ارسطو، فیلسوف یونانی باور داشت که اساس هر دولت و جامعه بر دوستی میان مردم آن استوار است. او در کتابهای خود بهویژه اخلاق نیکوماخوسی و سیاست نگاشته است وقتی مردم با هم دوست باشند، نیاز به عدالت و قانونگذاری کمتر میشود. چون دوستی باعث میشود افراد خودبهخود به یکدیگر احترام بگذارند، همکاری کنند و مسوولیتپذیر باشند.
از نگاه او انسان موجودی اجتماعی است و بدون رابطه دوستی و همکاری با دیگران زندگی انسانی ممکن نیست.
اگر این حرفها را با وضعیت امروز افغانستان مقایسه کنیم، خیلی زود میبینیم که چیزی بهنام دوستی مدنی در جامعه ما تقریبن وجود ندارد. افغانستان کشوری است پر از تنوع قومی، زبانی، مذهبی و فرهنگی، ولی این تنوع بهجای آنکه به فرصت تبدیل شود، باعث تفرقه، تنفر و بیاعتمادی شدهاست.
یکی از دلیلهای مهم این وضعیت، مساله قومگرایی و هویتهای جدا از هم است. در افغانستان، هر قوم تاریخ، زبان و روایت خاص خودش را دارد. اما در طول سالها، این تفاوتها به رسمیت شناخته نشدند و از آنها برای تقسیم قدرت و ایجاد درگیری استفاده شد.
سیاستمدارانی بودند که بهجای ساختن یک هویت مشترک، با شعارهای قومی و قبیلهای خودشان را بالا کشیدند. این رفتارها باعث شد که اعتماد میان مردم سست شود و دوستی جای خودش را به شک و دشمنی بدهد.
از سوی دیگر، افراطگرایی دینی هم ضربه بزرگی به روحیهی دوستی، مدارا و همبستگی در کشور وارد کرده است. گروههایی مثل طالبان و داعش با تفسیرهای سختگیرانه از دین، مردم را به دستههای «ما» و «آنها» تقسیم کردند. وقتی کسی که متفاوت فکر میکند دشمن پنداشته شود، جایی برای گفتوگو و دوستی باقی نمیماند. در بسیاری از روستاها و شهرها، همین طرز فکر باعث شده که مردم به هم بیاعتماد باشند و زندگی در کنار هم دشوار شود.
همچنان، تجربهی چند دهه جنگ در افغانستان، بناهای اخلاق اجتماعی را تا حد زیادی ویران کرد. مردم بیشتر درگیر زنده ماندن و حفظ خود و خانوادهشان شدند تا فکر کردن به منافع جمعی. جنگ، مهاجرت، بیخانمانی و فقر، باعث شد ارزشهایی مثل دوستی، همکاری، فداکاری و اعتماد، میان شهروندان افغانستان کمکم از بین برود.
عامل دیگر، تعصب زبانی و جغرافیایی است. تفاوت زبانها در افغانستان بهجای آنکه به عنوان میراث فرهنگی شناخته شود، گاهی بهعنوان دلیل تبعیض عمل کرده است. نبود ارتباط میان بخشهای مختلف کشور، جغرافیای دشوار و ضعف زیرساختها، همه باعث شده که قومهای مختلف کشور کمتر با هم در تماس باشند و احساس تعلق مشترک شکل نگیرد.
در مجموع، افغانستان امروز با وضعیتی روبهروست که مردم آن بیشتر به تفاوتها تکیه میکنند تا به اشتراکات. جامعهای که در آن کسی احساس نکند بخشی از یک «ما»ی بزرگتر است، نمیتواند پایدار باشد. اگر قرار باشد روزی آرامش، پیشرفت و اعتماد در این کشور برقرار شود، باید به ساختن دوستی میان مردم اولویت داده شود.
این کار با حرف ممکن نیست؛ نیاز به تغییر در نگاه سیاسی، فرهنگی و آموزشی دارد. باید به کودکان یاد داد که تفاوت، تهدید نیست. باید رهبران بهجای بهرهبرداری از تفرقه، بهدنبال وحدت باشند. آموزش، گفتوگو، احترام متقابل و عدالت اجتماعی، همه بخشی از راه بازسازی پیوندهای دوستی و اجتماعیاند.
همانطور که ارسطو گفتهاست، دوستی فقط یک احساس شخصی نیست؛ یک عنصر سیاسی و حیاتی برای دوام هر جامعه است. افغانستان بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز دارد.