ستمگری، قدیمیترین نظام سیاسی در یونان و شرق است. ظاهراً دیده میشود که، آرخیلوخوس (Archilochus) [۱]، شاعر یونانی، نخستین کسی است که واژهٔ ستمگر (Tyrannos) را بهکار برده است. وی این واژه را برای ژیگِس (Gyges)، پادشاه لیدیه که شاه قبلی را سرنگون کرد و خود بر کرسی پادشاهی تکیه زد، استفاده نموده است. روشن نیست که بهگونهٔ مشخص منظور شاعر از این سخن چه بوده است:«من به سرمایه ژیگِس Gyges توجهی ندارم و نه به او حسادت میکنم. همچنان از کار خدایان هم غیرتی نمیشوم و علاقه ندارم ستمگر باشم».[۲] آیا منظور وی در اینجا از لقب ستمگر، غاصب بوده است؛ به این دلیل که ژیگس تخت لیدیه را غصب نموده است؟ پاسخ قاطعی در این مورد وجود ندارد. به هر صورت، برخی مورخین باور دارند که، امکان دارد این واژهٔ جدید را که این شاعر در توصیف شاه به کار برده، واژهٔ لیدی باشد.[۳] برخی دیگر باور دارند که، امکان دارد واژهٔ انگلیسی (Tyrant) که معنای ستمگر را میدهد از نام یک شهر لیدی بهنام ترها (Tyrha) اشتقاق یافته باشد. معنای این واژه، قلعه است.[۴]
اما در این مورد، نظر دیگری نیز وجود دارد که این واژه را به قبایل ترکی قدیم ساکن در آسیای میانه و ترکستان فعلی نسبت میدهد:«فارسها، این سرزمین را توران مینامیدهاند. ترک یا تورانی نام قبایل وحشی بوده است. یونانیها، توران را تیران تلفظ میکردهاند. معنای این کلمه، ستمگر است. واژهٔ ترک در نزد عثمانیها مرادف واژه وحشی است».[۵]
همچنان بستانی در ذیل واژهٔ ستمگر مینویسد:«میگویند: طغی فلان، یعنی فلانی در گناه و ستم زیادهروی کرد. الطاغیه به معنای ظالم ، احمق، متکبر و صاعقه است. منظور از الطاغیه در اینجا کسیست که زمام امور را به دست گرفته و ستم نموده و بیداد کرده و از مرز عدالت و استقامت پافراتر نهادهاست، او تمام این کارها را به منظور برآورده ساختن خواستههای خود در حق هر کسی که زیر سلطهٔ وی قرار داشته، نموده است…».[۶]
وی همچنان مینویسد:«در کتابهای زبان آمده که طاغیه لقب پادشاه روم است. در تاریخ عرب نیز به همین معنا نقل شده است. شاید منظور آنها، معنای واژهٔ یونانی تیرانوس بوده است. معنای اصلی تیرانوس در نزد یونانیها، پادشاه و امیر است، این واژه با این معنا در برخی کتابهای یونانیها و رومیها آمده است».[۷]
واقعیت این است با وصفی که بستانی میفهمد که این دو واژه باهم تفاوت دارند، اما در اینجا میان کلمه «طاغیه» (ستمگر) و «مستبد» خلط میکند. ناگفته نماند که شاهان بیزانس، واژهٔ مستبد را به فرزندان خود به کار بردهاند. اندکی بعد در این مورد حرف خواهیم زد. وی مینویسد: «شاید برخیها میان واژهٔ طاغیه و مستبد خلط نمایند. فرق میان این دو بسیار است. مستبد کسیست که تنها نظر خود را میپذیرد. گاهی چنین شخص، مصلحی است که خیر میخواهد و کار خیر انجام میدهد. اما ستمگر کسی است که بالطبع استبداد میکند و درگناه و ستم زیادهروی مینماید. وی گاهی قوانین را پوشش خود میسازد و درلای آن خود را پنهان میکند و زمینهٔ انجام ستم، و بزن و بکوب ملت را فراهم میسازد و حقوق آنها را میبلعد. گاهی هم جنایات خود را در قالب عدالت میریزد و به بدترین ستمگر مبدل میگردد و در حق رعیت جفا روا میدارد. ملتها و کتابها لقب ستمگر را ویژهٔ پادشاهان دانسته و این واژه را برای مردم عادی به کار نبردهاند».[۸]
در اینجا بستانی اشاره میکند که، لقب ستمگر یک اصطلاح سیاسی است و بر پادشاه خودسر استفاده میشود. در کنار این، گاهی این واژه از لحاظ لغوی بر افراد عادی نیز اطلاق میگردد. خواهیم دید که پسانها افلاطون معنای این واژه را توسعه داد تا همزمان بر پادشاه و افراد عادی اطلاق گردد. بستانی شکایت میکند که، مردم امکان دارد ستمگری را بدون شکایت و تأسف بپذیرند. ارسطو این صفت را به شرقیها میچسپاند و باور داشت که شرقیها بردهخو هستند؛ از همینرو، آنها از حکومت ستمگر احساس خشم و تأسف نمیکنند. بستانی مینویسد: «بهگواهی تاریخ، رعیت، گاهی لال میشود و یا زمانیکه ستمگری زمام حکومت را به دست بگیرد، زیاد گله و شکوه نمیکند. گویا بزدلی به اوج خود میرسد و همهٔ جان را فرا میگیرد. در نتیجهٔ این، نفسهای استبدادستیزی خاموش میگردد و ذلیلانه به استبداد تن میدهد. گویا میخواهد از شر مجازات سخت، خود را نگه دارد».[۹] «برعکس زمانیکه حکومت مسیر عدالت را در پیش گیرد، رعیت خواستههای خود را فریاد میزند و استبداد ستمگر مانع مطالبه حقوق نمیگردد».[۱۰]
بستانی سخن خود دربارهٔ ستمگر را با این پرسش که در تاریخ ستمگران بسیار مطرح گردیده، به پایان میرساند. منظورم این پرسش است: «آیا قتل ستمگر رواست؟ در برهههای از تاریخ، برخی دانشمندان باور داشتهاند که، ملتها میتوانند با امکانات دستداشتهٔ خود، خود را از چنگال ستمگران خلاص نمایند. این دانشمندان، از میان برداشتن ستمگران را روا دانسته و اجازهٔ قتل آنها را دادهاند و قاتل ستمگر را مجرم ندانستهاند، بلکه، برخی قوانین برای قاتلان ستمگر، پاداش تعیین نموده است. سیسرون دربارهٔ قوانین یونان میگوید که به اساس این قوانین برای قاتل ستمگر، جایزهٔ اولمپیاد داده میشود. وی حق دارد هرچه را میخواهد از قاضی درخواست نماید و قاضی باید به درخواست وی پاسخ مثبت بدهد. این قانون، قتل ستمگر را مشروع میداند. برخی دیگر، باور به نپذیرفتن این قانون دارند؛ چون ستمگری موضوعیست که حل آن با شمشیر ناپسند است».[۱۱] بعداً در این مورد حرف خواهیم زد. اکنون لازم است، تا تاریخ این اصطلاح را تکمیل نماییم.
واقعیت این است که، واژهٔ ستمگر (Tyrant) در آغاز استفادهٔ آن، ضرورتاً به معنای زمامدار شرور نبوده است. در یونان باستان، بهویژه در قرنهای هفتم و ششم پیش از میلاد، این واژه در برخی موارد به معنای پادشاه یا زمامدار بهکار میرفت. گاهی نیز در مقام ستایش یا مجامله، شاه را «ستمگر» میخواندند. اما بعدها، از زمان ستمگران یونان به بعد، این واژه معنای نکوهیده یافت و همان معنا تا امروز نیز بهکار میرود. در عصر قدیم،[۱۲] انبوهی از نفرت در برابر کسانی که از آنها بوی استبداد به مشام میرسید، به وجود آمد.[۱۳] با وصف این، آیسخولوس و سوفوکل در قرن پنجم، واژهٔ ستمگر(Tyrannos) را به عنوان مرادف واژهٔ شاه به کار بردهاند.[۱۴]
اما فلاسفهٔ قرن چهارم پیش از میلاد و بهویژه افلاطون و ارسطو – چنانچه بعداً خواهیم دید- به وضوح میان این دو واژه تفاوت قایل شدهاند. واژهٔ پادشاه در حق زمامدار خوب و نیکوکار استفاده میگردد، در حالیکه واژهٔ ستمگر در حق زمامدار فاسد و شرور بهکار میرود.[۱۵]
زمانیکه سولون، سیاست را ترک گفت و راه شعر را برگزید، درمییابیم که وی اشاره میکند که او چندینبار از اینکه ستمگر باشد، اجتناب نموده است. با این سخن، میتوانیم بفهمیم در آنزمان ستمگری در آتن چه مفهوم داشته است. منظور سولون این است که، وی با اعیان و اشرافزادگان مملکت از راه تساهل پیش رفته و از مصادرهٔ املاک و زمینهای آنها و توزیع دوبارهٔ آن – چنانچه طبق معمول، زمانیکه ستمگران به قدرت میرسند، میکنند- خودداری کرده است. این کار را، سیپسلوس، حاکم مستبد کورنیت در سال ۶۵۰ قبل از میلاد انجام داده است. مورخان، دورهٔ حکومت او را آغازِ عصر مستبدان در تاریخ یونان میدانند.[۱۶] وی در سال ۶۲۵ قبل از میلاد فرزند خویش، پریاندر را جانشین خود ساخت. بسیاری از ادبیات قدیم به تاریخ مستبدان توجه داشته و به فرصتهای غیر عادی که فرا راه آنها برای لذتجویی وجود داشته است، توجه خاص نمودهاند. آنها به لذتهای حسی متنوع علاقه داشتهاند؛ از همینرو، افلاطون، هنگامیکه هدف اینگونه نظام را ارضای شهوتِ حیوانِ بزرگ دانسته است، در توصیف مستبدان، چیرهدستیِ شایانی نشان میدهد. دربارهٔ این موضوع، بعداً سخن خواهیم گفت.[۱۷] زمانیکه سولون برای دوستان خود علت خودداری خود از قبول وظیفهٔ ستمگر را بیان نموده، تمام سخنان وی پیرامون زرق و برق مادیِ که ستمگرانْ نگران از دستدادن آن میباشند، میچرخد.
[۱] – ارخیلوس مشهورترین شاعر هجوسرای یونان بوده است. او در نیمهٔ قرن هفدهم قبل از میلاد میزیسته است.
[۲] – The Greek Tyrants. A. Andrewes, p 26.
[۳] – نگاه کنید: قصة الحضارة، ویل دورانت، ترجمه: محمد بدران، ج ششم، ص ۲۲۵، حاشیهٔ یک.
[۴] – نگاه کنید: همان. شاید همینطور باشد؛ زیرا مشهورترین مستبدان در تاریخ قدیم، مستبدان یونان بوده است. به عنوان نمونه، سیپسلوسCypselus حاکم مستبد کورینت، و پسرش پریاندر Periander، چهل سال در کورینت حکومت کرده است. ارتاغورت، حاکم مستبد سیسیون Siconn و تراسیبولوس حاکم مستبد ملطیه از جمله این حاکمان بوده است.
[۵] – نگاه کنید: دائرة المعارف الإسلامی، ج ششم، بیروت: دارالمعرفة، ص ۹۳.
[۶] – نگاه کنید: همان، ج یازدهم، ص ۱۶۵.
[۷] – نگاه کنید: همان.
[۸] – نگاه کنید: همان.
[۹] – وقتی در یک شهر مردم به قورباغههایی کور بدل شوند، دیگر گلایه نمیکنند، دیگر آواز نمیخوانند، دیگر گریه سر نمیدهند، دیگر زندگی نمیکنند و دیگر نمیمیرند. جنگلها، کودکان، گلها و میوهها میسوزد. خلیفه موفق شده است. آری خلیفه موفق شده است مردم خود را به سوسکی ناچیز بدل کند. نگاه کنید: نزار قبانی، الأعمال الساسیة، ص ۷ «قصیده الممثلون»، بیروت، سال ۱۹۷۴ م. ترجمه بخشی از این ابیات را از مقالهی زیر عنوان «وقتی سرزمینی باد آسیاب میکند» نقل نمودهام. (مترجم)
[۱۰] – نگاه کنید: همان. ص ۱۶۵.
[۱۱]– نگاه کنید: همان. ص ۱۶۶.
[۱۲]– در مورد این عصر رجوع شود به: «أفلاطون… والمرأة ». د.امام عبدالفتاح امام، ص ۲۴ و صفحات بعدی.
[۱۳]– نگاه کنید: Ibid, A. Andrewes, P 20.
[۱۴]– نگاه کنید: Ibid.
[۱۵] – نگاه کنید: Ibid. P 21.
[۱۶] – طبق معمول عصر مستبدان یونان از زمان به قدرت رسیدن سیپلوس در کورنیت در سال ۶۵۰ ق. م. آغاز و با طرد پسران حاکم مستبد بیزستراتوس Pesistratus از آتن در سال ۵۱۰ ق. م. به پایان میرسد. یعنی نزدیک به یک و نیم قرن دولت شهرهای یونان به دلایل مختلفی زیر تصرف مشتی مستبدان قرار داشته است. در میان این دولتشهرها مشابهتهای وجود داشته و همه از ستم و فشار در داخل و عدم احساس امنیت از حملات خارجی دست و پنجه نرم میکردهاند. مستبدان یونان نقطه تحول در تحولات سیاسی یونان به شمار میرود. در این دوره، نظام قدیمی (اشرافیت) از بین میرود و نظام جدید هم ریشه نمیگیرد. به احتمال زیاد تمرکز ثروت در دست شماری از افراد پیامدهای ناگواری داشته و زمینه پیدایش جباریت را فراهم کرده است. در این مورد به کتاب ذیل – به ویژه فصل اول- مراجعه شود: طغاة الإغریق Tht Greek Thrants همچنان مراجعه شود: « تاریخ الیونان»، دکتر محمد کامل عیاد، ج ۱، ص ۳۳۷ و صفحات بعدی، طبع: دار الفکر دمشق، چاپ سوم: سال: ۱۹۸۵ م. همچنان مراجعه شود: ویل دورانت، «قصة الحضارة» ، ج ۶ ص ۲۲۵ همچنان مراجعه شود: التاریخ الیونانی، دکتر عبدالطیف احمد علی، ج ۱ ص ۱۶۲ طبع: دار النهضة العربیة – بیروت سال: ۱۹۷۶ م.
[۱۷] – نگاه کنید: «الجمهوریة». افلاطون، ص ۵۷۱. به تعبیر افلاطون حیوان بزرگ، مستبد جاهلی است که خواستههای خود را اشباع میکند و به سخن عقل گوش نمیدهد. پس مستبد «کسی است که بر او مقدر گردیده تا فرزندان خود را بخورد».
نویسنده: امام عبدالفتاح امام
ترجمه: حسیبالله ولیزاده