در این روزها یکی از مباحث داغ در رسانهها و شبکههای اجتماعی در افغانستان، تقابل طالبان با گلبدین حکمتیار است.
این تقابل هنگامی اوج گرفت که طالبان، در هفته گذشته، دفتر حزب اسلامی را در کابل مصادره کرده و وی را به شکل اهانتآمیزی از آنجا اخراج کردند.
وقتی رژیم جمهوریت در ۱۵ اگوست سال ۲۰۲۱ فروپاشید و طالبان به قدرت بازگشتند، حکمتیار از این رویداد استقبال کرد.
استقبال حکمتیار از بازگشت طالبان ریشه در چند توهم داشت:
توهم اول، اینکه او تصور میکرد که طالبان یک ماشین کشتار قومی است که هدفش سرکوب اقوام و احزاب غیرپشتونی است و با جریانهای پشتونمحور وارد تقابل نمیشود.
متاسفانه این همان توهمی بود که در گذشته باعث به دامافتادن دکتر نجیبالله، آخرین رییس جمهور رژیم حزب دموکراتیک خلق، نیز گردیده بود.
آوردهاند که وقتی جنگجویان طالبان در سال ۱۹۹۶ وارد کابل میشدند، احمدشاه مسعود، وزیر دفاع حکومت استاد برهانالدین ربانی، به دکتر نجیبالله – که در دفتر نمایندگی سازمان ملل در کابل به عنوان پناهنده به سر میبرد- پیام میدهد که نیروهایش کابل را تخلیه میکنند و اگر خواسته باشد میتواند با آنها به پنجشیر برود. دکتر نجیبالله، که روی تعلقات تباری خود با طالبان حساب باز کرده بود، از رفتن به پنجشیر امتناع میورزد و در نخستین روز ورود طالبان به کابل، به صورت خیلی شنیع اعدام میشود.
افغانستان، متاسفانه کشوری است که شهروندانش هیچ گاهی از تاریخ درس عبرت نمیآموزند. اگر چنین نبود، حکمتیار هرگز روی تعلقات تباری خود با طالبان حساب باز نمیکرد.
توهم دوم، حکمتیار این بود که تصور میکرد که شاید طالبان به او اجازهی فعالیت سیاسی را بدهد. به همین دلیل، او در طول دو سال گذشته، هرازگاهی در دفتر حزب اسلامی در کابل حضور یافته و در خطبههای نماز جمعه برای هواداران خود سخنرانی میکرد.
اما این نیز توهمی بیش نبود؛ زیرا طالبان در نخستین روزهای اعلام کابینهی خود، ریاست ثبت و راجستر احزاب سیاسی را منحل کرده و جواز فعالیت احزاب را ملغا اعلام کرده بودند.
وقتی برای حکمتیار ثابت شد که این تصورش اشتباه است، رسالهای نوشت و در آن از مخالفت طالبان با تحزب انتقاد کرد.
حکمتیار تا هنوز کتابهای بسیاری نوشته است. گفته میشود تعداد آثار او به ۱۱۸ عنوان میرسد. اما در میان آنها، کتابی که به تازهگی زیر عنوان «جایگاه احزاب سیاسی در اسلام» نگاشته، خواندنی است. او در این کتاب به صراحت با بستن احزاب و انحلال آنها از سوی طالبان مخالفت کرده و مینویسد: « افراد صاحب رأى، دلسوز به ملت، متعهد به اسلام و خواهان نجات كشور از بحران؛ به قضيهی احزاب سياسى از زاويهاى ديگر مىنگرند، آن را مايهی استحكام وحدت ملى، مانع تجزيه ملت بر اقوام و قبایل، سبب جلوگيرى از استبداد، مطلق العنانى، انحصار قدرت در دست زورمندان و نظارت بر حكومت و محاسبه با حكام مىپندارند؛ معتقداند كه مهار اصحاب قدرت و جلوگيرى از تصرفات نامشروع و مغاير منافع ملى؛ از هيچ راهى ديگر؛جز حضور احزاب نيرومند و مؤثر؛ امكان پذير نيست…براى معضله انتقال قدرت از دستى به دستى ديگر؛ كه هم يك ضرورت است و هم پديده لابدى و طبيعى در جامعه؛ راه حل مناسب و قانونمند يافت.»
او خطاب به طالبان مینویسد: «کسى كه با تعدد مذاهب موافق است؛ براى مخالفت با وجود احزاب فكرى و سياسى هيچ دليل و منطق موجه ندارد، چون هر مذهب در واقع يك حزب است كه دارای مواضع خاص خود در رابطه به همه قضاياى زندگی و در همه عرصههاى سياست، اقتصاد، اجتماع، نظام، حلال و حرام است؛ برخی به دليل بدفهمی يا بنابر غرض و مرض؛ کار جائز را ناجائز میخوانند و ناجائز را جائز؛ و عده اى مصداق اين آيه قرآن اند که میفرمايد: (…يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا …) التوبة ۳۷؛ يعنی يك سال آن را حلال میشمارند و سالى ديگر تحريم میکنند؛ ديروز عضويت در يك و يا چندين حزب از نظر شان جائز بود؛ أما امروز همه گذشتهها را پشت پا مىزنند، فتوى تکفير حزب سازى و عضويت در آن را صادر میکنند!! تا ديروز با احزاب گوناگون تعهد داشتند و با أمراء متعدد بيعت کرده بودند، عضويت در حزب را به چهار مذهب جائز میشمردند؛ ولی امروز کار ديروزی شان را تحريم میکنند، به احزابيکه ديروز خودش، پدرش و برادرش عضو آنها بودند؛ دشنام میگويند.»
او در این کتاب، علاوه بر اینکه با نگاه طالبان به تحزب مخالفت میکند، همچنان عدممشورهپذیری، خودکامگی و تکروی رهبر طالبان را به باد انتقاد گرفته و مینویسد: « در جامعه اسلامى؛ امير المؤمنين بايد با الفاظ صريح و در اولين روز امارت و در اولين خطبه اش به مردم بگويد: من بهتر از شما نيستم، اين مقام هيچ فضيلت و امتيازى به من نه بخشيده، خادم شما هستم نه آقا و بادار؛ تا زمانى از من اطاعت كنيد كه از خدا و پيامبرش اطاعت مىكنم؛ در غير آن نه تنها اطاعت من بر شما لازم نيست بلكه بر شما واجب است كه مرا به راه راست هدايت كنيد. »
وقتی این کتاب منتشر شد، پیشبینی میکردم که اینبار طالبان با او جدی برخورد خواهند کرد. زیرا طالبان یک گروه توتالیتار و تمامیتخواهاند. از ویژگیهای عمدهی گروههای تمامیتخواه، یکی این است که هیچ گونه انتقاد را برنمیتابند و تحمل نمیکنند.
همین بود که سرانجام طالبان وارد عمل شده و دفترش را بستند و خودش را به گونهی اهانتآمیز از مقرش اخراج کردند.
طالبان نه تنها او را از مقرش اخراج کردند، بلکه به تازهگی وزیر عدلیهی طالبان به حکمتیار هشدار نیز داده است که نامبردن از احزاب در حکومت این گروه، جرم محسوب میگردد.
اگرچه طالبان عنوان میکنند که علت اخراج او از دفترش تعلق زمین آن به وزارت دفاع است؛ اما این توجیهی بیش نیست، بلکه مساله اصلی مخالفت طالبان با تحزب و پدیدهی احزاب است. طالبان، جز خود هیچ حزب دیگری را قبول ندارند و بقیه احزاب را عوامل فساد و تباهی کشور میدانند.