بخش پنجم
واکاوی دلایل پرهیز فارسی زبانها از کسب قدرت نظامی-سیاسی
یادداشت: اگر تقسیمبندی آسیا را طوطیوار بهمانند تقسیمبندی مغرضانهی ژئوپلیتیکمحور اروپاییها تکرار نکنیم و برخلاف نظریات آنها، و مبتنی بر ساختار عمق قدرت استراتژیک اجتماعی داخلی واقعی آسیا (از شرق به غرب) بخشبندی کنیم، این تقسیمبندی تقریباً چنین خواهد بود: آسیای شرقی از هیمالیا به شرق تا اقیانوس آرام؛ آسیای میانه از رشتهکوههای هیمالیا تا خلیج فارس و رشتهکوههای زاگرس؛ و آسیای غربی از خلیج فارس و رشتهکوههای زاگرس تا دریای سرخ، دریای مدیترانه و دریای سیاه.
الف. قرائتهای باستانی از تقسیم قدرت
در طول تاریخ معاصر افغانستان، فارسیزبانها با وجود برخورداری از ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی برجسته، همواره در حاشیهی ساختارهای قدرت سیاسی و نظامی قرار داشتهاند. این وضعیت موجب شده تا برخی آن را ناشی از نوعی بیمیلی ذاتی یا گرایش به سیاستورزی نرم بدانند، حالآنکه گروهی دیگر آن را نتیجهی حذف سیستماتیک و سیاستهای تمرکزگرایانهی قومی تلقی میکنند.
از منظر تاریخی، جامعهی باستانی فارسیزبانها ساختاری نسبتاً منظم سلسلهمراتبی، مبتنی بر پایههای قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی و مذهبی داشت. این ساختار تحت تأثیر فرهنگ آریایی، سنتهای آیینی و سیاستهای شاهان وقت شکل گرفته بود که بازهای زمانی ۱۹۰۰ ساله تا آغاز حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی اعراب را در بر میگرفت و ۶۳ تا ۷۶ نسل میشد. این ساختار در نهایت به شعار برابری و برادری اسلام پیوست.
ساختار اجتماعی در شاهنشاهیهای پیشااسلامی آریایی
شاه و خانوادهی سلطنتی:
در رأس هرم اجتماعی قرار داشتند و قدرت مطلق سیاسی، نظامی و مذهبی را در اختیار داشتند. شاه دارای فرّهی یزدانی و نمایندهی خدا بر زمین دانسته میشد.
اشراف و بزرگان (نجبا):
شامل سرداران نظامی، شاهان محلی، درباریان و خاندانهای زمیندار قدرتمند بود.
روحانیان (مغان):
نقش مهمی در امور مذهبی، آموزشی و گاه سیاسی داشتند.
سپاهیان و جنگآوران:
شامل جنگجویان حرفهای، نگهبانان شاهی و سربازان محلی بودند که احترام ویژهای داشتند، بهویژه در دورههای جنگ و گسترش قلمرو.
کشاورزان، پیشهوران و بازرگانان:
قشر میانی و پایین جامعه را تشکیل میدادند. کشاورزی ستون اقتصاد بود. پیشهوران صنایع فلزی، پارچه، سفال و غیره را تولید میکردند و بازرگانان در شهرهای بزرگ نقش کلیدی در تبادل کالا داشتند.
بردگان و فرودستان:
پایینترین جایگاه اجتماعی را داشتند.
ویژگیهای ساختار نظام اجتماعی و فرهنگی آسیای مرکزی باستان:
قشربندی سختگیرانه با امکان جابهجایی طبقاتی اندک
درهمتنیدگی دین و سیاست
نفوذ روحانیان در سیاست
تمرکز قدرت اقتصادی در دست اشراف و روحانیان
این نظام سلسلهمراتبی اجتماعی پیامد منفیای نیز در پی داشت: اکنون فارسیزبانان با از دستدادن سرزمین و تنگتر شدن عرصهی حیات، بهای سنگینی میپردازند.
ب. احکام شریعت تا تنفر از نظامیگری در دوران پس از اسلام
با تقسیمبندی واقعگرایانهی آسیا، میتوان پیامد حضور درازمدت عقیدتی اسلام را در بستری بومیان بهتر درک کرد. ورود سپاه اسلام به خراسان با مقاومت دهقانان در برابر مالیات و تقسیم اراضی همراه بود. مقاومتها به ظهور شعار برابری و برادری اسلامی منجر شد که در قالب صلحنامههایی میان دهقانان و فرماندهان عرب تجلی یافت.
دهقانان فارسیزبان در این صلحنامهها حضور داشتند و توسط منابعی چون طبری و ابن خلدون از طبقات اصیل خراسانی دانسته شدهاند. این سیاست در نهایت منجر به تبدیل سلسلههای کوچک محلی به فئودالان وابسته به خلافت شد و خراسان، سیستان و فرارود از نظر فرهنگی به هم نزدیک شدند.
ت. تعلقات سیاسی و اداری اعراب
دوران نفوذ سیاسی و نظامی اعراب در افغانستان حدود ۱۸۰ سال (۶۴۲–۸۲۲)، بین ۶ تا ۷ نسل را در بر گرفت. سپس سلسلههای طاهریان (۲۲۴–۸۴۹م)، صفاریان (۸۶۲–۱۰۰۳م) و سامانیان (۸۷۴–۱۰۰۵م) بیش از ۷۸۰ سال دوران طلایی رشد علوم پایه، فلسفه، عرفان و ادبیات را پدید آوردند.
با سقوط سامانیان و ظهور قدرت ترکان، جریان بومی قدرت کنار زده شد. با دادن لقب «سلطان» به محمود غزنوی توسط خلیفه القادر، مشروعیت سیاسی ترکان تثبیت گردید.
ث. دلایل تاریخی استمرار روابط تجاری و فرهنگی بهنسبت قدرت سیاسی و نظامی
استمرار روابط تجاری و فرهنگی، دورانهای بحرانی و فقدان هویت قومی واحد، موجب شد که مقاومتها جنبهی محلی داشته باشند و به شکلگیری اتحاد ملی نیانجامند. نمونههایی از دژهای مقاوم، چون کالون، اشیار، تولک و فجایع انسانی در نیشابور، مرو، هرات گواه این امر است.
ج. از دیوانسالاری تا اضمحلال قدرت سخت
دیوانسالاری فارسیزبانها، با وجود نقش حیاتی در بقای فرهنگی و ثبات اداری، در درازمدت الگویی ذهنی شکل داد که در آن وفاداری به نظم موجود بر تأسیس قدرت ملی مقدم شمرده شد. فارسیزبانان، بیشتر در نقش مشاور، وزیر، کاتب و شاعر باقی ماندند تا بازیگر قدرت.
چ. شکست پروژههای همبستگی و ظهور دولتهای غیربومی (قدرت حاشیه بر متن)
با تضعیف هویت سیاسی بومی، دولتهای ترک، مغول، تیموری، صفوی و پشتون توانستند با ابزارهای ایدئولوژیک، نظامی و اقتصادی، فارسیزبانان را به حاشیه برانند.
نتیجهگیری
تاریخ ساختار قدرت فارسیزبانان در خراسان و افغانستان امروزی نشان میدهد که غیبت قدرت نظامی-سیاسی یک انتخاب صرفاً فرهنگی یا اخلاقی نبوده، بلکه نتیجهی ترکیبی از تحولات تاریخی، نهادگرایی معیوب، و سیاستهای حذف سیستماتیک قدرت بومی بوده است. بازاندیشی در این روند نیازمند پروژهی بازسازی تمدنی است که در آن نقش دیوانی و فرهنگی بهصورت آگاهانه با نهادسازی فدرالی و دفاعی در هم تنیده شود. در غیر آن، تکرار چرخهی حضور زبانی و حذف سیاسی ادامه خواهد یافت.