نویسندگان، شاعران، روشنفکران و اهل دانش ما بهجایی اینکه دانش خود را محصور پژوهش و بزرگنمایی، فرهنگ و تاریخ قوم خاصی کنند، بهتر است بر روی فرهنگ و تاریخ و هویت ملی ما تمرکز نمایند.
شاعران، نویسندگان و روشنفکران ما امروزه همه دستبهدست هم دادهاند تا بتوانند، یک فرم و شکل خاصی از هویت و تاریخ قوم هزاره را بیرون دهند تا الگوي شود برای مردم هزاره و دیگر مردمان و اقوام جامعه ما که شاید سبب راهی برای نجات جامعه ما قرار گیرد.
همه میدانیم که ساختار جامعۀ ما چنان است که از تنوع فرهنگی و قومی زیادی ایجاد شده است و ازاینرو هم، همۀ مردم افغانستان عامل اصلی عقبماندگی افغانستان را وجود تنوع قومی و فرهنگی زیاد آن میدانیم. اما این در حالی است که جوامع دیگر هم، از تنوع فرهنگی، قومی، نژادی، زبانی و دینی و مذهبی زیادی برخوردارند اما آنها این تنوع فرهنگی و قومی را تنها فرصت استثنایی و عامل قدرتمندی دانسته و از این امتیاز و فرصت استفاده کرده که وحدت و اتحاد، همبستگی و همفکری و ایجاد همدیگر پذيری رابین اقوام و فرهنگهای مختلف خود ایجاد نموده و یک آرمان و هدفی ملی مشترک را برای همه مردم سرزمین خودساختهاند.
آنها از دانش و علم خود برای ایجاد یک فرهنگ سالم ملی و جامعۀ توسعهیافته و ایجاد حلقه فکری همهجانبه با محوریت «هویت ملی، آرمان و منافع ملی» استفاده کرده و دنبال تحقق بخشیدن به آرمانها و اهداف ملیشان است، نه به دنبال اهداف و آرمانی قومی یا قبیلهیی خود.
ازاینرو فرهنگي که باعث به وجود آمدن دنیای غرب یا دنیای مدرن شده است، ناشی از حذف تفکرات قوم گرایانه و پرداختن به مسائل و فرهنگ ملی، هویت ملی و آرمان و اهداف ملی مشترک بوده است، نه از برجستهسازی، بزرگنمایی و جداسازی یک قوم و قبیله خاص. اما ناسیونالیسم یا ملیگرایان هزاره، مردم هزاره را تافتههای جدا بافته از دیگر اقوام و برتر و باهوشتر از دیگر مردم افغانستان دانسته و تا توانسته است هزارهها را برجستهتر و متفاوتتر از دیگر مردم و اقوام افغانستان معرفی کردهاند. آیا آنها به دنبال جدایی مناطق هزارهجاتاند و با این کار میخواهد زمینهی تشکیل کشور جداگانهای به نام هزارستان یا جامعه مستقل و آزاد هزاره که فارغ از اقوام دیگری مانند پشتون، تاجیک، ازبک و دیگر اقوام است را مساعد کنند؟
از طرح پرچم خاص به نام هزارستان گرفته تا نوشتن منشور هزارستان منحیث قانون اساسی هزارهها در آینده، یا دانشنامهی هزاره و دیگر جنبشها و بنیادها و برنامههای خاص بهمنظور جداییطلبی بوده که درواقع عامل نفاق در جامعه ما به نظر میرسد نه راهحل عبور از وضعیت موجود.
ازاینجهت گفته میتوانم که ناسیونالیستهای ما هزارهها، نه نمایندگی از کل قوم هزاره میکنند و نه از سواد و علم کافی برخوردارند و نه هم توانایی و علمیت این را دارند که در مورد آیندهی افغانستان و هزارهها راحلهای کوثر ارائه دهد.
ناسیونالیستهای هزاره همواره خود را رادیکال، دموکرات، آزادیخواه، استقلالطلب و جداییطلب میخوانند. این در حالی است که اگر دیگران خود را چنین بدانند، آنان را به تعصب، قومپرستی، نژادپرستی و زبان پرستی متهم میکنند، اما خود، آشکارا به نام آزادی و استقلال، متعصبانه و قومپرستانه رفتار مینمایند.
طوری که سالیان سال است همین نوع پنهانکاریها و ایدههای بهظاهر خوب، از جوامع ما قربانی بزرگ گرفته است. جنگ داخلی و بینالقومی ما که عوج برادرکشی بود، از این تفکرات نشأت گرفته است.
بنابراین، تجدد و مدرنیتهی امروز که ما در آرزوی آن هستیم، ماهعسل اتحاد، همفکری و وحدت و همبستگی بین اقوام و مردمان آن سرزمین است، ملیت و هویت ملی برای انسان مدرن یگانه چیزی است که میخواهد تعریف معین و مشخص از آن داشته باشد. یعنی همۀ مردمان که در یک سرزمین مانند فنلاند، هلند، سوئیس، فرانسه، انگلستان، ایران، پاکستان، چین، هند و دیگر کشورهای پیشرفته زندگی میکنند، منافع ملی و هویت ملیشان مشخص، معین و تعریفشده و موردقبول و پذیرش همه مردمان آن است. چون نویسندگان، شاعران، فيلسوفان، اندیشمندان و فعالان مدنی و اجتماعی آنان به قوم و قبیله خاص خود نپرداخته و به فکری جدایی اقوام را در جامعۀ خود نمیپرورانند، یا بهعبارتدیگر، آنان ملیگرایی قومی را ملاک آزادیخواهی و استقلال و جدایی ندانسته و با افکار ناسیونالیسم قومی و فرهنگی و ایدههای که یک قوم و قبیلهای خاصی را از دیگر اقوام جدا میکند، مبارزه کرده و آن را عامل بدبختی و فقر و عقبماندگی جامعه خود میدانند.
ازاینرو با ایجاد اتحاد بین اقوام و فرهنگهای مختلف در سرزمین خود، پیشرفت و توسعهمندی جامعه خود را رقم زده است. طوری که از آزادیخواهی، جداییطلبی، انقلابها و جنبشهای اجتماعی و سیاسی آنها میتوان این را بهوضوح مشاهده کرد.
بااینحال تجارب بشری در طول حیاتش ثابت کرده که بدون همفکری و اتحاد اجتماعی، فرهنگی و مدنی، ایجاد جامعه مستقل، آزاد و توسعهیافته یا مدرن امری محال و غیرممکن به نظر میرسد. چون تکنولوژی و صنعت از اتحاد و همبستگی ملی نشأت گرفته و از دل وحدت و یکپارچگی ملی، امینت و رفاه ملی به وجود آمده است. بناً دانش و علم برای تحقق بخشیدن و رسیدن به اهداف و مسایل ملی صرفاً کارساز، موثر و نجاتبخش است و میتواند، جنگ، جهل، فقر، تعصب و قومپرستی و نژادپرستی را که باعث عقبماندگی کشورهای مثل افغانستان و امثالش شده است را از بین برده و باعث آبادانی آن شود.
دانشنامۀ هزاره هم گونهای دیگر از پَتَه خزانه است. حبیبی با پَتَه خزانه کاری کرد که مردم فکر کنند راه نجاتشان پرداختن به مسائل شخصی، قومی، زبانی، فرهنگی، هویتی و تاریخی خاص قوم و قبیلهشان است، نه اندیشیدن در مورد جامعه، فرهنگ و تاریخ هویت ملی مشترک سرزمینشان.
عبدالحی حبیبی و دیگر کسانیکه فقط در مورد قوم و قبیلهای خاصی نوشتند و پرداختند، و حاضر نشدند که دانش و علم شان را در راه تعریف هویت و آرمان ملی، یا ملیت واحد و یا اتحاد بین اقوام مردم افغانستان استفاده نمایند، زمینهای تعصبات قومی، زبانی، نژادی، فرهنگی، دینی و مذهبی را ایجاد کرده، طوری که در جامعه میبینیم و شاهد آن هستیم، نسل جدید که بعد از آنها آمده است به فکر فرهنگ، هویت، تاریخ، زبان، دین و مذهبی خاصی مربوط به قوم قبیله خود است، نه در مورد هویت و اهداف و منافع ملی برای جامعه و ملت افغانستان. بناً نفس پرداختن به چنین کاری در جامعه افغانستان باعث بدبختیها، نابسامانیها، مشکلات و اتفاقات ناگواری میانجامد. اینکه چرا تنوع فرهنگی و قومی در دیگر کشورها باعث پیشرفت و توسعه میشود ولی در افغانستان باعث جنگ و فقر و بدبختی و هزاران مشکلات دیگری میانجامیده، مشکل از درک و فهم تاریخی، فرهنگی، و هویتی ماست، نه از تنوع قومی و فرهنگی و زبانی ما. ما تنوع فرهنگی و قومی را عامل بدبختی میدانیم درحالیکه اینطور نیست بلکه اینیک فرصت است برای قدرتمندی و پیشرفت.
حالا باید بدانیم که چرا جامعۀ افغانستان در صدسال اخیر روی آرامی، امنیت و صلح را تجربه نکرده و مدام با صلح و جنگ و خونریزی در کشمکش بوده است، طوری که جنگ و خون، جزء اصلی تاریخ ما بهحساب میآید. هر حاکم و سیاستمداری که قدرت را به دست گرفته، اولین کارش سرکوب کردن قوم و قبایل دیگری بوده، درحالیکه اوج خدمت را به قوم و قبیله خود میکرده است. ازاینرو قریب به چند دهه است که هر قومی میخواهد مستقل و جدایی از اقوام دیگر، به دنبال تاریخ و هویت قومی خود باشد، نه به هویت ملی خود ارزش قائل است و نه به ملیت واحدی فکر میکند.