«ارگ را میبندم اما مکتب را هرگز »
استاد شهید
استاد ربانی شهید، جان مايهای تحولات بزرگ بعد از قرنها استبداد و یکهتازی خانواده شاهی، در جغرافیایی افغانستان شناخته میشود.
اگر نسلِ بیدار و دانشگاهی تاجیک بدین باور نباشند که خودکامگی، جزم اندیشی قبیلوی، ایستادن در برابر فضای ديکتاتوری ناسیونالیستی، شناخت و آگاهی رادیکالیسم سياسی و اجمتاعی محصول جانفشانی و مبارزاتی بیوقفهای ايشان و استقامت مردم نستوه و سلحشور افغانستان نبود، معنایش اينست که هنوز پایشان در رکاب اوهاماتِ اربابِ سرگردانی و خود سانسوری تاریخی تشریف دارند و نمیخواهند آگاهانه زندگی کنند و شریفانه بمیرند.
تحولات سیاسی و اجتماعی که در چند دههای آخر جایگاه ژئوپولتیک افغانستان را بیشتر در معرض تصمیم گیریهای منطقه قرار داد؛ یکی از تأملبرانگیز ترین صحنههای تاریخیست که سبک عبور کردن از آنها خطای فکری و ضعفِ دوراندیشی برای ادامه زندگی نسلهای بعدی محسوب میگردد.
شخصیت استاد ربانی چه در دورانِ قبل از انقلاب و چه بعد از آغاز حرکتهای عدالتخواهی برای مردم و میهنش قابل دقت و توجه است. او مبارزه در برابر استبداد قومی و تباری را همزمان با درنظر داشتِ فهم درست و روشن از متون دین و روایتهای تاریخی که داشت، در بحرانیترين شرایط حاکم، بخاطر سلامت ماندن سیاست دین، فرهنگ و هويتش آغاز کرد.
هیچگاه برداشتهای شخصی و سازمانیاش را بخاطر
ماندن در پای قدرتِ که جنگ و بینظمی را تداوام بخشد بر اراده مردم تحمیل نکرد و بعد از اضمحلال و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و برقرای یک دولت مستقل، هميشه تأکید بر این داشت، هرکسی که توانمندی ارائهای خدمت بهتر و دفاع از حقوق جمعی مردم افغانستان را داشته باشد، بدونِ هیچ موانع وارد یک گفتگوی همهگیر که جوابگو و پاسخگو برای راه اندازی یک نظام سیاسی و مردمی که بتواند قانونمندی و اراده مردم را تمثیل کند، میشویم.
با آنکه عدهای از شاگردانِ ناخلف و بیمايهای استاد ربانی، راه و روش آن سياستورزی نرم و دور اندیش را در مواقع اساس و سرنوشتساز نادیده گرفتند.
و تمام زحمات و خونهای ریخته شده را برای آغوشِ گرمِ تنوع طلبی و خودبینی در یک چشم بههم زدن به حراج گذاشتند و دوباره کشور و مردم را که دیگر یارای جنگیدن و از دست دادن چیزی در جنته نداشتند، در سیه روزی و سردرگمی یک جنگِ تمامعیار، برنامهریزی شده وا گذاشتند و خودشان را رسوا و روسیاه نزدِ تاریخ و آیندهگان گرداندند.
بنا شخصیت استاد ربانی را منحیثِ یک فقیه دانا و رهبر کاریزماتیک مردمی؛ میتوان فشرده و مختصر چنين نگاشت:
– باگذشت و بسیار دور اندیش
وقتی استاد ربانی رئیس جمهور دولت مجاهدين تعیین گردید، به هنگام تصرف کابل و کنترول سايرِ شهرها ، در فکر هیچ نوع انتقامجوی و تنش با مخالفین فکری و سیاسیاش نبود. و تمام زندانیان سیاسی گروههای چپ را که سالیان متمادی توطئه چیدند تا یک نظام متمرکز و اسلامی به وجود نیاید، از بند رها نمود.
– چهره آرام و آراسته با بینش اعتقادی میانه
بعد از فیصله در کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ براینکه افغانستان بعد از سالها جنگ و درگیری، بهسوی یک انتخابات واقعی که ممثلِ دمکراسی و ارزشهای حقوق انسانی در پرتو آن رعایت شود، برود. و یک نظام که در براندازی موانعهای ساختاری یک جامعهای آرام و بیشرفته بتواند نقشِ مهم و سازنده را ایفا کند، شکل گیرد. آنجا بود که استاد ربانی و همفکرانش حکومت را بهگونهای خردمندانه و با ديده وسیع تاریخی که داشت، به حامد کرزی تحویل داد.و این خود بزرگترین دور اندیشی یک رهبر آگاه و میهنپرست چون استاد ربانی بود که از شروع دوباره جنگهای داخلی جلوگیری نمود و دستِ در کمين نشستهگان تشنهی بیثباتی در افغانستان را از قفا بست.
– حامی هویت و چهرهی اصولگرا در خنثی سازی برنامههای هژمونی ناسیونالیسم.
– چهره عتدالگرا و پیرو مدرسه عشق و انسانیت
شخصیت بازنگری که حتا در جريانِ حکومتش درب مکاتب بر روی هيچ دختر و پسرِ بسته نبود، یکی از ممیزات و شاخصهای برجستهای حکومت استاد ربانی در این بود که در طول جنگهای فرسایشی و تحمیلی، چه در آغاز انقلاب و چه در جریان انقلاب، بیشترین مکتبها ساخته شدند که انسانهای زیاد را باسواد، دانسته، مفید، و چهرههای متخصص و مسلکی را تقديم جامعه نمودند. آنجائیکه در یک نوار سخنرانی ایشان میفرمایند که بعد از تشکیل حکومت مجاهدين و سقوط ط-لبان در دوره اول، جمعی از ملاها و چهرههای با رسوخ قندهار در ارگ ریاست جمهوری به حضور من تشریف آوردند؛ هرکدام بعد از مصافحه و احولپرسی، خواستارشان این بود که: استاد ربانی، ما به شما سخت احترام داریم و شما را بهحیث زعیم و پیشوای خود قبول داریم، لیکن چه میشود که مکاتب را بر روی دختران بسته کنید!
من واضح و با صراحت برایشان گفتم که شما میدانید که آموزش و آموختن علم بر دختر و پسر در اسلام هیچ ممانعتِ ندارد؛ شما خوب میدانید که دین اسلام بر علیه جهل و نادانی حرف میزند. و شما از من چیزی را میخواهید که اسلام برایم اجازه نداده است.
در حالیکه شعار همیشگی و انسانی رهبر شهید چنين بود: « ارگ را میبندم اما مکتب را هرگز»
سرانجام رهبر شهید در یک توطئه ناجوانمردانه و خائنانه از سوی دشمنان دین و ارزشهای انسانی، بخاطر تحقق صلح مستمر جام شهادت نوشید، و بعد از سپری شدن چهارده سال از شهادت رهبر شهید، هنوزم افغانستان درگیر جنگ پايانناپذیر و هدفمندانه قدرتهای منطقه قرار دارد.
یادشان همیشه باد.