ادبیات فارسی، تنها مجموعهای از اشعار زیبا و نغز نیست، بلکه کتابی است سرشار از حکمت، بینش، و معرفت الهی. اگر به ژرفای آثار بزرگان ادب فارسی بنگریم، درمییابیم که سرچشمه الهام آنان نه در خیالپردازی صرف، بلکه در معرفت ناب دینی و آشنایی عمیق با قرآن و سیرت نبوی نهفته است.
نخست، نگاهی بیندازیم به فردوسی، آن حکیم فرزانه طوس که شاهنامهاش نه صرفاً روایتی از پهلوانیها، بلکه مدرسهای از اخلاق، جوانمردی، توحید و حقجویی است. در زیر سایه سطور شاهنامه، روحی متعهد و خداشناس میتپد. فردوسی، به تعبیر دقیق، شاعری است که با سلاح شعر، از مرزهای فرهنگ و ایمان پاسداری کرده است. او با واژگانش نه تنها تمدن را زنده کرد، بلکه روح توحید را در جان تاریخ دمید.
اما وقتی گام به عرصهی مولوی میگذاریم، دریا را میبینیم. مثنوی معنوی او، به تعبیر خود شاعر، «قرآن در زبان پهلوی» است. او عارفی است که عرفانش بر پایهی قرآن و حدیث بنا شده و هر بیتش تفسیر عاشقانهای از حقیقت الهی است. مولوی، انسان را به درون میبرد؛ به سیر از خاک تا افلاک، از صورت تا معنا، از خود تا خدا.
در کنار او، سعدی، آموزگار اخلاق و انسانیت، میدرخشد. او نه تنها شاعر عشق و لطافت است، بلکه فقیهی آگاه، مفسری ژرفنگر و حکیمی الهی است. گلستان و بوستان او، دو مدرسه انسانسازیاند که بر ستونهای قرآن و سنت استوارند. آنجا که از عدل، احسان، و کرامت سخن میگوید، صدای قرآن در پس هر واژه طنین میافکند.
و اما حافظ، آن لسانالغیبِ الهی، که اگر خود را «حافظ» نامید، از آن رو بود که حافظ قرآن بود. چنانکه نقل است، او قرآن را با چهارده روایت تلاوت میکرد؛ کاری که عظمت و تسلط او بر علوم قرآنی را نشان میدهد. همین آشنایی ژرف با قرآن است که غزلهای او را به آیات تفسیرناشدهی عشق بدل کرده است. هرکس با دیده دل به دیوانش بنگرد، تجلی «نور وحی» را در استعارههای او میبیند.
از جامی تا صائب تبریزی و از بیدل دهلوی تا دیگر بزرگان حکمت و شعر، همگی در این مسیر حرکت کردهاند؛ مسیری که از معرفت دینی آغاز میشود و به کشف حقیقت انسان و هستی میانجامد. جامی با نگاهی عارفانه، پیوند میان عشق و ایمان را در قالب مثنویهایش تبیین میکند. صائب، با سبک هندیش، حکمت را در پیچوتاب تصویر و اندیشه میریزد. و بیدل، که در اوج پیچیدگی و رمز، تجلیگاه معارف عمیق قرآنی است، روح انسان را به تماشای اسرار وجود دعوت میکند.
این شاعران، در حقیقت، پیامبران شعر فارسیاند؛ نه از آن جهت که وحی آورده باشند، بلکه از آن رو که وحی را در جان خویش فهمیده و آن را در جام شعر ریختهاند. آنان حاملان حکمت الهی در لباس ادباند. در روزگاری که کلام بسیاری از ما تهی از معناست، هنوز زمزمه آنان بوی وحی میدهد.
زبان فارسی؛ تداوم رسالت وحی در لباس شعر و اندیشه
ادبیات فارسی در ژرفای خویش، ادامهی رسالت پیامبران در زبان دلهاست. اگر کسی بخواهد روح اسلام را در لباسی لطیف، زیبا و هنری مشاهده کند، باید سر بر دیوان همین بزرگان بساید؛ چراکه در پسِ هر بیتشان، نوری از معرفت، ایمانی از قرآن و عشقی از حقیقت میدرخشد. شعر فارسی، نه بازی با واژهها، بلکه تفسیر عاشقانهی وحی است؛ تلاشی است برای ترجمان آنچه دل مؤمن در حضور خدا احساس میکند.
زبان فارسی، در مسیر شکلگیری و شکوفایی تمدن اسلامی، همچون خورشیدی درخشان تابیده است. این زبان، نه تنها حامل لطافت، بلکه حامل اندیشه، حکمت، و ایمان بوده است. خدمات فرهیختگان و عالمان فارسیزبان در گسترش علوم و معارف اسلامی، کمتر از برادران عرب و ترک نبوده و گاه از آن نیز فراتر رفته است. از خراسان تا بغداد، از سمرقند تا دهلی، هرجا که پرچم علم و ایمان برافراشته شد، نام اندیشمندان پارسیگوی در کنار بزرگان جهان اسلام درخشید.
دانشمندان زبان فارسی، تنها در عرصهی شعر و ادب ندرخشیدند، بلکه در همهی علوم ـ از تفسیر و حدیث گرفته تا فقه و اصول، از ریاضیات و طب تا فلسفه و علوم انسانی ـ نقشی سرنوشتساز ایفا کردند. آثار آنان، همچون رودکی در شعر، فارابی در فلسفه، بیرونی در علوم، و غزالی در فقه، ستونهای استوار تمدن اسلامی را بنا نهاد. از این رو، میتوان گفت که زبان فارسی، پس از زبان عربی، دومین زبان بزرگ جهان اسلام است که به گسترش معرفت، اخلاق و اندیشهی اسلامی خدمت کرده است.
بزرگان این زبان، عزت را در پرتو ایمان تعریف کردند. آنان دانستند که شکوه کلام، بینور دین، چیزی جز پژواک پوچ واژهها نیست. از این رو، عزت خویش را در خدمت به دین و اخلاق جستند، و با خضوع و عشق، زبان وحی ـ زبان عربی ـ را پاس داشتند. برای آنان، هر زبانی که خدای متعال آفریده، جلوهای از اسم «المصور» و «الخالق» است، و زبان عربی و فارسی دو بال بلند پرواز معرفت در آسمان تمدن اسلامیاند.
در حقیقت، زبان فارسی در دامان قرآن بالیده و از سرچشمه وحی نوشیده است. هرگاه فارسی سخن گفته، بوی ایمان از لبانش تراویده است. این زبان نه تنها میراث فرهنگی یک ملت، بلکه سرمایهی الهی یک امت است؛ زبانی که توانست دلها را به وحدت بخواند، عقلها را به تفکر وادارد، و عشق را در خدمت ایمان قرار دهد