بهمناسبت بیستوشسمین سالگرد درگذشت سلطان شعر سپید
دوم اسد/ مرداد ماه ۱۴۰۴، بیستوششمین سالگرد درگذشت احمد شاملو است؛ شاعری که با زبان تازه و نگاه متفاوت، تاثیر بزرگی بر شعر فارسی گذاشت. به این مناسبت، در این نوشته کوتاه نگاهی میکنیم به نقش و تصویر زن در شعرهای او و اینکه شاملو، زن را چگونه میدید و به تصویر میکشید.
در شعرهای شاملو، زن گاهی فرشتهی نجات است، گاهی انسانی رنجکشیده، و گاهی موجودی رازآمیز و الهامبخش. اما این پرسش پیش میآید: آیا این تصویرهای زیبا و شاعرانه، زن را آنطور که هست نشان میدهند یا زن در شعر او، بیشتر یک تصویر آرمانی و خیالانگیز است تا یک شخصیت واقعی با صدای مستقل.
شاملو در بسیاری از شعرهای خود، زن را نوری میداند که تاریکیها را کنار میزند. مثلن در شعری میگوید:
با چشمهایت
با چشمهایت ای خروشِ نجیب!
ای شکفتنِ شکیبا!
ای نگاهِ نابجا به مرگ!
با چشمهایت ای حجمِ شیرینِ اندوه!
با چشمهایت ای ابرازِ بیگزافِ وفاداری!
من با تو
از وحشتِ هر چه شبست
رها میشوم.
این تصویر زن را به عنوان منبع امید و زندگی نشان میدهد. اما این سوال مطرح است که آیا زن فقط چراغ زندگی دیگران است یا صدای خودش هم شنیده میشود؟ در برخی شعرهای شاملو، زن مثل یک موجود کامل و فراتر از واقعیت تصویر میشود. مثلن:
تو آن نهای
که بخواهی و بگذری
یا بشوی
و بشکنی!
تو آنی
که اگر فرصتی برای دوستداشتنات پیش آید
باید آنچنان دوستت داشت
که انگار هرگز نبودهای
و نخواهی بود.
در اینجا زن تبدیل به یک اسطوره یا ایدهی زیبا میشود و کمتر جایگاه یک شخصیت مستقل و واقعی را دارد.
شاملو گاهی زن را مکمل مرد معرفی میکند، کسی که مرد بدون او ناتمام است:
زن!
ای تمام ناتمام من!
ای حضور تو
چونان گسترهی مهر،
فراختر از حقیقت و رؤیا!
با تو
من تمام میشوم
و بی تو
تنها نیمی از خودم را دارم.
این تصویر، زن را بیشتر به عنوان ابزاری برای کامل شدن مرد نشان میدهد، نه یک فرد مستقل با آرزوها و خواستههای خودش.
شاملو زن را در نقش الهامبخش میبیند، مانند این شعر:
من بهتو اندیشیدهام
ای مهربانیِ بیانگشت!
ای عشقِ بینام!
بهتو اندیشیدهام
ای با شکوهِ سادگی!
من
به بهانهات
هزار گل سرخ کاشتهام
و هزار قناری را آواز دادهام.
احمد شاملو نگاه بسیار عاشقانه و صمیمانهای به همسرخودش، آیدا داشت. او آیدا را فراتر از یک همراه زندگی میدید؛ نمادی از عشق و پیوندی روحانی که در شعرهای او به زیبایی و سادگی به تصویر کشیده است. در مجموعه شعر «آیدا در آینه» این احساس عمیق و مشترک را میتوان دید
مثلاً شاملو میگوید:
«من و تو دو پارهی یک واقعیتیم،
که از هم جدا نیستیم هیچگاه.»
و در شعر دیگری:
«تو به من میآموزی که چگونه باید دوست داشت،
و من به تو، که چگونه باید بود.»
یا در جایی دیگر:
«آیدا! تویی که خورشید را در چشمهایت داری،
و باران را در سکوتِ نگاهت.»
این بیتها نشان میدهند که شاملو آیدا را تنها همسر نه بلکه منبع الهام، دوست و نیمهی گمشدهی خود میدانست.
به هر حال؛ شعرهای احمد شاملو پر از تصویرهای زیبا و عمیق زنانه است، اما بیشتر زن به شکل اسطورهای یا مکمل مرد دیده میشود و صدای مستقل و واقعی زن کمتر شنیده میشود. با این حال شاملو برای زمان خود پیشرو بود و تلاش کرد به زن جایگاه ویژهای در شعرهایش بدهد.