀ پارسی دری جایگاه بلند و استادانه دارد، او در چهارپاره سرایی خود نیز از نظر زبان، ساختا و تصویر پردازی از شمار آن شاعرانی است که چهارپاره سرایی در افغانستان را به کمال و پختهگی رسانده است و در کل شاعری است تاثیرگذار بر نسلهای بعدی.
این که استاد خلیلی با جدیت و تعهد بیشتر با آن تخیل بلند، آگاهی و گشادهزبانی یا زبان آوری که داشت به شعر نیمایی نپرداخت دریغ بزرگی است برای شعر معاصر افغانستان. بدون تردید استاد خلیلی با آن ظرفیت و آگاهی ادبی که داشت میتوانست شعر آزاد عروضی یا نیمایی در افغانستان را به پله های بسیار بلندی برساند که چنین نشد.