این روزها از هر گوشه دنیا، خبر انتخابات به گوش میرسد. دیروز در ایران انتخابات بود و آقای پزشکیان رییس جمهور شد. در انگلستان هم حزب کارگر در انتخابات پارلمانی به پیروزی رسید و کییر استارمر به پست نخست وزیری رسید.
در آمریکا هم در این روزها کارزار انتخابات خیلی داغ است و مردم آماده میشوند که از میان ترامپ و بایدن، یکی را انتخاب کنند.
انتخابات یکی از اصول اساسی نظامهای دموکراتیک است. در نظامهای دموکراتیک حق حاکمیت از آن مردم بوده و شهروندان این حق خود را از طریق استعمال رای اعمال میکنند.
مشروعیت نظامها امروزه وابستگی به انتخابات دارد. نظامی که مبتنی بر انتخابات نباشد، فاقد مشروعیت مردمی بوده و از حمایت مردم برخوردار نمیباشد.
با اینکه انتخابات امروزه در سراسر جهان به عنوان یک میکانیسم معقولِ انتقال قدرت شناخته میشود، اما در کشور ما متاسفانه گروهی به حاکمیت رسیدهاند که انتخابات را قبول ندارند.
طالبان تنها حکومتی در دنیا است که مشروعیت خود را در «تغلب» میداند. تغلب، یک اصطلاح فقهی است. در کتب فقهی، تسلط قهرآمیز یک گروه یا یک فرد بر سرنوشت مردم و تصاحب قدرت از راه زور و شمشیر را «تغلب» میگویند.
قاضیالقضات طالبان در کتابی که زیر عنوان « امارت اسلامی و نظام آن» نگاشته است، «تغلب» را یکی از روشهای پذیرفتهشدهی کسب مشروعیت سیاسی عنوان کرده است.
اگرچه عبدالحکیم حقانی در کتاب خود از اصول دیگر مانند بیعت و گزینش نخبگان، انتخاب توسط شورا و تعیین جانشین را نیز به عنوان منابع مشروعیت در اسلام یادآوری کرده است، اما مبنای حکومت طالبان در نزدیک به سه سال گذشته فقط اصل «تغلب» بوده و بس. یعنی این گروه به جز اتکاء به میل اسلحه، هیچ سعی نکرده است که شورای حل و عقدی، جرگهای یا انتخاباتی برای کسب مشروعیت برگزار کنند.
طالبان انتخابات را، بر خلاف فقهای معاصر مانند شیخ یوسف قرضاوی و علمای ازهر، اساسا به عنوان یکی از میکانیسمهای مشروعیت به رسمیت نمیشناسند.
در کتاب «امارت اسلامی و نظام آن» نوشته شیخ حکیم حقانی، قاضیالقضات این گروه، از انتخابات به عنوان عنصری از «نظام جاهلیت دموکراسی واردشده از دنیای کفری» یاد گردیده و برای آن چهار زیان برشمرده شده است:
۱-انتخابات، باعث ترویج تعصب و اختلافات، قومی، زبانی، حزبی و قبیلهای میگردد؛ امری که در حدیث پیامبر اسلام (ص) «دعوای جاهلی» خوانده شده است؛
۲- انتخابات مبتنی بر مساواتانگاری میان رای آدم عاقلِ عالم با جاهلِ فاسق و رأی زن و مرد و حتا مومن و کافر است، که این با آموزههای اسلامی سازگار نیست. زیرا در قرآن آمده است: «آیا برابرند آنهایی که میدانند با آنهایی که نمیدانند؟؛
۳- باعث به هدررفتن اموال مردم و داراییهای عامه میگردد، که در این زمینه نیز قرآن اکیدا دستور داده است که اسراف و ولخرجی نکنید؛
۴- در انتخابات، اغلب نامزدان کوشش میکنند، با مردمفریبی و توسل به خدعه و رشوه، رای بیاورند، که این نیز یک امر مذموم است؛
نام دیگری حکومت تغلب، سلطنت ترس است. هگل میگفت: «در شرق مردم یا میترسند یا از طریق ترس حکمرانی میکنند». سلطنت ترس در یک کشور در دنیای کنونی شاید یکی یا چند سال دوام بیاورد، اما دایمی و پاینده نمیباشد. تالیران، وزیر خارجه ناپلئون، میگفت: «امپراتورا! با سر نیزه میتوان حکومت کرد، اما بر سر نیزه نمیتوان نشست.»
بنابراین، طالبان برای بقای خود نیازمنداند که میان این دو گزینه یکی را انتخاب کنند: تعدیل در ایدیولوژی طالبانی یا شکنندگی سیاسی.
کمهزینهترین راه برای شان این است که بر بنیاد فتاوای فقهای معاصر در ایدیولوژی خود تعدیل و تغییر وارد کنند.
فقهای بسیاری در جهان اسلام وجود دارد که نظریاتِ آنها میتواند این گروه را در ایجاد آشتی میان اسلام و نظام جمهوری و انتخابات کمک کند.
یکی از این فقها، شیخ یوسف قرضاوی بود که چندی قبل درگذشت. یوسف قرضاوی معتقد است که اسلام با دموکراسی سازگار است. او دموکراسی را منافی با اصل «حاکمیت خدا در اسلام» ندانسته و میگوید که آنچه با این اصل ناسازگار است، حکومتهای استبدادی و فردی است. او از حکومتهای استبدادی به نام طاغوت یاد میکند و دموکراسی را روشی برای جلوگیری از چنین حکومتها میخواند.
علاوه بر شیخ یوسف قرضاوی، فقهای دیگری نیز در میان اهل تسنن و اهل تشیع بوده و هستند که قایل به جمع میان اسلام و دموکراسیاند.
طالبان اگر به نظریات این فقهاء مراجعه کنند، میتوانند از بن بست «حکومت تغلب» بیرون شوند.