کودتای نرم در سرزمین وحی
پروژه محمد بنسلمان و تولد صهیونیسم عربی: مهندسی هویت عربستان در خدمت نظم آمریکایی–اسرائیلی
تحولات چند سال اخیر در عربستان سعودی فراتر از یک سلسله «اصلاحات اجتماعی» یا «نوسازی اقتصادی» است. این روند در واقع بزرگترین کودتای نرم تاریخ عربستان پس از پیمان تاریخی ۱۷۴۴ میان آلسعود و آلشیخ محسوب میشود.
این کودتای نرم در سرزمین وحی، سه هدف کلان را دنبال میکند:
- تحکیم قدرت محمد بنسلمان و تمرکز سیاسی در خاندان سلطنتی
- تضعیف نهادهای دینی مستقل و بازسازی هویت دینی در راستای اسلام دولتی وابسته به آمریکا و اسرائیل
- پیوند استراتژیک با بلوک صهیونیسم برای مهندسی مجدد هویت عربستان و کنترل منطقهای
به سخن دیگر، آنچه امروز در ریاض شکل میگیرد، پروژه تولد صهیونیسم عربی است؛
پدیدهای که جهان اسلام را با تهدیدی بیسابقه مواجه کرده است.
۱) سرکوب سازمانیافته دین؛ خاموش کردن صدای بیداری اسلامی
از نخستین روزهای صعود محمد بنسلمان، حمله به نهادهای دینی و شخصیتهای مستقل اسلامی آغاز شد.
تمام چهرههایی که روزی سرمایه فکری و معنوی جهان اسلام بودند، امروز یا در زنداناند، یا در انزوا، یا حذف شدهاند:
- شیخ سفر الحوالی: محقق برجسته و منتقد سیاستهای امریکا، زندانی و منزوی
- دکتر موسی القرنی: نویسنده و متفکر اسلامی، جانباخته در زندان
- شیخ سلمان العوده: از بزرگترین علمای اصلاحگر جهان اسلام، زیر شکنجه و حبس طولانی
هدف روشن است:
اسلام مستقل باید شکسته میشد تا اسلام دولتیِ مطیع واشینگتن جای آن را بگیرد.
در کنار این، جریان سلفیت مدخلی که وابسته به دستگاههای اطلاعاتی سعودی–اماراتی است، بهعنوان
«اسلام رسمی جدید» معرفی شد؛ اسلامی که دشمنی با آمریکا و اسرائیل را «حرام» میداند.
۲) کودتا علیه آلشیخ؛ فروپاشی پیمان ۲۷۴ ساله
هویت سیاسی عربستان همیشه بر یک دوگانه استوار بود:
- آلسعود قدرت سیاسی
- آلشیخ (شاخه عبدالوهاب) قدرت دینی
اما محمد بنسلمان این ستون تاریخی را فرو ریخت.
با کنارزدن تدریجی خاندان عبدالوهاب و نصب چهرههای کاملاً وابسته،
نخستین بار در تاریخ سعودی، حاکمیت دینی از خاندان آلشیخ خارج شد
و به «نهادهای حکومتی تحت کنترل ولیعهد» منتقل گردید.
این تحول، به معنای پایان عربستان سنتی و آغاز «عربستان جدید» بود؛
کشوری که دین در آن دیگر محور مشروعیت نیست، بلکه ابزار حکمرانی و مهندسی اجتماعی است.
۳) انقلاب نرم و مهندسی جامعه: از حذف دین تا بازسازی نسل
طرح «اصلاحات اجتماعی» بنسلمان در ظاهر مدرن، اما در باطن یک انقلاب نرم است.
این پروژه چهار محور دارد:
الف) حذف نهادهای دینی
- تعطیلی عملی «امر به معروف و نهی از منکر»
- محدودسازی مساجد و خطابههای دینی
- کنترل شدید مدارس و دانشگاههای دینی
ب) غربیسازی فرهنگ
- جشنوارههای مختلط و کنسرتها
- ترویج سبک زندگی غربی در رسانهها
- الگوبرداری کامل از نظام آموزشی آمریکا
ج) بازطراحی هویت زن و خانواده
- تشویق فرهنگ مصرفگرایی و فردگرایی
- تضعیف ساختار سنتی خانواده
- جایگزینی ارزشهای دینی با ارزشهای لیبرال
د) تغییر شریعت به فقه سیاسیلیبرال
فقه اسلامی در قوانین جدید سعودی، جای خود را به «قانونگذاری تکنوکراتیک وابسته به واشینگتن» داده است.
بهعبارت دیگر، بنسلمان نسل جدیدی میسازد که نه دین گذشته را بشناسد، نه تاریخ خود را.
۴) قبضه قدرت و ثروت؛ تبدیل سعودی به دیکتاتوری تکنفره
محمد بنسلمان میدانست که بدون تمرکز مطلق قدرت، هیچ کودتای نرمی پایدار نخواهد ماند.
به همین دلیل، اقداماتی بیسابقه انجام داد:
- بازداشت شاهزادگان در هتل ریتز کارلتون
- مصادره صدها میلیارد دلار دارایی
- تغییر خط جانشینی سنتی
- حذف جریانهای رقیب در داخل آلسعود
نتیجه این شد که عربستان سنتیِ قبیلهمحور،
به یک اتوکراسی مدرن تحت کنترل کامل ولیعهد تبدیل شد.
۵) پیوند سهلایه با امریکا و اسرائیل؛ تولد صهیونیسم عربی
مهمترین بخش پروژه بنسلمان،
«ساختن عربستان جدید در چارچوب منافع آمریکا و اسرائیل» است.
این پیوند در سه سطح شکل گرفت:
الف) امنیتی نظامی
- مشارکت در طرح «معامله قرن»
- همکاری اطلاعاتی با موساد
- حمایت عملی از اسرائیل در حمله به غزه
- تلاش برای عادیسازی رسمی با تلآویو
ب) ایدئولوژیک–آموزشی
- پاکسازی کتابهای درسی از ادبیات ضدصهیونیسم
- ممنوعیت نقد اسرائیل در رسانهها
- تطهیر تاریخ رژیم صهیونیستی
ج) اقتصادی–فناورانه
- همکاری در پروژههای نئوم
- قراردادهای مشترک در امنیت سایبری، آبشیرینکنها، هوش مصنوعی
- سرمایهگذاری مشترک با شرکتهای اسرائیلی
این سه سطح، شالوده صهیونیسم عربی را تشکیل میدهد؛
یعنی اتحاد رژیمهای عربی با اسرائیل علیه امت اسلام، فلسطین و هرگونه بیداری دینی.
۶) نقش بنسلمان در تراژدی غزه؛ شریک کوچک صهیونیسم
وقایع دو سال اخیر در غزه، آزمونی تاریخی بود.
در این آزمون، عربستانِ بنسلمان نهتنها سکوت کرد، بلکه عملاً:
- هیچ فشار دیپلماتیک واقعی بر اسرائیل وارد نکرد
- میلیاردها دلار نفتی را در اختیار کمپهای غربی قرار داد که حامی جنگ بودند
- مسیرهای کمکرسانی را پیچیده و محدود کرد
- در ائتلاف فشار علیه حماس و مقاومت مشارکت داشت
این عملکرد نشان داد که:
عربستانِ جدید، نه در جبهه اسلام، بلکه در جبهه صهیونیسم ایستاده است.
نتیجهگیری راهبردی: عربستان جدید، ستون نظم آمریکاییصهیونیستی
تحولات عربستان، مجموعهای از چهار روند گرهخورده است:
- کودتای نرم علیه هویت دینی
- مهندسی فرهنگی و بازسازی اجتماعی
- تمرکز مطلق قدرت در دست ولیعهد
- پیوند ساختاری با اسرائیل و امریکا
برآیند این روندها، زادهشدن عربستانی تازه است؛
عربستانی که:
- از دین تهی شده،
- هویت تاریخی خود را از دست داده،
- تمامقد رو به غرب ایستاده،
- و بهطور کامل در مدار صهیونیسم میچرخد
عربستان دیگر مرکز ثقل جهان اسلام نیست؛
بلکه به پایگاه ژئوپلیتیکی و فرهنگی آمریکا و اسرائیل در قلب امت اسلامی تبدیل شده است.
در حقیقت، صهیونیسم توانست اقتدار سرزمین وحی را پس از اشغال بیتالمقدس—نیز در اختیار گیرد.
امروز، اگرچه کعبه و مدینه در ظاهر آزادند،
اما حرمین شریفین همچون بیتالمقدس، در اسارت ارادهٔ صهیونیسم عربی و عبری قرار گرفتهاند.
این وضعیت، یکی از بزرگترین تراژدیهای سیاسی–دینی قرن بیستویکم است؛
تراژدیای که تنها با بیداری امت اسلامی، احیای هویت دینی، و مقاومت ملتها قابل مهار و بازگشت است