من خراسان بزرگم که سه نیمم کردند
باد نوروز در آمیخت خراسان ها را
روح الامین امینی
در سالهای پسین، یکی از انتقادهای تند مردم علیه آنانی که داعیهی خراسانخواهی در سر داشتند، این بود که این کار به کجا خواهد انجامید؟ آیا اینهمه فقط در حد یک حرف باقیمانده/میماند؟ آیا خراسانخواهی فقط با چند نفر ممکن خواهد بود؟ آیا خراسانخواهی فقط با گفتار و آگاهیدهی دستیافتنی خواهد بود؟ و هزاران سوال دیگری که از بام تا شام یا به گونهی مستقیم یا کنایهآمیز نثار یک جمع کوچک (البته نسبت به جمعیت کشور) میگردید.
در بیست سال پسین، در کنار دیگر مردم افغانستان که تاریخ باشکوه خراسان را یاد و برای زنده نگهداشتن آن تقلا میکردند؛ جمعی از روشنفکران و داعیهداران خراسانخواهی به سرکردگی دکتر عبدالطیف پدرام رهبر حزب کنگره ملی و عضو پیشین مجلس نمایندگان افغانستان در این راه تلاشهای پیوسته و بیشماری را انجام دادهاند.
بازخوانی اندیشهی خراسانخواهی و ایجاد گفتمانهای کوچک و بزرگ، یادآوری این اسم در میزگردهای سیاسی و اجتماعی و همزمان تلاش برای دستیابی به این مهم، از فعالیتهای معنیدار و ارزشمند گروه فدرالیستها و خراسان خواهان حزب کنگره ملی بود. پدرام در این راه از دوران جوانی تا امروز، مایه گذاشت و هرگونه خطری را بر جان خرید.
مبارزه برای خراسان خواهی در افغانستان آنقدر سخت و طاقتفرسا است که شما در چند جبهه مجبور به مبارزه و ایستادگی هستید. جبههی پشتونیزم که خود را افغان و وارثان اصلی خاک میدانند، جبههی اسلامگرایان افراطی که فکر میکردند هرکسی روشنگری و آگاهی تاریخی_اجتماعی عرضه کرد؛ درواقع سد راه آنها میشود و گویا آنها از بازی کردن در میدان سیاستباز میمانند، جبههی دیگر هم تودههای زیر استعمار و استثمار ملیگرایان تاریکاندیش که هیچ تعریفی از ملت نداشتند، جبههی دیگر هم توده عظیمی از مردم بودند که اندیشههای جهادی، قومی و سلیقهایشان و همچنان بازماندنشان از تعلیم و تحصیل بنابر جنگ چند دهه در کشور، اجازه اندیشیدن در پیوند به خراسان خواهی را از آنها گرفته بود.
مورد مهم دیگر اینکه اکثریت افراد مشهور (البته از گروههای سنی پسا جهاد) در نخست، عضو و پرچمدار این حرکت بودند که بعدها به علتهای کاری و امنیتی خودشان را در کنار رهبران جمهوریت قلابی و دیگر گروههای سیاسی جا زدند. این افراد درواقع اصل محور خراسان خواهی را در اولین سالهای حاکمیت حامد کرزی رقم زدند و پسازآن، بنا بر نیازهای فردیشان به گروههای دیگر پیوستند.
بازآفرینی تاریخ و فرهنگ و رهایی از دروغی که سالهاست برخوردمان دادهاند، درنتیجه کار ارزشمند خراسان خواهان در شعر و ادبیات پسا طالبانی نیز، جا پیدا کرد. در نخستین جرقههای آن شاعران دههی هشتادی بر این مسأله پرداختند. یکی از کارهای ماندگاری که در این زمینه انجام شد، شعری از کاوه جبران «ای سرزمین هراسان من، ای باور سخت و آسان من، نام ترا کس به خاطر نداشت، یادت به خیر ای خراسان من» بود که توسط هنرمند جوان و بااستعداد، آقای خلیل یوسفی ساخته و به اجرا گذاشته شد. شاعران بیشماری در این زمینه نوشتند و خراسان خواهی بر تمامی بخشها جامعه چیره شد.
در این زمینه یادآور باید شوم که سالهای خیلی پیش، دو آهنگ خراسانی را آقای چاهآبی بود؛ یک آهنگ را با شعری از عبیدالله جبین که در آن روزگار معروف شد. هرچند یک باور نادرست ابتدا خلق شد که گویا شعر آن، از زندهیاد محمدطاهر بدخشی است که بعدها این خبر تکذیب شد. سال پیش یکی از کارهای ماندگار در این زمینه «سرود ملی خراسان» شعری از دکتر عبدالطیف پدرام بود که با هنرمندی شفق سیهپوش هنرمند و آزادیخواه کشور به ثبت و نشر رسید. این سروده درواقع بنمایه و چیستی خراسان را نشان میداد.
دیروز داشتم در فیسبوک ته و بالا میرفتم که با پستی از کلیمالله همسخن روبرو شدم. کلیمالله همسخن آهنگ تازه خواندهشدهی تاج محمد چاه آبی را منتشر کرده بود که در آن، این هنرمند محلی با تار دنبوره خود، «میهنم خراسانم» را اجرا میکرد. در میان دیدگاهها، به یکی از دیدگاههای دقیق، از شفق سیهپوش هنرمند معترض و خراسانخواه روبرو گردیدم. او از «رستاخیز خراسان خواهی» سخن گفتهبود.
اینکه بحث خراسان خواهی، امروز در موسیقی محلی آنچنان ریشه کرده است که هنرمند محلی ما به این امر توجه میفرماید، نشان از یک کار قدرتمند و ارزشمندی هست که در بیست سال جمهوریت، بارها و بارها از حنجرههای رسای آزادی و برابری و برگشتن به اصل خویشتن، فریاد شده است. این میتواند معنی واقعی کار خراسان خواهان در جامعه باشد که امروز این جریان در دل تودهها رخنه کرده و مردم به واقعیت عینی پی بردهاند.
اکنون مسوولیت دیگری که بر گردن نویسندگان، هنرمندان، شاعران و آزادیخواهان افتاده، این است که هرکدام بهنوبهی خود در این زمینه بنویسند، بخوانند و فریاد کنند. بیداری و روشنگری در این زمینه، میتواند سبب رهایی افغانستان از چنگال افراطیت و روایت ترور و توحش باشد. فرزندان نیک آزادی و آزادگی، با درک این مسأله باید به آن بپردازند و این جریان رستاخیز را تا آنجایی که میشود، برسانند.
اگر در نهادینهسازی اصل حاکمیت ملی، اقتدار تمامی گروههای قومی، مذهبی و سیاسی، سهم معنیدار زنان در قدرتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و پایهگذاری یک زندگی نوین در روزگار انسانهای افغانستانی هستید که نیاز دارند از دام افراطیت دور شوند، به نابرابری و هرچه ظلم و استبداد است باید نه بگویند و بیداری و آگاهی پرچمدار عزت و سربلندی سرزمین گردد؛ میبایست بر اصل خویش برگردید و در این زمینه، فقط این رستاخیز خراسان خواهی میتواند، اصلیترین راهکار نجاتبخش باشد.