در میان مردم افغانستان بر سرِ رسمیت و عدم رسمیت خط دیورند، مناقشه و اختلاف نظر وجود دارد. پشتونهای افغانستان خط دیورند را به رسمیت نشناخته و خواهان الحاق مناطق پشتوننشین پاکستان به قلمرو کشور میباشند. در مقابل، اقوام غیرپشتونی خط دیورند را بهرسمیت میشناسند و ادعای ارضی پشتونها بر پاکستان را وارد نمیدانند.
این مناقشه در این روزها، در پی منع فعالیت جنبش تحفظ پشتونها در پاکستان، یکباری دیگر در شبکههای اجتماعی داغ گردیده است.
شاید بسیاریها این مناقشه را نیز بخشی از منازعات و اختلاف نظرهای قومی موجود در افغانستان بدانند، اما واقعیت است که این مناقشه، برخاسته از اختلاف نظر دو طرف بر سر تعریف «ملت» میباشد: «ملت/قرارداد، و ملت/روح».
برخیها این دوگانه را «ملت فرانسوی/ملت آلمانی» نیز مینامند؛ زیرا اولین بار این دو تعریف از ملت در جنگ فرانسه و آلمان در سال ۱۸۷۰ میلادی، یا به تعبیر دقیقتر، در هنگام تسخیر آلزاس و لورن توسط آلمانیها مقابل هم قرار گرفتند.
آلزاس و لورن، دو ایالت خاوری فرانسه است که در جنگ ۱۸۷۰ به تصرف فرانسه درآمد. آنها در پایان جنگ جهانی اول دوباره بخشی از فرانسه شدند. در جنگ جهانی دوم توسط هیتلر باری دیگر تسخیر شد و اما در پایان این جنگ (۱۹۴۵) مجددا به فرانسه پیوستند.
آنچه باعث شده بود تا آلمانیها بارها بر فرانسه حمله کرده و این دو ایالت را تسخیر کنند، این بود که مردمان این دو منطقه، آلمانیزبان و آلمانیاند.
آلمانیها میگفتند که چون مردمانِ این دو ایالت آلمانیزباناند و نژادشان آلمانی است، پس به ملتِ آلمان تعلق دارند و باید این دوایالت به قلمرو آلمان ملحق گردند. اما فرانسویها تعریف دیگری از ملت داشتند و آن همان تعریف «سییس» اندیشمند و سیاستمدار فرانسوی بود که میگوید: «ملت مجموعهای است از شرکا که زیر لوای قانون مشترک و قوهی مقننهی واحد زندگی میکند.» در تعریفی که فرانسویها ارایه میکردند، عنصر نژاد و زبان خیلی مهم تلقی نگردیده، بلکه آنچه در شکلگیری یک «ملت» جدی پنداشته میشود عنصر «قرارداد» است. یعنی وقتی مردمی بر اساس یک قرارداد در زیر چتر یک قانون اساسی زندگی میکنند و با همدیگر برابر هستند، ملت را تشکیل میدهند.
وقتی جنگ ۱۸۷۰ پایان مییابد، بر سر تعریف «ملت»، تاریخدانان فرانسوی و آلمانی مناقشاتی بسیاری میکنند.
در یک طرف مناقشه، ارنست رنان قراردارد که از تعریف فرانسوی دفاع میکند و در طرف دیگر آن، اشتراوس و مومسن به نمایندگی از نخبگان آلمانی.
اشتراوس و مومسن میگفتند: «آلزاسیها از ما هستند، پس از آنِ ما هستند. اشتراک فرهنگی پایهی این تصاحب است. قیمومیت فرانسه این ایالات را از خانوادهی واقعی خود جدا کرده بود. پیروزی پروس، آن بیرویهگی تاریخی را تصحیح میکند و به آنان اجازه میدهد که به آغوش ملی باز گردند.» اما رونان میگفت درست است که آلزاسیها از نظر نژادی و زبانی آلمانی است، «ولی نمیخواهد که جزء دولت آلمان باشد و این جای گفتگو باقی نمیگذارد.» رونان میگفت که ملت عبارت از «بیان آشکار میل و تراضی به ادامهی زندگی مشترک.»
او تعریف آلمانیها را خطرناکترین ماده منفجره عصر جدید مینامید و میگفت که این تعریف باعث نادیدهگرفتن حقوق فردی میشود و خطر تجزیه انسانیت و راهاندازی جنگها را در پی دارد.
تعریفی که آلمانیها میکردند، همانگونهای که رنان گوشزد کرده بود، باعث جنگها و جدالها و خونریزیهای فراوانی گردید.
متاسفانه در موضوع مناطق پشتوننشین پاکستان نیز پشتونهای افغانستان روی همان تعریف آلمانی تاکید دارند و اما اقوام غیرپشتونی روی تعریف فرانسوی.
اینجا بحث تقابل دو تعریفی از ملت است.