از وطنپرستی طالبی تا ناعادلانه بودن تحریمها؛ وقتی همدستان گواهی میدهند
شرل بنارد، پژوهشگر امریکایی و همسر زلمی خلیلزاد، اخیراً در اظهاراتی عجیب، عبدالغنی برادر را آنگونه که از شوهرش شنیده “وطنپرست” خوانده و از برنامههای او برای توسعه افغانستان سخن گفته است. او حتی تحریمهای جهانی علیه طالبان را “یکجانبه” و “ناعادلانه” توصیف کرده است.
تا اینجای کاراگرنمیدانستیم گوینده کیست؛ تصور بر این بود که یکی از سخنگویان رسمی امارت طالبان از دفتر ریاست الوزرا این گروه سخن میگوید.
اما همینکه فهمیدیم این سخنان از زبان همسر کسی بیرون آمده که طالبان را از دوحه تا کابل بر فرش قرمز همراهی کرد، تازه دانستیم چرا میگویند “شاهد روباه، دُماش است”
خلیلزاد از مهندسی بحران تا روایتسازی پس از تحویلدهی قدرت به طالبان
زلمی خلیلزاد را نباید صرفاً یک دیپلمات دانست؛ او معمار سیاسی بازگشت طالبان است.
در توافقنامهٔ دوحه، نقش کلیدی در حذف تدریجی جمهوریت، تضعیف نظام امنیتی، و مشروعیتبخشی به طالبان ایفا کرد.
اما پروژهٔ او تنها در میدان دیپلماسی پایان نیافت.
اکنون، همسرش در نقش یک «پژوهشگر» در پی چهرهسازی از درون طالبان برآمده است. این نه یک تصادف، بلکه ادامهٔ همان طرحیست که سالها پیش آغاز شده بود
طالبان را با تفنگ به قدرت رساندند، با هفتهای چهل میلیون دلار ادامه حیات دادند، و حالا با کلمات دنبال مشروعیتسازیاند.
طالب و وطنپرستی؟
اگر عبدالغنی برادر، معاون رئیس الوزرای طالبان، واقعاً “وطنپرست” است، باید پرسید: وطن از نگاه او چیست؟
آیا همان جایی است که دختران از تحصیل محروماند، روزنامهنگاران در زنداناند، و اقوام از حداقل حقوق انسانی و سیاسیشان رانده شدهاند؟
اگر :وطنپرستی” امروز به ابزاری برای سفید کردن چهرهٔ سرکوبگر و توجیه ظلم تبدیل شده است، پس باید پرسید: خائن و وطنفروش کیست که عبدالغنی برادر را “وطنپرست” مینامد؟
در چنین شرایطی، آیندهٔ واژهها تیرهتر از آیندهٔ وطن است.
تحریمها: بیانصافی یا تنها ابزار باقیمانده؟
خانم بنارد تحریمهای جهانی علیه طالبان را “ناعادلانه” میخواند؛ همان ادعایی که سالهاست توسط سخنگویان رسمی و غیررسمی طالبان تکرار میشود.
تحریمها قطعاً برای مردم افغانستان دردسرساز بودهاند، اما ناعادلانهتر از تحریمها، ساختاری است که مردم را به گروگان گرفته و در عین حال طلب تعامل جهانی میکند، بیآنکه حتی ذرهای تغییر یا اصلاح در عملکرد سرکوبگر خود بدهد.
تحریمها ممکن است کامل نباشند، اما فعلاً تنها ابزار فشار علیه گروهیاند که با “شریعت قبیلوی” خود، همه سازوکارهای انسانی و سیاسی را لگدمال کردهاند.
نتیجهگیری: حافظهٔ جمعی را قربانی نکنیم
اگر امروز روایتهای ناراست از زبان پژوهشگرانی منتشر شود که مستقیم یا غیرمستقیم در شکلگیری فاجعهٔ طالبان نقش داشتهاند، فردا تاریخ نیز با همین قلمهای آلوده نوشته خواهد شد.
جامعهٔ جهانی، بهویژه رسانهها و نخبگان، باید بپرسند از چی زمانی تا حالا گواهیِ همدست، سند بیگناهی شده است؟
روباه، حتی اگر هزار دُم برای گواهی داشته باشد، باز هم نمیتواند جنایتی را که در لانهٔ مردم مرتکب شده، پنهان کند.
مردم افغانستان، زلمی خلیلزاد و همسرش را کمتر از هیولایی بهنام هبیتالله در جنایت نمیشناسند؛
کسی که با زبان نرم روایت میسازد تا چهرهٔ شلاق را زیبا نشان دهد، شریک جرم است نه تحلیلگر بیطرف،جنایت فقط در میدان نیست؛ گاهی در اتاقهای اندیشه و پشت پردههای سیاست شکل میگیرد آنجا که جنایتکار را “وطنپرست” و تحریم را “بیانصافی” مینامند.
و اینجاست که باید گفت
شاهدِ روباه، دُماش شده نمیتواند؛ بلکه سندِ جرماش است.