امروز در ایران روز بزرگداشت شیخالرئیس ابوعلی سینا است؛ فیلسوف، پزشک و دانشمند بزرگ جهان اسلام که در قرن چهارم و پنجم هجری میزیست.
او در خانوادهای ایرانیتبار (تاجیکتبار) در بخارا زاده شد و از همان نوجوانی نبوغ خارقالعادهی خود را آشکار ساخت. ابنسینا در جوانی به دربار نوح سامانی راه یافت و بهعنوان طبیب مخصوص و دانشمند برجسته شناخته شد. حاصل عمر پربار او نگارش نزدیک به ۴۵۰ اثر در حوزههای گوناگون علوم، از فلسفه و پزشکی گرفته تا منطق، ریاضیات و موسیقی است. از میان این آثار، سه کتاب بیش از همه شهرت یافتهاند: «الشفا» (دانشنامهای فلسفی و علمی)، «دانشنامه علایی» (به فارسی) و «القانون فی الطب» (دایرةالمعارف پزشکی که تا قرنها در دانشگاههای اروپا تدریس میشد).
جایگاه ابنسینا در تاریخ اندیشه
ابنسینا نهتنها در جهان اسلام، بلکه در تاریخ علم و فلسفهی بشری جایگاهی بیبدیل دارد. جرج سارتن، مورخ بزرگ علم، در کتاب «تاریخ علم» او را یکی از بزرگترین اندیشمندان تمام دورانها، فارغ از زمان و مکان و نژاد، میداند. پرسشی که همیشه در ذهن بسیاری شکل میگیرد این است: چگونه ابوعلی سینا ابوعلی سینا شد؟ و چرا امروز در جوامع فارسیزبان دانشمندی در آن حد ظهور نمیکند؟
اسطورهسازی از ابنسینا
در پاسخ به این پرسش، برخی کوشیدهاند با ترسیم چهرهای فراانسانی و اسطورهای از ابنسینا، نبوغ او را توضیح دهند. داستانهای فراوانی دربارهی قدرت شنوایی، بینایی یا نبوغ خارقالعادهی او نقل شده است.
برای نمونه گفتهاند که ابنسینا در اصفهان، از صدای چکش مسگران کاشان در چهارمنزل دور شکایت کرد و پس از آزمایش پادشاه، صحت سخنش آشکار شد. یا داستان دیگری که میگوید او بدون دوربین، سواری را در چهار فرسخی دید و حتی دریافت که وی شیرینی میخورد، زیرا مگسها بر دهانش جمع بودند.
این قبیل روایتها ـ که دربارهی دیگر بزرگان چون غزالی یا مولانا نیز نقل شده ـ بیش از آنکه واقعیت تاریخی داشته باشند، کارکرد فرهنگی و اجتماعی دارند. هدف این اسطورهسازیها این بوده است که چهرههایی چون ابنسینا استثنایی و غیرقابل تکرار جلوه داده شوند. در حالی که نابغهبودن او حقیقت دارد، اما باید توجه داشت که بستر اجتماعی و فرهنگی نیز در پرورش چنین اندیشمندانی نقشی حیاتی ایفا کرده است.
دانشپروری سامانیان؛ بستر شکوفایی
برای درک بهتر این موضوع باید به عصر سامانیان بازگردیم؛ دورانی که ابنسینا در آن بالید. سامانیان (۸۱۹–۹۹۹ میلادی) یکی از نخستین خاندانهای ایرانیتبار پس از اسلام بودند که در بخارا حکومت کردند. آنان بیش از آنکه به کشورگشایی بیندیشند، به علمدوستی، فرهنگپروری و ترویج زبان فارسی شهرت داشتند.
در دربار سامانیان، دانشمندان، شاعران و فیلسوفان جایگاه والایی داشتند. بخارا و مرو به مراکز بزرگ علمی و ادبی بدل شده بودند. کتابخانههای عظیمی که سامانیان بنیان نهادند، گنجینههایی از دانش به زبانهای گوناگون بودند. ابنسینا خود در آثارش از یکی از این کتابخانهها یاد میکند و یاقوت حموی نیز از کتابخانهی سامانی در مرو سخن گفته است.
دوران سامانیان را بهحق میتوان رنسانس فرهنگی ایران دانست؛ زیرا در این دوره زبان فارسی بهعنوان زبان علم و ادب باززنده شد و پایههای فرهنگ ایرانی دوباره استوار گردید.
راز «بوعلی سینا شدن» ابنسینا
ابنسینا نابغهای بود که در چنین فضایی پرورش یافت. نبوغ فردی او بدون شک سهم بزرگی در عظمتش داشت، اما اگر در محیطی دیگر و زیر سلطهی حکومتی غیرعلمدوست رشد میکرد، شاید هرگز به آن قلهی بلند نمیرسید. حمایت مادی و معنوی سامانیان از دانش و آزاداندیشی بود که بستری مناسب برای شکوفایی چنین چهرههایی فراهم آورد.
پس از فروپاشی سامانیان و روی کار آمدن سلسلههای ترکتبار، کمکم روحیهی تعصب مذهبی و جزماندیشی جایگزین آن فضای باز و عقلگرایانه شد. نتیجه آن بود که اندیشهی آزاد و علمپروری مجال کمتری یافت و دیگر شاهد تکرار چهرههایی در حد ابنسینا نبودیم.
سخن پایانی
ابنسینا محصول نبوغ فردی و محیط اجتماعی خود بود. اگر امروز جوامع فارسیزبان در پی پرورش «ابنسیناهای تازه» هستند، باید از تجربهی سامانیان بیاموزند: آزادی اندیشه، حمایت از علم، و پاسداشت زبان و فرهنگ. تنها در چنین بستری است که استعدادهای درخشان میتوانند شکوفا شوند و بار دیگر نامهایی همسنگ با ابنسینا در تاریخ ثبت گردد.