تاریخ، میدان تقابل دو جبهه است: جبهه «حق»، که در آن صدای فریادهای مظلومان، ایثار شهیدان و بیداری ملتها طنینانداز است؛ و جبهه «سازش»، که در آن لبخندهای دروغین، خنجرهای پنهان در آستین و خیانت به اصول و آرمانها، فصل مشترک حاکمان بیریشه و سیاستپیشگان بیایمان است.
در این بزنگاه تاریخی، که فلسطین خون میریزد و قدس به محاکمه انسانیت درآمده است، باید بپرسیم: ما در کدام سوی تاریخ ایستادهایم؟
بخش نخست: منطق قرآنی؛ مقاومت یا سازش؟
قرآن، سازش با جبهه کفر را بهشدت تقبیح میکند. خداوند در آیهای بنیادین میفرماید:
«وَلَنْ تَرْضىٰ عَنكَ ٱليَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» (بقره: ۱۲۰)
رضایت دشمن، تنها با تسلیم کامل حاصل میشود؛ و این، یعنی نابودی ایمان، هویت و استقلال.
در آیات دیگر همچون:
«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» (قلم: ۹)
خداوند نشان میدهد که آرزوی دشمن، انحراف مؤمنان از صراط مستقیم و درغلتیدن در باتلاق بیهویتی است. سازش، آغاز این لغزش است؛ نه پایان آن.
بخش دوم: سازشکاران تاریخ؛ از کمپدیوید تا قاهره و ابوظبی
در تاریخ معاصر، سازشکاران با شعار «صلح»، میدان را خالی کردند:
• کمپدیوید (۱۹۷۸): سازش انور سادات با رژیم صهیونیستی، مصر را از جبهه عربی خارج کرد و قدس را به تیغ صهیون سپرد.
• توافق اسلو (۱۹۹۳): مشروعیت دادن به غاصبان فلسطین، و تبدیل مقاومت به «مذاکره» بیپایان.
• پیمانهای عادیسازی اخیر (ابراهیم): از امارات و بحرین تا سودان و مراکش، خیانتهای جدید با رنگ و لعاب اقتصادی و امنیتی.
در تمام این موارد، سازش نه تنها صلح نیاورد، بلکه به تحقیر بیشتر، سلطه اقتصادی و امنیتی رژیم صهیونیستی، و افزایش رنج ملت فلسطین انجامید.
بخش سوم: جبهه جهاد ؛ منطق عزت، ایثار و پیروزی
در مقابل، جبهه جهاد در طول تاریخ از بدر و احد تا غزه و جنوب لبنان، ایستاد و نتیجهاش روشن است:
• مقاومت فلسطین (حماس، جهاد اسلامی): در عملیات «طوفان الاقصی»، اقتدار صهیونیسم را در هم شکست.
• حزبالله در لبنان: شکست افسانه شکستناپذیری اسرائیل در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶.
• مقاومت یمن : خطوط مقدم دفاع از قدس را در مرزهای مقاومت غرب آسیا تعریف کردند.
رمز این پیروزیها، شهادتطلبی، خودباوری و ایمان به وعده الهی است:
پیروزی مردم افغانستان در مقابل امپراطوری انگلیس ، اتحاد شوروی و نیرو های اشغالگر ناتو ؛ اما بعد از پیروزی رهبران سیاسی چه گل های را آب دادن بحث آن جداست.
«إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (محمد: ۷)
بخش چهارم: تجربه جهانی؛ حتی در مکاتب غیراسلامی
سقوط اتحاد جماهیر شوروی یک نمونه بیبدیل است:
• با عدول از اصول ایدئولوژیک و نزدیکی به غرب، مشروعیت داخلی خود را از دست داد.
• سازش با آمریکا و نهادهای سرمایهداری، به فروپاشی فکری و سپس سیاسی منجر شد.
همین تجربه را در جنبشهای آزادیبخش آمریکای لاتین، یا نهضتهای ضداستعماری آفریقا نیز میتوان دید. هرجا که اصول فراموش شد، سقوط آغاز شد.
بخش پنجم: مشروعیت وسیله در اسلام؛ هدف مقدس، وسیله مقدس میطلبد
اسلام هرگز نمیپذیرد که بهنام «مصلحت» از حق، ایمان و عزت عقبنشینی کنیم. پیامبر(ص) در برابر پیشنهادهای دنیوی قریش فرمود:
«اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند…»
امام حسین (رض) پیرامون سازش به بزید فرمود:
«به خدا سوگند اگر هیچ پناهگاهی نیابم، باز هم با یزید بیعت نمیکنم!»
این جمله، آغاز حماسهای جاودان شد؛ مرزبندی میان صفوف تاریخ:
• صف حسین (رض) صف بیداری و پایداری.
• صف یزید: صف سازش، تحریف و خیانت.
جهان، دو راه بیشتر ندارد: حق یا باطل. راه سومی نیست.
«هیهات منا الذله»؛
ذلت از ما دور است، حتی اگر کشته شویم.
بخش ششم: پیامدهای راهبردی دو منطق
برخورد دو منطق «مقاومت» و «سازش» در ساحت واقعیتهای سیاسی، فرهنگی و تمدنی، پیامدهایی بنیادین و راهبردی بهدنبال دارد که بر هویت امت، امنیت جوامع، مسیر تمدنسازی، روابط بینالملل و سرنوشت نسل آینده تأثیر عمیق و سرنوشتساز دارد.
در منطق مقاومت، هویت اسلامی نه تنها حفظ میشود، بلکه با اتصال به ریشههای عمیق قرآنی، تاریخی و فرهنگی، امت را از استحاله و بیریشگی نجات میدهد. در مقابل، منطق سازش به استحاله در فرهنگ بیگانه میانجامد، هویت را درهم میشکند، و امت را به بیگانگان همانند میسازد؛ چنانکه دیگر نه گذشتهای دارد، نه آیندهای.
در حوزه امنیت، مقاومت امنیتی عزتمند و مقتدرانه میآفریند که بر ایمان، وحدت و توانمندی درونزا استوار است؛ اما سازش امنیتی توهمی و وابسته پدید میآورد که جز ناامنی، تحقیر و باجخواهی دشمنان ثمری ندارد. امنیت در منطق سازش، همچون طنابی پوسیده است که در لحظهی خطر، امت را رها میکند.
در مسیر تمدنسازی، منطق مقاومت موتور بیداری ملتها، احیای عقلانیت توحیدی و شکوفایی استعدادهای امت میشود. این منطق به جوامع اسلامی میآموزد که خود میتوانند مهندس آینده باشند. اما منطق سازش، با تخریب زیرساختهای فرهنگی و اعتقادی، ملتها را در چرخهای از خودباختگی، بیهویتی و وابستگی نگه میدارد و مسیر تمدنی امت را به بیراهه میکشاند.
در عرصه روابط بینالملل نیز مقاومت به استقلال سیاسی و تعامل مقتدرانه منجر میشود. ملتی که مقاومت را برمیگزیند، در برابر قدرتهای جهانی با زبان عزت سخن میگوید و خود را شریک برابر در مناسبات جهانی میبیند. اما منطق سازش، امت را در مدار وابستگی و فرمانبرداری قرار میدهد و او را به پیروی کورکورانه از منافع قدرتهای استکباری وامیدارد، تا جایی که حتی ذرهای از کرامت سیاسی نیز برایش باقی نمیماند.
و در نهایت، در نسبت با نسل آینده، منطق مقاومت نسلی بیدار، هویتمند، امیدوار و آرمانگرا تربیت میکند که برای ساخت فردایی روشن آماده است. اما منطق سازش، فرزندانی سردرگم، بیریشه، تحقیرشده و جداشده از آرمانها و گذشتهی پرافتخار امت بهجای میگذارد؛ نسلی که نه خود را میشناسد، نه دشمن را، و نه راه نجات را.
بنابراین، انتخاب میان مقاومت و سازش، صرفاً یک انتخاب سیاسی نیست، بلکه تعیینکنندهی سرنوشت یک تمدن، هویت یک نسل، و امنیت یک امت است. و اینجاست که «فلسطین» و موضعگیری نسبت به آن، به آزمون بزرگ شناخت این دو منطق بدل میشود
پیشنهادهای راهبردی برای امروز امت اسلام
۱. تربیت نسلی ایثارگر و مقاوم در مدارس، حوزهها و دانشگاهها با الهام از آموزههای بدر، احد، عاشورا و غزه.
۲. افشای خیانت سازشکاران از منبر، رسانه، سینما، شبکههای اجتماعی تا ادبیات رسمی و غیررسمی.
۳. توسعه گفتمان شهادت و جهاد در ادبیات حماسی، شعر، سریال و آثار هنری برای نسل نوجوان.
۴. تثبیت وحدت امت اسلامی بر محور فلسطین و جبهه مقاومت و افشای تلاش دشمن برای تفرقه مذهبی و نژادی.
نتیجهگیری: ایستادگی، سرنوشتساز است
ما در لحظهای تاریخی ایستادهایم؛ مرز حق و باطل روشن است. سازش، دیگر نه گزینه است، نه راهبرد. آزمون تاریخ نشان داد:
• جهاد و مقاومت، عزت میآفریند؛ سازش، سقوط.
• خون شهیدان، تمدن میسازد؛ مرکب سازشکاران، خاکروبهای در تاریخ میشود.
• امروز، فلسطین معیار ایستادگی است و قدس، آینه هویت امت.
بیایید دوباره از خود بپرسیم: در کدام سوی تاریخ ایستادهایم؟