بسته ماندن دانشگاها و مکتبها بهانه است؛ طالبان ازتوانایی و استعداد زنان و دختران جامعهٔ ما میهراسند از این رو با منع تحصیل و کار زنان و دختران، میخواهند ناتوانی و بیسوادی و بیاستعدادی خود را پنهان نمایند.
نیروهای طالبان که جز جنگ و خونریزی چیزی دیگری را تجربه نکردهاند و از امور و مناسبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سر در نمیآورند، از این رو مجبور اند برای پر کردن این خلا بزرگ به اقدامهای هنجارشکنانهٔ دست بزنند تا این خلا را پر نمایند. یا به عبارت دیگر با ممنوعیت و محدودیت بر زنان و قشر تحصیل کرده، میخواهد جهل، بیسوادی، ناتوانی و بینوایی خود را پنهان نمایند.
امارت اسلامی طالبان که در واقع اسم درست آن امارت توتالیتریان است با اعمال محدودیت و ممنوعیت شدید و مضاعف علیه زنان، دختران و تحصیل کرده، باعث بی سرنوشتی و بیسوادی دختران، زنان و یا مهاجرت گستردهای نخبگان و باسوادان از افغانستان شده است. یا به عبارت سادهتر، حکومت امارت توتالیتریان برای مستحکم نمودن رژیم طالبانی یا همان توتالیتاریسمی، ممنوعیت علیه زنان، دختران، مهاجرت نخبگان و نخبه کشی «علم ستیزی» را ملاک سیاستمداری و حکمرانی خود قرار داده، تا با قدرت افسار گسیخته خود، دوام حاکمیت خود را قوام بخشند. حکومت امارات اسلامی با این عملکرد خود به معنای واقعی کلمه حکومت توتالیتراست. مردم را چنان در محدودیت شدید فقر مطلق قرار داده که از زندگی خود بیزار اند. در یک نگاه واقع بینانهای، توتالیتریان، جز این نوع حکومت کردن، شیوهای دیگری هم بلد نیستند و جز این هم نباید از آن انتظار داشت.
از سوی دیگر، سیاست داخلی این گروه بیشتر بر روابط حاکم است تا ضابطه و قانون. یعنی تحصیلات، تخصص، استعداد و شایستگی افراد در نظر گرفته نمیشود و ملاک گزینش و پذیرش افراد در حکومت توتالیترافغانی، شایستگی و تخصص نه، بلکه روابط قومی و قرابت سببی و نسبی مطرح است. بنابراین امارت اسلامی یا توتالیتریسم افغانی در واقع حکومت بردهگان پاکستان و آمریکا بر مردم افغانستان است که مردم را میخواهند بردهی خود سازند.
حکومت یا سلطهای تحصیل نکرده ها بر تحصیل کرده ها، حکومت بیسوادان بر با سوادان، در واقع حکومت آنهای است که انسان و انسانیت را جنسیتی تعریف کرده و زنان را فارغ از ارزش های انسانی میدانند.
طالبان با حذف افراد شایسته و با استعداد، خصوصاً زنان و دختران از جامعه، میخواهد بنای نظام مستبد، نژاد پرست و قدرت تبعیضانهی خود مستحکمتر نمایند.
بناً حکومت توتالیتر افغانی، حکومتی است که برای بقا و استمرار خود به هیچ ارزشی پابند نبوده و همه را لگد مال و نابود میکند و یا حکومتی است که قانون و مقررات در آن معنا نمیدهد، بلکه بر اساس من در آوردی های خود از دین و احادیث یا فتواهای خود، امورهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی فرهنگی یک کشور را حل نمایید.
توتالیتاریسم افغانی حکومتی کسانی است که واقعیت ها و حقیقت های جامعه را نمیبیند. حکومتی است که همه چیز را مطابق میل و رغبت خود تعریف کرده و به هیچ دلیل عقلی و منطقی ایمان ندارد. در واقع کوران تاریخ اند.
حکومت توتالیتاتریسم افغانی، حکومت آنهایی است که خود برده و نوکری دیگران بوده، اما طوری رفتار میکند و سخن میگوید که انگار خود شان شاه جهان و نظام شان، دیموکرات ترین دولت دنیا باشد.
حکومتی آنهای است که آنچه را خود میپسندد یا نمیپسندد بر مردم تحمیل میکند. مردم در این حکومت هیچگونه اختیار و ارادهای ندارند، گویا انسان نیستاً، جامعه انسانی را مقل گلهای گوسفندان میپندارند.
حکومت توتالیتاریسم افغانی، حکومتی کسانیاست که خود را نماینده خدا بر روی زمین دانسته که اساسی ترین وظیفه آنها به بهشت بردن مردم است، از این رو دنیایی آنها را به جهنم تبدیل کرده تا در بهشت سعادتمند زندگی کند. یا حکومتی خونخوارانی است که از خون آدمی سیری نداشته، تشنه و عاشق جنگ و ریختنخون انسانهای بیگناه است.
حکومت توتالیتاریسم افغانی، حکومت آنهای است که علم و دانش را جنسیتی و نژادی تعریف کرده و تحصیل و آموزش زنان را ننگ میدانند و با حضور زن در جامعه ساز گاری ندارد.
آری برادر،
حکومت توتالیتاریسم افغانی توانایی دیدن و شنیدن، موفقیت های زنان و دختران جامعه ما را ندارد. از این رو برای مقابله با آن، دین و شریعت اسلامی را وسیله قرار میدهد.
آنها توتالیتاریان هستند که هنوز چشم باز نکرده تا به اطرافیان خود نظری افکند و آنها را بیبنندو بشناسند.
اما گذشته از این مرثیه خوانیها برای توتالیتاریسم خودی، قابل ذکر است که روی کار آمدن حکومت توتالیتاریسم افغانی به خودی خود یک راه تامین منافع برای عامل خارجی مثل پاکستان و امریکا هم میتواند باشد؛ چرا که با عقب گذاشتن و در محروميت و بی سوادی مطلق گذاشتن زنان و مردم افغانستان و از طرفی روی کار آوردن کسانی که از مناسبات اجتماعی و سیاسی سر در نمی آورد، آمریکا میخواهد جنایتهای بیست سال حضور بینتیجه اش را پوشش دهد.
با اینحال، از دو منظر میتوان به حکومت بینوایان نگاه کرد:
نخست: برای مقابله با مشکلات اقتصادی و اجتماعی و بحرانهای سیاسی جامعه ما، آمریکا و پاکستان سالهاست با هزار نوع ترفند فریبکارانه و عمل روباه صفتانه، ملت افغانستان را در بین هم انداخته و در تقابل با یک دیگر از آن استفاده کرده است. بروز روز افزون هر نوع گروهک های تروریستی در قالب گروه های، طالب، القاعده، داعش و دیگر گروه های منافقین که همیشه افغانستان را میدان نبرد برای خود تعیین کرده اند، نشانهی همین دخالت های این کشورها در سرنوشت جامعه ما بوده است که همه مردم را به جان هم انداخته و فریب داده است.
آنها با روی کار گذاشتن مردم و جامعه ما با گروهها تروریستی دنبال منافع و سود خود بوده و در این مدت فقط قربانی دهند مردم افغانستان بوده است.
اما از منظر دیگر نباید تمام بحرانها، مشکلات و بدبختیهای را گردن امریکایی و پاکستانی بیاندازیم و خود را بیطرف و قربانی و مظلوم بدانیم. واقعیتها از این قرار است که در یک نگاه واقع بینانه، جامعه ما هم در یک فقر فرهنگی مطلق به سر میبرد که این خود بزرگترین و اصلی ترین عامل می باشد که منجر به نداشتن ثبات نهاد سیاست و حکومت، بیسوادی، عدم همبستگی و اتحاد ملی و مردمی و نداشتن هویت و ملیت مشترک و عدم هم پذیری و هم فکری بین مردم افغانستان بهشمار می رود. طوری که اغلب بحرانهای سیاسی و اجتماعی از قبیل ناامنی و جنگ در چندین دههی اخیر و یا مشکلاتی اجتماعی دیگر از قبیل توسعه نیافتگی، بیسوادی و بیکاری، فقر و… ناشی از همین فقر فرهنگی و نداشتن مسوولیت پذیری مردم در قبال آینده و سرنوشت شان است. وقتی ملتی در جامعهٔ بهسر میبرد که ثبات سیاسی و ویژگی های فرهنگ سالم از قبیل مسوولیت پذیری شهروندان در عرصه سرنوشت و آینده خود، تعهد و میهن پرستی دفاع از آن ، انتخاب و تعیین اهداف و رویایی ملی و رسیدن به آن، همفکری و همدیگر پذیری شهروندان، همبستگی و اتحاد بین اقوام و مذاهب و تعهد برای آبادانی و پیشرفت کشور آن وجود ندارد، عامل خارجی که منتظر چنین فرصتی است را تحریک کرده تا با دخالت های خود وضع را بر وفق مردا خود بچرخاند.
تاریخ ما گواه همین واقعنهای تلخ است، از زمان شاه شجاع تا امروز یک اتفاق بزرگ و بسیار تلخ تمامی شاکلهای تاریخی و فرهنگی و تمدنی جامعه افغانستان را لکه دار و نابود کرده است؛ به رسمیت شناختن تاج تخت قدرت طلبان بی استعداد و استبداد گر، در برابر رابطه های دوستانه و کمک های خارجی ها یعنی انگلیس و شوروی و آمریکا بوده است.
یک زمان حاکمان ما به واسطه انگلیسی ها به قدرت رسیدن و یک زمان هم به واسطه ای شوری جامعه ای ما را دچار به نابودی کشانید و حالا به واسطه آمريكا.
ملتی که تمامی تصمیمات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورش خارج از جامعه و مردم خودش گرفته می شود، معلوم است که میدان نبرد قدرت ها و گروهک های نیابتی آنها تبدیل شده و ویران خواهد شود.
از این رو با خروج بی رویه آمريكا و ناتو و روی کار آمدن گروه طالبان در افغانستان، منحیث بزرگترین گروه نیابتی آمریکا در افغانستان، نشان دهندهی این است که افغانستان میتواند بزرگترین منبع سود و درآمد از طريق جنگ به واسطهی گروه های تروریستی برای آنها باشد. آنها میدانند که اگر جامعه افغانستان پیشرفت نمایید هیچ سودی به آنها نمی رسد. از این رو با روی کار آوردن طالبان منبع افراطیت، استبدادگری، خشونت، ظلم و تبعيض بوده و تخصصی در امورات و مناسبات جامعه ندارد، می خواهند کسب درآمد نمایید. با اين حال، طالبان ناچار اند برای باقی ماندن در راس حاکمیت، زنان و افراد با استعداد و تحصیل کرده را از راه خود بردارند.
از سوی هم، طالبان برای اینکه جنایت های چندین ساله خود را پنهان و توجيه نمایند، دست به بازسازی و تنظیم شهر زده است، تا با رنگ کردن چند پل و پلچک ذهن مردم را به سمت و سوی دیگر مشغول نموده و کسی معترض آنها نشود.
مردم افغانستان که اکثریت سواد و آگاهی کافی از مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ندارد فریب این گونه رفتارهای ظاهری آنها را میخورند و نمیدانند که بهنام تأمین امنیت جامعه، ساخت و ساز و برقراری حاکمیت دینی و اسلامی چنان محدودیتهای شدید و غیر انسانی را بر زنان، دختران و طبقه تحصیل کرده، کارگر و تمامی مردم وضع نمودهاند که با هیچ دلیل عقلی و منطقی سازگاری ندارد.
آری برادر!
در واقع خودمان باعث رویکار آمدن حکومت توتالیتاریسم افغانی شدیم، پس نباید چیزی بیشتر از این توقع داشته باشیم.