چالشها و انحراف از مسیر اصلی
سالهاست که تاجیکان افغانستان در مواجهه با استبداد و ستمگری طالبان، به شیوههایی روی آوردهاند که به جای مقابله مؤثر و سازمانیافته، بیشتر به فرار رو به جلو شباهت دارد. رجزخوانیهای پرشور اما بیعملی، گزارشگریهای سطحی، فرار گسترده از کشور، و بزرگنمایی رویدادهای زودگذر، همگی به نوعی نشاندهنده انحرافی از مسیر اصلی مبارزه برای آزادی و احیای هویت است. به نظر میرسد این رویکردها، ناخواسته، دو هدف کوتاهمدت را دنبال میکنند: نخست، کسب چند کرسی نمایشی در ساختار قدرت “پشتونوالی” طالبان و دوم، فراهم آوردن زمینه برای پذیرش کیسهای پناهندگی در کشورهای غربی. هرچند این اهداف ممکن است برای عدهای محدود و در کوتاهمدت سودمند باشند، اما در مقیاس ملی و بلندمدت، به زیان جنبشهای اصیل و حقطلبانه تاجیکان تمام شده و بنیانهای آزادیخواهی را تضعیف میکنند.
چرا این مسیر به ترکستان است؟
پاسخهای واکنشی و عدم استراتژی بلندمدت:
رجزخوانیها، گزارشگریها و بزرگنمایی حوادث تنها زمانی میتوانند نتیجهبخش و مفید واقع شوند که بر مبنای یک هدف استراتژیک، با دیدگاهی بلندمدت، و با پیگیری مداوم و منسجم شکل گیرند. اما آنچه امروز شاهدیم، کنشهای واکنشی و موردی است که صرفاً زودگذر و فاقد عمق استراتژیک هستند. این اقدامات، به جای پیشبرد اهداف ملی، تنها به روندها و جنبشهای اصیل آسیب میرسانند. برای درک بهتر این وضعیت، میتوان به تجربه هزارهها در دو دهه گذشته رجوع کرد. رویکردهای موردی و موقتی آنان، که ظاهراً اهداف مشابهی را دنبال میکردند، در نهایت به حذف تدریجی آنها از صحنه سیاسی و اجتماعی افغانستان منجر شد. اکنون، بخشی از تاجیکان نیز، خواسته یا ناخواسته، در حال تکرار همان اشتباه تاریخی هستند.
چهار سال بیعملی و پروژهمحوری:
با گذشت چهار سال از اشغال افغانستان توسط امارت پشتونوالی طالبان، متأسفانه هیچ حرکت مفید و مؤثری از سوی گروههای ضد طالبان شکل نگرفته است. اگر هم تلاشهایی صورت گرفته، غالباً ماهیت پروژهای و موقتی داشتهاند. این اقدامات نه تنها تأثیرات مثبت و ماندگاری بر جای نگذاشتهاند، بلکه به دلیل عدم پیوستگی و نگاه استراتژیک، به روندهای آزادیخواهانه آسیب رسانده و انگیزه حقطلبانه و آزادیبخش مردم را تضعیف کردهاند. این وضعیت نشان میدهد که فقدان یک رهبری واحد، برنامهریزی منسجم و تعهد بلندمدت، چگونه میتواند مبارزات را به بیراهه بکشاند.
بیهدفانِ خارج از کشور و غفلت از لابیگری مؤثر:
بخش قابل توجهی از تاجیکان که بنا به دلایلی به کشورهای غربی مهاجرت کردهاند، به جای اینکه نمایندهای شایسته برای لابیگری مؤثر و جلب توجه جامعه جهانی به وضعیت مردم خود باشند، به رفتارهای ناهنجار روی آوردهاند. بسیاری از این افراد یا با هرج و مرجطلبی و عدم رعایت نظم اجتماعی به اعتبار جامعه مهاجر آسیب میزنند، یا غرق در خوشگذرانیهای بیهدف در دیسکوها و محافل غربی شدهاند، بدون اینکه برنامهای برای بازگشت به وطن یا حتی تأثیرگذاری از راه دور داشته باشند. هیاهوهای گاه و بیگاه این افراد نیز بیشتر به تمسخر افکار عمومی منجر میشود. این در حالی است که طرف مقابل، یعنی پشتونها و در رأس آنها طالبان، با جدیت تمام تلاش میکنند تا به اتاقهای فکر و مراکز تصمیمگیری منطقهای و جهانی نزدیک شوند و برای بقای خود و منافع قومیشان لابیگری کنند. این تفاوت در رویکرد، به وضوح نشان میدهد که چرا تاجیکان در حال از دست دادن موقعیتهای استراتژیک خود هستند.
زوال جایگاه تاجیکان در صحنه سیاسی:
متأسفانه، سیر نزولی جایگاه تاجیکان در ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان، حقیقتی تلخ و آشکار است. تاجیکان به آهستگی جای خود را به هزارهها میدهند، و هزارهها نیز به نوبه خود، جایگاهشان را به دیگر اقوام واگذار میکنند. اگر این روند ادامه یابد، در آیندهای نزدیک، تاجیکان در بازیهای سیاسی افغانستان به حداقل نقش ممکن تنزل خواهند یافت. این وضعیت، نتیجه مستقیم رویکردهای فعلی و بیعملیهای گذشته است.
دعوت به بیداری:
راه حل در استقلال و عملگرایی است
من با تمام وجود به مردم افغانستان، و بهویژه به هموطنان تاجیک خود، هشدار میدهم که این مسیر به ترکستان است! زمان آن رسیده که دست از خودفریبی برداریم. دیگر نباید با بهانههایی چون “کسی از ما حمایت نمیکند”، “دنیا و منطقه حاضر به حمایت از ما نیست” یا “قدرت میراث پدری پشتونهاست” خودمان و دیگران را فریب دهیم.
این گونه سخنان، تنها دروغی بزرگ است که جماعت سودجو برای پوشاندن ضعفها، کمکاریها و سیاهکاریهای خود بر زبان میآورند.
این افراد، پس از سالها مبارزه و تقدیم هزاران شهید و زخمی، قدرت را با دو دست ادب به پشتونها تحویل دادند. آنها به دلیل مزدور بودنشان، علیه استاد ربانی فقید کودتا کردند و از کرزی حمایت نمودند. آنها تا جایی که توانستند، به نفع پشتونها تبلیغ کردند و انگیزه و روحیه مبارزه را در نسل جوان از بین بردند.
هموطنان درد کشیده تاجیک؛ حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که این “بردگان شوونیستها” راست میگویند و جهان و منطقه از ما حمایت نمیکند، دلیل آن نه به هویت تاریخی و زبان پارسی ما، بلکه به ضعف و ناتوانی همین “مفتخورهای بیهویت” برمیگردد. این افراد، از چپ تا راست و از مسلمان تا کافر، چنان ضعف و زبونی از خود نزد حاکمان پشتون نشان دادهاند که خودشان هیچ، نسل اندر نسلشان نیز جرئت نخواهند کرد علیه استبداد قومی و زبانی بایستند. ترس از مصادره داراییهای بادآورده و گرفتار شدن به سرنوشت تلخ افرادی چون ظاهر قدیر، آنها را به سکوت واداشته است.
نتیجهگیری و فراخوان برای اقدام:
گرچه میدانم سرمایههای گزافی از خون ملت دردکشیده جمعآوری کردهاند و امکانات مالی زیادی دارند، و شاید بتوان حداقل از بخشی از امکاناتشان استفاده کرد، اما من بر این باورم که با این افراد نمیتوان کار مفیدی انجام داد. باید روی همه آنها خط بکشیم و به دوران اتکا به این مهرههای سوخته پایان دهیم.
ما باید خودمان برای آزادی و آبادی خودمان بایستیم و نگذاریم که مردممان زیر یوغ استکبار قومی و زبانی زندگی کنند و فرهنگ و زبان گرانبهایمان از بین برود. راه حل، در استقلال فکری و عملی، ایجاد اتاقهای فکر واقعی، و پیگیری یک استراتژی بلندمدت برای احیای هویت و حقوق تاجیکان است. این تنها راه حفظ بقا و کرامت ملی ماست.