آنچه به یاد داریم، طی دهههای گذشته و بویژه دو دهه اخیر، روز سوم جوزا به عنوان روز معلم در تقویم کشور نامگذاری شده بود؛ اما در سالهای اخیر روز سیزدهم میزان که مصادف با پنجم اکتبر میباشد؛ به عنوان روز معلم نامگذاری شده است. البته این تغییر براساس همراهی و تجلیل از روز جهانی معلم است که از سوی سازمان جهانی یونسکو در سال ۱۹۹۴ اعلام شد که در آن پنجم اکتبر را روز جهانی گرامیداشت از معلم نامگذاری کرد.
از روز معلم، قبل از روی کار آمدن طالبان هرسال در سراسر کشور تجلیل میشد. زیرا این روز، يادآور تلاش انسانهای دردمند وآگاهی است که بااراده قوی ونیت پاک، انگیزه آموختن را در ذهن دانش آموزان زنده کرده و چراغ عشق به زندگی را در وجود آنان روشن میدارند.
متاسفانه در سال جاری و فرمانی که در چند روز اخیر صادر شده، تجلیل از روز معلم را ممنوع و حرام اعلام کرده است. بر اساس مکتوب که از سوی وزارت امر به معروف طالبان صادر شده، در آن گفته شده که “تجلیل از روزهاییکه در دین اسلام ثابت نشده و یا ایجاد غیر مسلمانهاست، از سوی این وزارت ممنوع است.”
با این حال، معلمان افغانستان یکی از اقشار فراموش شدهای است که با کمترین امکانات در خدمت فرزندان جامعه قرار دارد. اگر بخواهیم به چند مورد از مهمترین مشکلات معلمان و ساختار آموزشی کشور، بویژه اساتید مکتب اشاره کنیم، می توان نکات ذیل را یادآور شد:
اول: افغانستان در زمره کشورهایی است که به طور عمده در اثر بحرانها و تداوم جنگ وناامنی، همانگونه که از بسیاری مواهب و پیشرفتهای زندگی و تسهیلات محروم گشته است؛ از نعمت داشتن نظام آموزشی سالم و با کیفیت نیز محروم بوده است. با اینکه طی دو دهه گذشته در زمینههای مختلف از جمله کمیت آموزش فرزندان جامعه پیشرفتهای چشمگیری حاصل شد، ولی به دلیل کیفیت پایین نظام آموزشی و عدم توجه به نیازهای معلمان و دست اندرکاران معارف و آموزش در کشور، خلا و مشکل اصلی که کیفیت پایین نظام آموزشی به صورت جمعی آن می باشد، همچنان باقی ماند.
اگر بخواهیم نظام آموزشی کشور را با درنظرداشت ضرورت های جامعه با کشور های دیگر مقایسه کنیم، می بینیم نظام ما بسیار عقب مانده است. خوب بخش اساسی از این مشکل بر میگردد به نظامفرسوده آموزشی که یک از این ضعفها استخدام بی رویه و بر اساس زد وبند های افراد به عنوان معلم است. همچنین ساز و کار مشخصی برای استخدام و جابجایی معلمان در مقاطع و پایههای آموزشی وجود ندارد. مثلا یک کسیکه با روحیات کودکان و نو آموزان آشنا نیست و رشته تحصیلی اش ادبیات و روان شناسی و حتی علوم انسانی نیست، می شود معلم کلاس اول و دوم و… که این مسئله به عنوان نمونه به جای پیشرفت، ضربه می زند.
دوم: مسئله معيشت معلم؛ محسوسترين و ملموسترين بعد حرفه معلمي و بخش آشكار مشكلات مربوط به بعد اقتصادي حرفه معلمي و وضعيت حقوقي و رفاهي معلمان است كه در اعداد و ارقام و گزارشها وجود دارد. در افغانستان به نظر کمترین حقوق را در میان کارمندان دولتی، معلمان میگیرند. در جای خواندم که اکثریت معلمان افغانستان مانند اکثریت مطلق جامعه کشور زير خط فقر قرار دارند. ضعف معيشتي معلمان در متغيرهاي انگيزشي از نظر مديريت منابع انساني جزو متغيرهاي اساسی است به اين معنا كه تا مشكل معيشت معلم رفع نشود سخن گفتن از ارتقاي نقش و جايگاه معلم بيمورد است چون اين متغير اساسی در مجموعه متغيرهاي انگيزشي به اين معنا است كه با تامين آن تازه معلم به نقطه صفر انگيزشي ميرسد و بعد از آن ميشود در مورد ارتقاي كاركرد حرفه معلمي و ابعاد كيفيت بخشي به آن سخن گفت.
سوم: استخدام معلمان کم سواد و بیسواد؛ در حالیکه معلمي خود التزامهای دارد که باید برای گزینش برجسته باشد، اما در افغانستان این مسئله هرگز دیده نمی شود. در حالیکه در کشورهای دیگر شرط استخدام معلم يكي دانش و اطلاعات و ديگري مهارت معلمی می باشد، اما در افغانستان هنر بماند سرجایش که حتی دانش معلمی هم در اکثر مواقع در نظر گرفته نمی شود. البته این مسئله ناشی از فساد و سیستم نامطلوب آموزشی است.
بسیاری از ماها حتما از برخورد خشونت آمیز بعضی از معلمان گرفته تا مسئله بی توجهی و روز گذراندن و رفتارهای غیر حرفهای را از سوی معلمان در مکاتب بویژه مکاتب دولتی دیده ایم. به هر حال این یکی دیگر از مشکلات در زمینه معلمان و آموزش کشور است.
چهارم: جایگاه و منزلت معلم در جامعه؛ متاسفانه در افغانستان معلمی یک شغل بسیار کم اهمیت به نظر می رسد. احتمالا به بسیاری افراد سرخورده باشید که مثلا وقتی از دانشگاه فارغ می شوند و میخواهند دنبال کار و استخدام بروند، اکثرا نمی خواهند معلم شوند. من بسیاری ها را دیدم که این گونه گفته اند: اگر هیچ چیزی نشوم، حداقل یک معلم که می شوم.
یعنی نگرش و تلاش این است که در قدم نخست به جای جز معلمی وظیفه پیدا کنند، اگر جای دیگر پیدا نشد، بروند سمت معلمی.
با این حال در حالیکه به جهت ماهيت كار معلمي، ترديدي وجود ندارد و این كه معلم اگر خودش احساس منزلت نكند و براي حرفه معلمي ارزش و اعتبار ماهيتي و اجتماعي قايل نشود، نميتواند نقش تربيتي خود را به درستي ايفا كند. به عبارتي وقتي معلمي با احساس حقارت نه منزلت با دانشآموز مواجه ميشود ديگر تواني براي ايفاي نقش معلمي به معناي واقعي را نخواهد داشت و نه تنها معلم خود بايد اين احساس منزلت را داشته باشد بلكه دانشآموزان و والدين و ساير افراد جامعه نيز چنين منزلتي را براي او متصور و قايل شوند. اما متاسفانه به دلایل چون اقتصادي و معيشتي و دلايل گزينشي و تربيتي و اداري و ساختاري و جايگاه عنصر معلم در حال حاضر، از نظر منزلتي و حرفه معلمي بهشدت آسيب ديده است؛ تا جایگاه معلمی در نزد بعضی از افراد جامعه و همچنین عوام، بسیار کم اهمیت جلوه کند.
با اینوجود، به طور كلي در اين چند زمینه اساسی که ذکر شد اگر به معلم توجه نشود و معلم در شرايط مناسبي قرار نداشته باشد بايد گفت روزگار معلمی همچنان حالش خوب نيست و وقتي روزگار معلمي در كشوري حالش خوب نباشد بايد گفت اميدي به آينده نميتوان داشت چرا كه آينده را بايد در آيينه كودكان و نوجواناني ديد كه در مکاتب و در ارتباط با معلمان ذهن و روانشان شكل ميگيرد.
نکته اخیر اینکه همانگونه که براي ما گفته اند: “انسان دو نوع معلم دارد: آموزگار و روزگار! هرچه با شيريني از اولي نياموزي، دومي به تلخي به تو مي آموزد .اولي به قيمت جانش و دومي به قيمت جانت…”!
اگر بخواهیم روزگار مان به تلخی پیش نرود و باید به معلمان کشور توجه شود. البته در شرایط فعلی که دختران از آموزش محروم هستند و اصل توجه از مکتب و آموزشهای معیاری به سوی مدرسه و دالعلومهای دینی سوق داده شده، امیدی بر تغییر و تحول نیست.
با این وجود آموزگاران ما که امروز در واقع روز بزرگداشت از آنان می باشد، حقي فراتر از هركس ديگري بر ما دارند كه حيات معنوي ما و حتی مادی ما مرهون تلاش هاي آنان است چنانكه حيات جسماني ما مرهون والدين ماست. یدون شک هيچ یک از هداياي مادی ما پاسخگوي تقدير ما از اين آموزگاران نخواهد بود كه بهاي چيزي كه بي منت به ما داده اند از دانش و ادب و تربيت و اخلاق، آنقدر سترگ است كه چيزي با آن برابري نخواهد كرد البته اگر ارزش آن را بدانیم.
معلمان ما با تمام مشکلات و نابسامانیها با فروتنی به ما آموختند. آنان قابل تقدیر هستند چنانچه ايرج ميرزا در وصف معلم گفته است:
پس مرا منت از استاد بود
که به تعلیم من إستاد اُستاد
هر چه می دانست آموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد
گر بمردست روانش پر نور
ور بود زنده خدا یارش باد…
نویسنده: غلام رضا سادات