دیروز جبههی آزادی افغانستان، همایش آنلاینی به مناسبت بزرگداشت از نخستین سالروز کشتهشدن اکمل امیر و یارانش برگزار کرده بود که در آن چهرههایی مانند احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی، داکتر یاسین ضیا، رهبر جبههی آزادی، و دکتر محییالدین مهدی، عضو پیشین پارلمان، و شماری دیگر صحبت کردند.
در میانِ این سخنرانان، دکتر مهدی حرف خود را با این جمله آغاز کرد که اسلام در افغانستان در خطر نیست، و برای مبارزه با گروه طالبان دلایل دیگری وجود دارد. او این دلایل را چنین بر شمرد: «طالبان یک گروه، ظالم، غاصب، قومگرا، دشمن مدنیت و حقوق زنان هستند و به گروههای تروریستی پناهگاه دادهاند.»
او گفت که مقابله با خوانش نادرست طالبان از اسلام وظیفهی علما است، نه از جبهات مقاومت.
تا جایی که پیشینهی بحث را میدانم، میتوانم بگویم این حرفهای او در واقع واکنشی است به سخنان عبدالحفیظ منصور و مولوی حبیبالله حسام، اعضای جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود.
این دو تن، در مخالفت با دکتر عبداللطیف پدرام، رهبر حزب کنگرهی ملی، همواره مطرح میکنند که جبههی مقاومت ملی یک جریان اسلامی است و به مسایل مرتبط با موضوعات قومی در افغانستان اهمیت نمیدهد.
بدیهی است که آنچه را آقایان منصور و مولوی حسام میگویند، کاملا خطا است؛ زیرا حل عادلانهی مساله ملی در افغانستان همیشه یکی از عمدهترین اولویتهای مردم ما بوده است و مبارزه در این راستا تناقضی با اسلام هم ندارد.
اما آنچه را که آقای دکتر مهدی گفت، نیز سنجیدهشده و اندیشیدهشده نیست و نمیتوان آن را به عنوان یک حرف حساب در نظر گرفت. من فکر میکنم این دو طرف مباحثه، در واقع گرفتار افراط و تفریط شدهاند.
مسیر درست، در واقع همان راه وسط و میانه است؛ راهی که هم ضرورت نقد گفتمان اسلامخواهی طالبان را تصدیق میکند و هم بر اولویت مبارزات عدالتطلبانه تاکید مینماید.
منکران تضادهای قومی در افغانستان را چند دسته آدمها تشکیل میدهد: ۱) بزدلانی که جرئت طرح این مساله را ندارند؛ ۲) کسانی که هنوز به معاملهگری میاندیشند؛ ۳) آنهایی که فهم درست از تاریخ و مناسبات سیاسی افغانستان ندارند.
اگر کسی از این سه مشکل رنج نبرد، به جای انکار تضادهای قومی، آن را بهرسمیت میشناسد و در راستای حل و فصل آن طرح و برنامه ارایه میکند.
اما کسی که میگوید نباید گفتمان اسلامخواهی طالبان را نقد کرد، متاسفانه او نیز درک درستی از جامعهشناسی افغانستان و علل ظهور و بازگشت مجدد طالبان ندارد.
طالبان با سه گفتمان در افغانستان به پیروزی دست یافتند، که یکی از آنها همین گفتمان اسلامخواهی است. گفتمان اسلامخواهی همیشه در منطقه و افغانستان، گفتمان مسلط بوده است. جبهات مقاومت اگر نتوانند گفتمان اسلامخواهی طالبان را نقد کند و نشان دهد که رفتار آنها با اسلام اصیل ناسازگار است، هرگز نمیتواند پیروز شود.
نقد گفتمان اسلامخواهی طالبان همان قدر یک ضرورت مبرم است که مطرح کردن داعیههای عدالتخواهانه و برابری طلبی.
روشنفکران ما متاسفانه گاهی آن قدر در مسایل بدیهی با همدیگر اختلاف میکنند که آدم در انگیزهی اختلافات شان شک میکند. مگر امکان دارد در افغانستان بود و ضرورت طرح همزمان هر دو مساله را درک نکرد؟!