روز اول عید فطر، سه فرزند و سه نوهی اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس، در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به اردوگاه الشاطئ، در غرب غزه به کشته شدند. بر اساس گزارش رسانهها، موتر حامل فرزندان هنیه درحالیکه کودکان آنان نیز همراهشان بودند، از سوی اسرائیل موردحمله قرارگرفته و همه افراد حاضر در آن جان باختند.
پسازاین واقعه، ویدیوها در رسانهها و شبکههای اجتماعی از واکنش اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس به شنیدن خبر کشته شدن سه پسر و سه نوهاش در غزه منتشر شد، نشان میدهد که با خون سردی میگوید «خدا بیامرزدشان». رهبر سیاسی حماس خبر کشته شدن فرزندان و نوههایش را در حالی شنید که مشغول بازدید از مجروحان فلسطینی بود که برای درمان به قطر اعزامشدهاند.
البته چندی قبل و در روزهای نخست جنگ اخیر غزه هم ۱۴ عضو خانواده اسماعیل هنیه در حملات هوایی رژیم اسرائیل جان باختند. یعنی تنها در عرض چند ماه حدود ۲۰ عضو خانواده رهبر ارشد حماس در نوار غزه جانباختهاند.
وقتی این حوادث را ما بهعنوان شهروندان یک کشوری که در آنهم جهاد و مقاومت اتفاق افتاده و هم رهبر و فرمانده سالاری حاکم بوده، میبینیم، این پرسش برای من مطرح میشود که چه تفاوتی میان رهبران ما و رهبران فلسطینی است و چرا سرنوشت رهبران ما منتهی به سقوط شد و سرنوشت جنبشهای مانند فلسطینی به مقاومت رسید؟
به نظر میرسد چند تفاوت عمده میان رهبران ما و رهبران جنبشهای فلسطینی وجود دارد که سبب تضعیف و فروپاشی ما از یکسو شده و باعث مقاومت و سربلندی فلسطین از سوی دیگر گردیده است.
تفاوت اول: رهبران ما با دیگر جنبشهای فلسطینی، دوری آقازادهها و رهبر زادگان ما از میدان جنگ و مقابله میباشد. اکثریت مطلق رهبران جهادی درحالیکه خود موقفهای بلند حکومتی را اشغال و به اقتدار فردی و خانوادگی و ثروتاندوزی در ۲۰ سال اخیر مصروف بودند، فرزندان آنان در مسکو، پاریس و لندن و واشنگتن مصروف خوشگذرانی بودند. تعداد کمی از رهبران جهادی موافق حضور فرزندانشان در میدان نبرد با طالبان بودند. حتی در ماههای اخیر منتهی به سقوط افغانستان که حضور نمادین فرزندان رهبران جهادی و غیر جهادی افغانستان نیز میتوانست نگرش منفی را که در اذهان افراد جامعه ایجادشده بود، برطرف کند؛ اما این اتفاق به شکل درست آن عملی نشد و اعتماد لازم شکل نگرفت. همینگونه در سوی دیگر قصه، کشته شدن فرزندان و نوههای هنیه در حالی اتفاق افتاد که آنان مانند فرزندان رهبران افغانستان درحالیکه میتوانستند در خارج از غزه در آرامش و امنیت باشند، اما در غزه ماندند و با اتهام عضویت در شاخه نظامی حماس مورد هدف قرار گرفتند و جان باختند. ازاینجهت اولین تفاوت رهبر و رهبر زادگان ما با آنان همین عدم حضور عملی درصحنه نبرد است.
تفاوت دوم: رهبران ما و اکثر کشورها و جنبشها، صعود بدون قاعده و قانون آقازادگان ما در ساختار قدرت بود و دوری رهبر زادگان جنبشهای در حال جنگ فلسطینی، از این رویکرد بوده است. وقتی ۶ فرزند و نوه اسماعیل جان باخت، او خطاب به دشمن اسراییلیاش گفت: دشمن صهیونیستی گمان میکند که باهدف قرار دادن فرزندان رهبران، عزم و اراده ملت ما را درهم میشکنند اما ما خطاب به اشغالگران میگوییم که این خونها، ما را در اصول و پایبندی به سرزمینمان ثابتقدمتر و استوارتر خواهد کرد. هنیه همچنین گفت که پسران او هیچگونه موقف نظامی و سیاسی نداشتند. این در حالی است که در افغانستانی که حداقل ۲۰ سال جنگ روایتها و آزادی و بردگی مطرح بود و است، رهبران بهجای دور نگهداشتن فرزندان از روند اتهامی، برعکس تمام تلاششان این بود که آقازادهها بهعنوان وکیل، وزیر، رئیس و معاون تعیین شوند؛ یعنی اولویتشان برخلاف هنیه که با دورنمایی واقعی ترسیم و مبارزه استوار بود/ است، رویکرد رهبران افغانستان فقط ایجاد جایگاه برای زندانشان بوده است.
تفاوت دیگر رهبران ما و جنبشهای آزادیخواه فلسطینی، دید بلند و وسیع رهبران جنبشها به موضوع آزادی و مبارزه از یکسو، اما امتیاز گیری رهبران ما از سوی دیگر بوده است. وقتی از هنیه راجع به اثرات کشته شدن فرزندانش در راستای مبارزه با اسرائیل پرسیدند، وی اظهار داشت: دشمن در این توهم به سر میبرد که با کشتن فرزندانم مواضع خود را تغییر خواهم داد. خون فرزندان من از خون شهدای ما در غزه باارزشتر نیست، زیرا آنها همه فرزندان من هستند. خون فرزندانم بهمثابه فداکاری درراه آزادی قدس و مسجدالاقصی است. ما لحظهای تردید و نیز عقبنشینی نخواهیم کرد و به مسیر خود برای آزادسازی شهر قدس و مسجدالاقصی ادامه خواهیم داد. اما برعکس این موضعگیری رهبران جنبشهای آزادیخواه؛ رهبران ما همواره دنبال امتیاز گیری بودند. مبارزه اکثریت رهبران ما و فرزندان آنان برای آزادی و مبارزه با ضد ارزشها نه که فقط برای امتیاز گیری بوده است که درنهایت هم منجر به فروپاشی نظام و کشور ما از یکسو و استواری جنبشهای مانند حماس از سوی دیگر شده است.
مورد مهم دیگر، تفاوت رهبران ما با جنبشهای فلسطینی، اعتقاد و حرکت ارزشی برای امر مهم آزادی است. وقتی چند هفته قبل ارتش اسرائیل با انتشار ویدئویی گفت که یحیی سنوار، رهبر حماس در غزه همراه با اعضای خانوادهاش در تونلی در نوار غزه مشاهده شده و به گفته ارتش این رژیم، ششنفری که پشت به دوربین در حال حرکت در تونل هستند، شامل یحیی سنوار و همچنین همسر، سه فرزند و برادر او میشوند. یعنی مهمترین فرد تحت تعقیب فلسطینی عملا در میدان مبارزه حضور دارد. اما رهبران ما اکثریت مطلق منتظر این هستند که معاملهای صورت بگیرد تا اوضاع به آنان تغییر کند.
وقتی مهمترین فرد تحت تعقیب جهان (یحیی سنوار) در جغرافیای غزه که ۳۶۰ کیلومترمربع مساحت دارد حضور دارد، انا رهبران ما با اینکه همه مدعی مبارزه هستند، اما نمیتوانند در جغرافیای به پهنای ۶۵۰ هزار کیلومترمربع برای مبارزه حضور پیدا کنند، خوب این مهمترین تفاوت دیگر رهبران ما با دیگران رهبران است.
نکته پایانی اینکه تاریخ ۷۵ سال اخیر فلسطین با مبارزه پیوند خورده درحالیکه از افغانستان با نام جهاد رقم خورده است. جهادی افغانستانی زمانی مخصوصا در مبارزه با شوروی سابق، با تمامی اماواگرهایش، یک الگوی جهانی مبارزاتی شده بود. اما رهبران دهههای پسین، این افتخار مبارزه را استحاله کردند. از یکسو با رهبر سازی فرزندانشان و تعیینات خانوادگی و خاندان سالاری، از سوی هم با راحتطلبی و امتیاز گیری که درنهایت به وضع امروز منتهی شده است.
رهبران ما باسیاستهای اشتباه در مقابل یک گروه که بهصورت چریکی و غیرمنظم جنگ میکردند، شکست خوردند، اما جنبشهای فلسطینی در مقابل یک ارتش منظم نیرومند که جنگ رودررو و چریکی را آموزشدیده سالها است مقابله و مبارزه میکنند.